printlogo


کد خبر: 230399تاریخ: 1399/11/23 00:00
بعد خیار نوبت شلغمه
املت خام

خانم موعلم! ما تا دیروز فکر می‌کردیم خیار میوه خنگی است چون داداش‌مان هی به ما می‌گوید آهای خیار! و هی توی سرمان می‌زند تا مقش‌های‌مان را بنویسیم و ما چون مقش نوشتن بلد نیستیم حتما خنگ هستیم. دیروز مادرمان یک ظرف سالاد شیرازی آورد که فقط گوجه و پیاز داشت. پدرمان به مادرمان عیراد گرفت که این املت خام است یا سالاد؟ مادرمان هم گفت انتظار داشتی خیار کیلویی 20 هزار تومان را ریز ریز کنم توی سالاد مرد؟ همان لحظه داداش‌مان به ما نگاه کرد و گفت تو دیگه خیار نیستی از این به بعد گوجه‌ای و قاه قاه خندید. او همیشه بعد از خوردن پس‌گردنی‌های پدرمان زنده می‌ماند و می‌خندد. درسش را هم مثل ما می‌خواند ولی هیچ کس به او خیار نمی‌گوید.
خانوم موعلم! ما می‌ترسیم اگر گوجه گران شود به ما بگویند پیاز! ما فهمیدیم برای اینکه میوه خنگی نباشیم باید گران شویم. ما نمی‌دانستیم چرا خیار گران شده که اخبار گفت برق‌ها رفته بود و خیارها سرما خورده بودند. ما امروز خیلی سرماخورده‌ایم ولی داداش‌مان این بار به ما می‌گوید شلغم!

Page Generated in 0/0121 sec