وحید نصیریکیا: این پرسش را معادل آن نگیرید که «ما چه نسبتی با آوینی داریم؟» آیا واقعا میان مغضوب و محبوب شدن یک فرد و اندیشههایش برای ما یک لحظه و یک اتفاق است؟ اگرچه هنوز به اندیشه و سیر و سلوک او چندان التفاتی نمیشود. براستی اگر او به فیض شهادت نمیرسید، باز هم موضع ما نسبت به او اینچنین بود؟ قطعا چنین نبود! حالا نام او شده است «نشان استاندارد». و اینکه اگر آوینی شهید نشده بود، چنین میکرد که من میکنم! حالا که نیست تا خانهنشین شود، میتوان برایش «یادبود» گرفت و از قسمتهای خوب حیات او برای «آوینی ندیدهها» گفت. اینکه بیشتر روزها، روزه بود. اسرار الصلاه میخواند و هزار کشف و کرامت داشت. اگر هم روزی این حرفها خریدار نداشت، از سبیل نیچهای و دانشکده هنرش خواهیم گفت.
* آوینی از جان ما چه میخواست؟
این ادعا عدهای را آزار خواهد داد که سیدمرتضی آوینی لااقل به بخشهایی از حقیقت دست یافته بود و هر کس که به چیزی در این حد دست یابد، ناگزیر از تقدیم روشنایی به سایر آدمهایی خواهد بود که در قسمتهای تاریکتری از این عالم زندگی میکنند. دغدغه آوینی در کارهایی که از او به جا مانده، نشان دادن سره از ناسره است و البته این کار را از موضع راهنمایی به مقصد رسیده انجام میدهد.
تلاش برای نزدیک شدن به آنچه آوینی در جستوجوی آن بود، اگر با الزامی عملی همراه باشد، کار دست آدم میدهد و مخاطب صادق آثار او را به محرومیت از بخش مهم چرب و شیرین زندگی میکشاند. اگر بخواهید حرفهای او را بشنوید، باور کنید و به ردای عمل به آن درآیید، به قدر ارتباطی که با حقیقت آثار او برقرار کردهاید، به دردسر میافتید. مگر اینکه شما هم مثل دیگران ادای او را درآورید و البته ادای او را درآوردن هم زیاد سخت نیست.
روایت رایج از آوینی روایت شهید آوینی است، نه مرتضی آوینی؛ کارگردانی که مستند جنگی میساخت و آخر هم در همین راه به فیض شهادت نائل شد. روایت خوبی است، نه؟! برای اینکه خوبتر هم شود، میدهیم برایش یک مقتلی درست کنند که هر آوینیندیدهای را کنارش ببریم تا زار بزند! تا بلکه کمی آدم بشود.
لیکن این روایت همه آنچه آوینی بود، نیست. کسی هم از خود نمیپرسد چرا یک مستندساز لقبش میشود سید شهیدان اهل قلم؟ حق هم دارند آنهایی که حرفهای او را دوست نداشته و ندارند. آنها که در سودای بهشت زمینی غرب به سر میبرند، چرا باید از کسی که رؤیای آنها را آشفته میکند خوششان بیاید؟! آوینی جرأت آن را داشت که در مقابل پرسشهای بزرگ قد علم کند و به آنها پاسخ دهد و دیگران را هم به تفکر وا دارد. روشنفکران و متجددان حق هم دارند از کسی که مسلمات آنها را مورد پرسش قرار دهد خوششان نیاید. ولی ای کاش کار به همین جا ختم میشد. کار آنجا گران میآید که عدهای متحجر و ظاهربین او را منحرف خواندند؛ در همین سالهای پایانی حیات مادیاش. ابایی هم نداشتند که بگویند شهادتش مانع انحرافش شد! و عاقبت به خیر از دنیا رفت.
تیغ ۲ لب تجدد و تحجر بود که خواست او را خانهنشین کند، لیکن او مرد پرواز بود، نه کرم لجنزار. حالا که دوباره نام او بر سر زبانها افتاده باید خوشحال بود و امیدوار؟! امید به آنکه فرصتی فراهم شود تا آثار مکتوب او خوانده شود و به دور از سیاستزدگی بررسی و نقد شود. در یادبودهای او اغلب ترس از مصادره آوینی به چشم میآید تا چیز دیگری. اگر محدود نشود به خاطرهگویی و کلیگویی درباره او.
افقی که آوینی در برابر همه ما میگشاید، افقی است از انتظار. آنچه همه ما میگوییم و نمیدانیم که «انقلاب اسلامی زمینهساز ظهور است» یعنی چه؟! و همیشه با خود فکر کردهایم باید توسعه پیدا کنیم و صنعتی بشویم و به همه جهان بگوییم میشود مملکت مسلمانان هم توسعه پیدا کند. غافل از اینکه اگر قرار باشد با توسعهیافتگی حرفمان خریدار داشته باشد، هیچ وقت خریدنی نیست.