اگر یک زنی «روحیه جنگی» نداشته باشد؛ ممکن است بعد از تصادفی جزئی در یک سهراهیای چیزی (مثلا سهراه یاسر) بر اثر جبر جغرافیایی و فشار اجتماعی بپذیرد که تقصیر اوست چون راهنمای راست زده ولی مستقیم رفته توی پیادهرو سه تا مغازه را ناکار کرده، بعد شمشادهای بلوار پشت مغازهها را درو کرده، برده گذاشته روی کاپوت عقب ماشین پارک شده در خیابان پایینی. روحیه جنگی باعث میشود زن در مقام یک کنشگر فعال، یک سوت چهارانگشتی بزند و محافظ مادرشوهرش بیاید، با خواباندن یک جفت نر و ماده تمیز توی صورت افسر و صاحب ماشین در پارک و هفتتیرکشی برای شمشادهای جا نشناس؛ قضیه را به صورت مسالمتآمیز حل کند.
اگر یک زنی «روحیه جنگی» نداشته باشد، ممکن است زبانم لال نصیحت بابا را قبول کند و وارد فعالیتهای سیاسی نشود (معلوم است نصیحت بابا مبتنی بر شناخت خانوادگی نبوده و صرفا مبارزهای علیه ترقی زن است) آن موقع چه کسی با استفاده همزمان از چادر گلی و صندل بدون جوراب، در عین متحول کردن معیارهای فشن اسلامی، فضای سیاسی را هم از حالت زمخت مردانه خارج کند؟
اگر یک زنی «روحیه جنگی» نداشته باشد و بعد از 100سال همسری با اسطوره مدارا و میانهروی (شما هم بگویید زده!)، در نیاید که «اگه میم.میم رأی نیاورد بریزید توی خیابونا»، تکلیف رهبری جنبش زنان ترقیخواهِ تحقیرکننده عنوان «رجل سیاسی» چه میشود؟