ثمانه اکوان: خاصیت ذاتی دنیا، تغییر در طول زمان است و تغییر در امور و مواضع سیاسی و اجتماعی یا جابهجایی قدرت نیز در این میان مستثنا نیست. در طول یک دوره زمانی خاص، همه چیز تغییر میکند و میتواند منبعی برای افول یا در جهت مقابل، سیر تکاملی یک قدرت باشد. این پروسه میتواند چرخهای نیز باشد. برخی دانشمندان علوم سیاسی معتقدند تکامل قدرت در الگویی دورهای یا چرخهای اتفاق میافتد و سناریوهای مختلف برای قدرتهای منطقهای و بینالمللی را در سطوح مختلف دچار تغییر و تحول میکند. به این ترتیب قدرت هر دولت، متناسب با قدرت دیگران در دورههای مختلف دچار فراز و نشیبهای زیادی شده و تأثیرات خاصی را نیز بر ایجاد قدرتهای جدید یا افول قدرتهای قدیمی میگذارد. این تغییرات در سطح ملی و منطقهای در نهایت به تغییرات گستردهتر در سطح جهانی میانجامد. تاریخ، خود گواه بزرگی درباره تغییرات در سیستم قدرت در جهان و افول یک قدرت و امپراتوری و به پا خاستن و تأثیرگذاری قدرت دیگر در عرصه جهانی بوده است. تاریخ همچنین شکلگیری جهان چندقطبی، جهان دوقطبی و در نهایت جهان یکقطبی را نیز به نمایش گذاشته است. بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991، دنیا شاهد شکلگیری سیستم تکقطبی در جهان بود که بهوسیله ایالاتمتحده اداره میشد اما رویههای فعلی جهانی نشان میدهد جهان در حال تغییر و شکلگیری جدید است. از پایان جنگ سرد به این سو، قدرتهای جدیدی در دنیا در حال سر برآوردن هستند. این قدرتها دیگر در غرب نیز خلاصه نمیشوند و شامل ظهور قدرتهای اقتصادی و سیاسی بزرگ در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین هستند. با اینکه ظهور قدرتهای جدید در بسیاری از نقاط دنیا اتفاق افتاده است اما از منظر ژئواستراتژیک این انتقال قدرت بیشتر با رهبری کشورهایی مانند چین، ژاپن، کشورهای عضو پیمان آسهآن، ۲ کره، هندوستان و دیگران اتفاق افتاده است. برای بسیاری از قدرتهای آسیایی ۲ دهه گذشته، دهههای ظهور و بروز و شکوفایی بوده است. با ظاهر شدن ابعاد قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی، چین نشان داده است فاکتوری نوین در تنظیم دوباره سیستم جهانی بوده و افول آمریکا نیز به این پروسه کمک شایانی کرده است.
آنطور که دانشمندان علوم سیاسی در آمریکا پیشبینی کردهاند و درباره آن به مسؤولان سیاسی این کشور نیز هشدار دادهاند، افول آمریکا در قرن 21 میلادی همزمان با سر برآوردن قدرتهای نوظهور در سراسر دنیاست که مرکز اصلی آن را میتوان در نیمکره شرقی مشاهده کرد. بر همین اساس است که برخی تحلیلگران بر این عقیدهاند قرن آینده میلادی، برخلاف قرن پیشین که «قرن آمریکایی» خوانده میشد، «قرن آسیا» خواهد بود.
این مساله نه ناشی از یک خط سیر ثابت صعودی در بین قدرتهای شرقی، بلکه نمایشدهنده نمودار سینوسی انتقال قدرت در بین ملتهای مختلف دنیاست. در قرن هفدهم میلادی نیز آسیا بیش از نیمی از جمعیت دنیا را داشت و به همین ترتیب، بیش از نیمی از محصولات مورد نیاز انسانها در آن قرن را نیز تأمین میکرد. بعد از مدتی در قرن هجدهم میلادی، آسیا همچنان نیمی از جمعیت دنیا را در خود جای داده بود اما انقلاب صنعتی باعث شده بود تنها 20 درصد از محصولات جهان در نیمکره شرقی تولید شود. با این حال نمودارهای اقتصادی نشان میدهد در قرن 21 میلادی، آسیا دوباره به سهم خود در تولید محصولات در سطح جهان برسد و دوباره هم بیش از نیمی از جمعیت دنیا را داشته باشد و هم بیش از نیمی از محصولات جهان را تولید کند؛ شاید این مساله در میان فضاسازیهای رسانهای غرب چندان هم نمود پیدا نکرده باشد اما همین تغییر قدرت اقتصادی در نهایت میتواند موجب ایجاد تغییرات و جهت پیدا کردن نمودار قدرت از غرب به سمت شرق باشد.
در آمریکا به عنوان قدرت نظام تکقطبی نیز بارها درباره این جابهجایی قدرت هشدار داده شده است و در غرب نیز از اجلاس امنیتی مونیخ سال گذشته میلادی که امانوئل مکرون مفهوم غربزدودگی(Westlessness) را عنوان و جابهجایی قدرت از غرب به «دیگران» را مطرح کرد، زنگ هشدار به صدا درآمده است. سال 2020 میلادی و در اوج دردمندی و بیبرنامگی غرب برای مبارزه با پاندمی کرونا، مساله مهم برای غرب، غربزدودگی بود، یعنی ترس از اینکه غرب دیگر محور و مرکز اصلی تصمیمگیریهای جهانی نباشد. مقامات کشورهای غربی به این نتیجه رسیده بودند غرب (اروپا و آمریکا) به حدی از یکدیگر دور افتاده و دچار انشقاق شدهاند که در مقابل قدرتهای شرقی بویژه چین و روسیه دیگر تاب و توان مقاومت برایشان باقی نمانده است. مقامات سیاسی در کشورهای غربی به این مساله نیز اشاره کردند که دیگر این قوانین و ارزشهای غربی نیست که تعیینکننده نوع نگاه دنیا به مسائل سیاسی در جهان است. مشکل اصلی اروپاییان در این نشست، نوع نگاه دولت ترامپ به مسائل جهانی بود. او نمیخواست آمریکا در همهچیز نقش داشته باشد و به انزواگرایی آمریکایی و توجه به مسائل درون آمریکا به جای مسائل بیرونی، توجه بیشتری داشت. این مفهوم حالا با آمدن بایدن به کاخ سفید شاید رنگ و روی خود را ببازد اما اینکه آمریکا در چرخه افول است و هماینک در دوران پایین رفتن از نمودار سینوسی قدرت قرار دارد، با روی کار آمدن بایدن نیز تغییر چندانی نخواهد کرد. 100 روز ابتدایی دولت بایدن که برای هر رئیسجمهوری، دوران بسیار مهمی برای نشان دادن گفتمان و قدرت خود در مسائل داخلی و خارجی است، در حالی در حال سپری و منقضی شدن است که او و یاران دموکراتش بهجای مسائل داخلی و بینالمللی به دنبال استیضاح رئیسجمهور قبلی و تلاش برای ممانعت از حضور دوباره او در انتخابات ریاستجمهوری سال 2024 هستند. شرقزدایی از جهان و بویژه چینزدایی از دنیا که به نظر میرسد هدف اصلی و مهم تمام دولتهای آمریکا در طول یک دهه گذشته بوده است، حالا جای خود را به ترامپزدایی از داخل سیستم سیاسی آمریکا داده است و این آمریکا دیگر نمیتواند در مسائل مرتبط با سیاست خارجی همچنان رهبری جهان را در دست داشته باشد. رؤسایجمهور آمریکا که زمانی در نخستین دیدارهای خود، با رؤسای دولتهای غربی دیدار میکردند و سعی داشتند مواضع مشترک برای اداره جهان را با هم پیدا کرده و به پیش ببرند، حالا باید ساعتها پای تلفن نشسته و به فکر حل مسائل و مشکلات خود در عقب افتادن از روند رو به رشد اقتصاد آسیایی و بویژه شرق آسیا باشند. بایدن حتی قبل از تماس تلفنی ۲ ساعته با شی جینپینگ، رئیسجمهور چین، کارگروهی ویژه برای مهار چین در پنتاگون تشکیل میدهد و اعلام میکند این کارگروه برای این تشکیل شده که بتوانیم درباره مسائل مربوط به چین با قاطعیت تصمیمگیری کنیم. در همان روز رئیسجمهور چین از نبرد اتمی بین ۲ قدرت سخن میگوید و هشدار میدهد این نبرد در صورت وقوع، تلفاتی عظیم برای دنیا در پی خواهد داشت. ترس از چین اما نه در زمان دولت بایدن، بلکه در دولت اوباما شکل گرفته بود. زمانی که فرید زکریا، نظریهپرداز حوزه روابط بینالملل در کتاب خود با عنوان «دنیای پساآمریکا» بهصراحت میگوید تهدید اصلی برای افول آمریکا، قدرت گرفتن کشورهایی نظیر چین است. اوباما در همان دوره ابتدایی فعالیت خود، یک بار در حالی سوار بر بالگرد ریاستجمهوری آمریکا شد که نسخهای از این کتاب در دستش مشاهده شد. از آن پس، «مشکل چین» به صورت مشکلی استراتژیک، امنیتی و اقتصادی برای آمریکا درآمد و تیتر یک مطبوعات آمریکا به گمانهزنیهای آخرالزمانی درباره نحوه مقابله آمریکا با چین اختصاص یافت.
هشداری که در دهه گذشته به آمریکا داده شد، این روزها در نوع مواجهه کشورهای آسیایی و حتی کشورهای اروپایی با چین نیز بخوبی نشان میدهد این هشدار، یک نگرانی ساده نبوده و «قرن آسیا» مفهومی نیست که بتوان به همین سادگی از کنار آن گذشت. تلاش چین و روسیه و کشورهای آسیای شرقی برای بیرون گذاشتن دلار از معاملات تجاری خود، موفق شدن واکسن چینی و روسی در پیدا کردن بازار تجاری در جهان و در مقابل، شکست واکسن آمریکایی برای مقابله با بحران کرونا و ایجاد درگیریهای داخلی در اتحادیه اروپایی درباره طریقه دریافت واکسن انگلیسی، نشان از افول دیگری در غرب دارد. در حالی که کشورهای دنیا در حال همکاری با سازمان جهانی بهداشت و شکل دادن اتحادهای جدید برای مقابله با این پاندمی جهانی بودند، کشورهای اتحادیه اروپایی و آمریکا سعی در ماسکدزدی و خرید سهام شرکتهای واکسنسازی غربی داشتند و میدان را به چندجانبهگرایی شرقی باختند. تشکیل اتحادهای بهداشتی برای ساخت واکسن کرونا مانند آنچه بین ایران و کوبا یا ایران و روسیه رخ داد و همکاری چین و پاکستان در ساخت و آزمایش واکسنهای چینی نشان داد مفهوم «غربزدودگی» آنچنان که برخی رهبران اروپایی میگفتند، خطری نبود که قرار باشد دههها بعد غرب و تمدن غربی را مورد تهدید قرار دهد و جهان هر روز بیشتر از روز گذشته به سمت اعتماد به شرق حرکت خواهد کرد.
سیاست نگاه به شرق که زمانی در بین رهبران کشورهای غربی گسترش یافته و البته مساله موردنظرشان تأثیرگذاری بر این منطقه به نفع منافع ملیشان بود، در کشورهای نیمکره شرقی به معنای اتحاد با شرق در مقابل غرب تفسیر شد. قدرتهایی که سالها توسط آمریکا و متحدان اروپاییاش سرکوب شده بودند، حالا در ضمن تلاش برای ظهور و بروز، نگاه خود را به شرق دوختهاند و سعی در ایجاد اتحادهایی «علیه» مواضع غرب در مناطق مختلف دنیا دارند. اتحادهای چین با کشورهای نیمکره شرقی حتی به متحدان اصلی آمریکا در این منطقه نیز رسیده است. ایران نیز که سالهاست خود را به عنوان قدرت منطقهای اثبات کرده، حالا در پی همکاریهای اقتصادی بیشتر با چین در قرارداد 20 ساله اقتصادی با این کشور است. این قرارداد که راهی «جدی» برای از بین بردن اثربخشی تحریمهای آمریکایی علیه ایران است، تنها یک گام برای جامه عمل پوشاندن به سیاست خودکفایی و سیاست نگاه به شرق است. تلاشهای چند سال اخیر ایران برای تعریف منافع مشترک با روسیه در سوریه یا همکاری مشترک برای ساخت واکسن روسی در ایران یا همکاریهای اقتصادی دیگر نشاندهنده فهم مسؤولان ایرانی از تغییر جهت قدرت اقتصادی دنیا از غرب به شرق است. نامه اخیر رهبر انقلاب به رئیسجمهور روسیه خود گواه دیگری بر این مساله است. قرن آسیایی نه از سال 2020 یا 2021، بلکه از سالها قبل آغاز شده است و باید دید آمریکا و کشورهای اروپایی که این روزها در انشقاق شدیدی به سر میبرند، چگونه میتوانند با این پدیده روبهرو شوند. چرخه سیستم «چندقطبی»، «دوقطبی» و «تکقطبی» حالا دوباره بعد از سالها به فاز چندقطبی بازگشته و نیمکره شرقی بیشترین تعداد قدرتهای منطقهای و جهانی را از آن خود خواهد کرد.