رضا شیبانی: حتما شما هم مانند من هر روز در فضای مجازی جملات و عبارات تند و تیزی در رد مذهب از سوی فلان بازیگر و بهمان خواننده دریافت میکنید؛ چیزی که در نگاه اول، شاید مسالهای ساده به نظر برسد اما دقیقتر که نگاه کنیم، میتواند نشاندهنده یک منشأ ستادی و مبدأ تدارکاتی برای تولید و تهیه چنین محصولات مخربی باشد. مدتی است شدیدتر از گذشته، فعالیتهای هماهنگ علیه دین، مذهب، حجاب و کلا سبک زندگی اسلامی و ایرانی در فضای مجازی به چشم میخورد. پوسترها، عکسنوشتهها و کلیپهایی که تهیه میشود، مشخصا خارج از عهده ذوق یک عده کاربران اینترنتی است و حکایت دارد از ستادها و هستههای مجهز و سازمانیافته.
به نظرم، آنچه در بسیاری از این محصولات فرهنگی به شکلی متعمدانه رواج دارد، رونمایی و قهرمانسازی از چهرههایی است که از شدت پوچی و بیپشتوانگی قابل نقد نباشند اما در عین حال تخریب کنند. چهرههایی مثل بازیگران، رقاصهها، خوانندهها، شومنها دوزاری رسانههای آن سوی آب و... .
به گمانم دشمن نیز از سویی به بیتاثیری روشنفکران وابسته به خود و از سویی دیگر به کمحوصلگی مخاطب ایرانی پی برده و حنای فلسفه و روشنفکری را در مبارزه با ذهنیت کمحوصله مخاطب ایرانی، باخته دیده است که سراغ آدمهای سطح پایینتر رفته تا به شکلی سادهتر و مبتذلتر از گذشته سبک زندگی مدنظر خود را برای مخاطب ایرانی ارائه کند. بارها دیدهاید عکسهای زنی نیمه برهنه را که به یک کودک فقیر آب میدهد و زیر آن نوشته شده است: «آیا انسانیت به حجاب است؟» یا پوسترهایی از مثلا یک دلقک مثل فریدون فرخزاد که جملهای فریبنده و سطحی در رد مذهب و اسلام زیر آن نقش بسته است و... .
دشمن راه یکسره کردن کار انقلاب را در به زعم خود احمق کردن ملت یافته است. این تحمیق البته دیگر سربازش استاد دانشگاه و فیلسوف غربزده هم نیست. بدبختی به جایی رسیده است که ایرانی جماعت دیگر قرار نیست حتی روشنفکر غربزده هم باشد. قرار است در نقشه راه غرب، ایرانی جماعت تبدیل شود به یک ملت سطحی، دلقک، الکلی و بیهویت که بهشت خود را در آنتالیا و پاتایا بجوید. دیگر در نگاه جریان سلطه نئولیبرالیسم، آخور واشنگتن و لندن و پاریس هم از سر ایرانی جماعت زیادی است و بهتر است این موجود منحط شده، اوج خبرداری سیاسیاش، کانالهای بینام و نشان هدایت شده از آلبانی و عربستان سعودی و اوج زیبایی شناختیاش از هنر، دلقکبازی و رقاصگی باشد. این سرنوشت محتوم و الگوی موعود نئولیبرالیسم برای یک ایران بیخطر در خاورمیانه آینده است؛ خطری که باید با بیدارباش فرهنگی به روشنفکرانی که دل در گروی غرب دارند نیز گوشزد شود؛ آنانی که گمان میکنند اگر روزی جمهوری اسلامی را ساقط کنند یک پایشان در سیستم حکومتی آینده و پای دیگرشان در پایتختهای اروپایی خواهد بود.
غرب البته چنین کمشعورپروری در حاکمیت دستنشاندگان خود را در گذشته نیز به روشنفکر ایرانی ثابت کرده است. آنجا که رضا خان بیسواد شصتچی را به امثال سیدضیا طباطبایی، سیدحسن تقیزاده و ذکاءالملک فروغی ترجیح داد و همه به اصطلاح روشنفکران دلبسته به خود را به کنج انزوا فرستاد و بعضا اجازه داد رضاخان خیلی از آنها را خودکشی(!) کند.
امروز البته دورنمای روشنفکر غربزده تاریکتر از گذشته است. روشنفکر غربزده دیگر قرار نیست حتی انگلیسی و فرانسوی بلغور کند و از لندن با بدرقه اروپاییان به ایران بازگردد. روشنفکر ایرانی سرنوشتی غمانگیزتر دارد که عبارت است از مچالگی در برابر بنسلمان. اروپا و آمریکا پای مستقیم خود را از معادلات ایران پس کشیدهاند و جانوری کممایهتر از خویشتن به نام بنسلمان را به نیابت از خویشتن به رزم فرستادهاند. هزاران هزار کانال و پیج اینستایی با پول بنسلمان و امر او در حال زمینهسازی برای فضایی پرآشوب هستند که در آن فضای پرآشوب قرار است «هیچکس» حکمرانی کند. هیچ کسی که در دید طراحان از حقه بنسلمان و رجوی بیرون میآید؛ البته خوابی است آشفته و تعبیر ناشدنی اما برای بیاعتبار شدن روشنفکر دلبسته به پاریس و لندن و نیویورک کافی است.