شروین طاهری: در ذم موج اسلامستیزی که دولت امانوئل مکرون در فرانسه به راه انداخته، هیچ چیز گویاتر از لب باز کردن معتدلترین شخصیتهای کشورهای اسلامی و ملیگراترین فرانسویها علیه این روند نیست. در ماههای اخیر بویژه پس از حمایت گستاخانه رئیسجمهور فرانسه- که تا همین 5 سال پیش کارمند بانک روتشیلد بود- از انتشار مکرر کاریکاتورهای موهن نسبت به پیامبر اسلام حضرت محمد(ص)، ۲ شخصیت منحصربهفرد آن را نکوهش کردهاند؛ نخست دکتر ماهاتیر محمد، نخستوزیر اسطورهای مالزی که بهترین الگوی توسعه اسلامی را ارائه داده و کاملا مورد احترام غربیها نیز هست. او در همراهی با تظاهرات گسترده مسلمانان جهان علیه «ابلیس پاریس»، عصبانیت آنها را به حق دانسته و خواستار تنبیه حکومت اسلامستیز فرانسه شد. پس از آن هم نوبت مارین لوپن، رئیس جبهه ملی فرانسه بود تا نه تنها اعضای حزب خود را، بلکه دولت مکرون را به خاطر هدف قرار دادن مسلمانان به عنوان دشمنان جامعه نکوهش کند. کار به جایی رسید که هفته پیش ژرالد دارمانین، وزیر کشور دولت مکرون، مواضع رهبر حزبی را که در زمره اسلامستیزترین مجموعههای سیاسی اروپا محسوب میشود «بیش از اندازه نرم» توصیف کرد.
اسلامستیزی در فرانسه از دیرباز تا امروز وجوه مختلفی داشته و دارد به طوری که نمیتوان به یقین گفت آنچه طبق تبلیغات دولت فرانسه، ستیز هویتهای فرانسوی و اسلامی خوانده میشود، صرفا یک ستیز ایدئولوژیک بین ارزشهای مدرن و سکولار مندرج در قانون اساسی جمهوری فرانسه است با ارزشهای سنتی دین خاتم پیامبران حضرت محمد(ص). اسلامستیزی نیاکان فرانسویهای امروزی سابقهای تقریبا به قدمت خود اسلام دارد اما دستکم در دوران پس از انقلاب کبیر، سرمنشأ این ستیز به طور مشخص از ملیگرایی فرانسوی و فرهنگهای مسیحی و روشنفکری آن فراتر میرود و تبدیل به جنگ ژئوپلیتیک قلمروی جهان سلطهگر غربی با جهان در حال توسعه اسلام میشود.
تشکیل امپراتوری فرانکها در قرن هشتم میلادی، با کاتالیزه شدن نخستین حکومت واحد و مقتدر در سرزمین باستانی گلها و همچنین نخستین مرحله از جنگهای صلیبی همراه بود که البته در خاک خود اروپا در شمال شبهجزیره ایبری (اسپانیا و پرتغال امروزی) واقع شد. شارلمان، پادشاه سرزمینهای فرانک و ژرمانی که امروز امانوئل مکرون و آنگلا مرکل با پیمان آخن، مرتجعانه هوس احیای امپراتوریاش را در سر میپرورانند، توانست در رشتهکوههای پیرنه، جلوی سپاه آندلس را بگیرد و بدین وسیله نامش در تاریخ مسیحیت به عنوان قهرمانی که خاک اروپا را از دست اعراب مسلمان نجات داد به یادگار ماند. امپراتوری شارلمانی همچنین در اعزام نخستین ارتش صلیبیون تحتالحمایه کلیسای روم به فلسطین برای آغاز جنگ صلیبی در قلمروی جدید اسلام در خاورمیانه نقشی محوری داشت. پس از آن اسلام و فرانسه طی 14 قرن، سیر تکوین تاریخی خود را جداگانه ادامه دادند تا امروز که به ۲ هویت اصلی غرب و شرق تبدیل شدهاند. فرانسه که با لیبرالیسم، خود را مهد مدعای مدرنیته جهان غرب میداند، به نمایندگی از غرب به تقابلی راهبردی با اسلامی برخاسته که به لطف نظام توحیدیاش، در حال رشدترین دین بشریت در قرن اخیر محسوب میشود.
نشانههای این جنگ صلیبی مدرن لائیکها به رهبری اشرافیت یهودی علیه اسلام از هر سو نمایان است؛ تصویرسازی از مسلمانان به عنوان دشمنان جامعه و روابط خصمانه با کشورهای مقتدر اسلامی نزدیک به خاک اروپا یعنی ایران و ترکیه. قانون اساسی فرانسه، یک جمهوری لائیک با اکثریت مطلق مسیحیان کاتولیک، مملو از بندهایی است که کوچکترین توهین به دین یهود یا حتی پرسش درباره مسائل یهودی مثل «هولوکاست» را جریمه یا منع میکند. در حالی که جمعیت یهودیان فرانسه یکدهم تعداد مسلمانانش است اما در این کشور سکولار، یهودیان آزادی نامحدود سیاسی و مذهبی دارند ولی 5 میلیون مسلمان متهمان بالفطرهاند. به قول دکتر سیدهادی برهانی، محقق مطالعات خاورمیانه از دانشگاه اکستر بریتانیا: «فرانسه یکی از آزادترین کشورها در توهین به ارزشهای اسلامی و اسلامستیزی و یکی از بستهترین کشورها در توهین به ارزشهای یهودی و یهودستیزی است».
به عبارت دیگر آنچه را سکولاریسم یا لائیسیته مشهور فرانسوی به عنوان نظریه جدایی دین از دولت- که زمانی در قرن بیستم پیشروی اتحاد ادیان مختلف در قالبی نولیبرال بود- امروز به مبنایی برای اسلامستیزی مدرن و نمادین کاخ الیزه و کاخ ورسای تبدیل کرده، یک ایدئولوژی سلطهگر فرافرانسوی یا به عبارت بهتر صهیونیستی است.