استاندار ... استاندارد
مسؤول اِستاندارد، اُستاندار سابق
در وقت خدمت خواب و شب بیدار سابق
تعیین کند هنجارهای کشوری را
حالا مدیر اهل ناهنجار سابق
تدبیر یعنی دادن کاری مهمتر
بر آدم بیخاصیت در کار سابق
گُل میکند بسیار در پُست جدیدش
البته حتما مثل چندین بار سابق
قانون ما این است که مسؤول باشد
حتی شده با زور جایی یار سابق
قانون ما این است وقت انتصابات
ویرانی آینده و انکار سابق
باید همیشه بر سر این سفره باشد
نان خور ولی بیفایده سربارِ سابق
نیت که خدمت نیست اِمرارِمعاش است
کو فرق در اِمرار نو، اِمرار سابق
بالا بَرَد میزان استانداردها را
با همت بالاش، با افکار سابق
دیوارْ بر سر آمده که مینماید
حالا دوباره تکیه بر دیوار سابق
حالا که گفتی معذرت میخواهی از ما
ای شیخ قدری ترک کن رفتار سابق