حمیدرضا شکارسری: اگر شعرهای یک مجموعه شعر بتواند تصویری از راوی به دست دهد، میتوان گزینش اشعار این مجموعه را یک پروژه دانست؛ پروژهای که همچون پازلی میتواند بتدریج چهرهای را تکمیل کند.
عناصر شعری اعم از فرمی و معنایی - توأمان - در این پروژه ایفای نقش میکند. در اشعار مجموعه شعر «به مقصد چشمهای تو» این عناصر معنایی است که چهره راوی را ترسیم میکند.
فرم در اشعار این مجموعه صرفا ناشی از روایات یا خردهروایاتی است که باعث گرد آمدن واژگان میشود و البته در نیماییها، وزن عروضی هم در این گردهمایی موثر است. به این ترتیب به نظر میرسد نقد این مجموعه شعر بیش از تکیه بر شکل موسیقی و آوامداری، بازیهای صوری زبان و بالاخره چینش واژگان و سطرها، بر صور خیال و موتیوهای آن به عنوان عناصر پرکاربرد شعری متکی است.
مرتضی نوربخش در نوسرودههایش شاعری محتواگراست. اهل خطر کردن در زبان و بیان نیست و به همین خاطر، شاعری سادهنویس محسوب میشود. سادهنویسی او اما حاصل دیدن سادهها نیست، بلکه اتفاقا دغدغههای او، دغدغههایی ازلی و ابدی است. مرگ، مهمترین دغدغه راوی شعرهای او است. آیا راوی او انسانی کهن سال است یا بصیرتی اصیل حتی در جوانی او را مرگاندیش کرده است؟
نوربخش در رویارویی با مرگ بسیار آرام و فکورانه برخورد میکند. او این آرامش را مدیون نگرش دینی خویش است. انگار او از ابتدا در انتظار مرگ نشسته است و حالا کمی غلیظتر:
«سنگ را به خاموشی گواه میگیرم / چشمه را به دیگرجوشی / که مرگ / آخرین سرود انسان نیست»
آرامش او فراگیر است و مواقعی که مرگ در سایه این آرامش قرار میگیرد و پنهان میماند، شعر حسیتر میشود و مرگاندیشی شاعر، به «مرگآگاهی» نزدیک میشود:
«خورشید / جامه روزها را / از ابریشم زرین میبافد / من / در پیله شب / به پروانه شدن فکر میکنم»
حس مرگ خواه ناخواه متن را نوستالژیک میکند. غلظت این گذشتهگرایی راوی را به صورت فردی میانسال یا سالخورده جان میبخشد، چرا که مرگاندیشی جوانانه کمتر نوستالژیک است و بیشتر در حسرت ندیدهها و نیامدههاست:
«گاهی / به کودکیهایم سرک میکشم / یک گوشهاش / تمشک است و ترانه / یک گوشهاش/ آفتاب گرفتن بچه ماهیها / در آب زلال رودخانه»
نوربخش در بازگشت به گذشتههای زیبا مهمترین خصلت شعریاش را بروز میدهد و آن طبیعتگرایی است. به جرات میتوان گفت نمیتوان شعری از نوربخش را بدون عنصر یا عناصری از طبیعت پیدا کرد. در شعر او یا باد میوزد یا موج میرسد. یا برگی میافتد یا ابری میبارد. عمومیتی که به شعر او همنواختی میبخشد:
«ابر در بساط خود/ نوشیدنی دارد برای خاک/ خواه گل باشد/ خواه خار»
«بر تاکهای کهنه / حک کردهاند / بانوی باغهای انگور / خورشید»
در این موقعیت وقتی شعر نوربخش را غنیتر مییابیم که چیزی علاوه بر احساسات شخصی مرگآگاهی و نوستالژی و طبیعتگرایی در متن مییابیم. اینجاست که طیف مخاطبان شعر گسترده میشود. به طور مثال این شعر با تکیه بر نگاه اسطورهگرا به انسان، سنت را ارج مینهد و جهان مدرن را به سخره
میگیرد:
«شانه به شانه رود / به دریا رسیدم / کوهی بر پشتم بود و / پرندهای در مشتم / کوه را بر زمین نهادم / اما / پرنده آسمان میخواهد / پرنده را برای پرواز آفریدهاند / پرنده هواپیما نیست / تا برای پریدن / از کسی اجازه بگیرد»
در این شعر، گزینش آرکیتایپهایی (کهن الگوهایی) چون سفر، به دریا رسیدن رود، داشتن کوه بر پشت، پرنده و پرواز و... متن را عمیق و غنی میکند و به آن پتانسیل و ظرفیت تاویل میبخشد.
در ترسیم چهره راوی مجموعه شعر «به مقصد چشمهای تو» فقط میماند بنیاد فکری او در شعرهایی از این دست که نمایشگر این چهره است:
«برای دیدنت / دنیا / پنجره کوچکی است / من و این چشمها / خدای من!»
و اینجاست که نوع انتخاب اسطورهها و آرکیتایپهای شعر نوربخش معنادار و غایتمند میشود.
شعر مرتضی نوربخش، شعری است پاکیزه (به لحاظ سادگی زبان) و محتواگرا که مخاطبان سادهنویسی و معناگرایی را در شعر روزگار ما راضی نگه میدارد؛ شعری به کل فاقد پیچیدگیهای فرمی و ساختاری که ادعای پیشرویی و نوآفرینی ندارد؛ شعری که مخاطب را دچار هیجان نمیکند اما او را به خواب نیز نمیبرد؛ شعری متعادل!