printlogo


کد خبر: 232459تاریخ: 1400/1/30 00:00
نگاهی به مجموعه شعر «پروانه پنهان» سروده مهدی مردانی
یک زنگ و چند صدا

سودابه امینی: شعر شباب شماره 18 به شعرهای مهدی مردانی اختصاص دارد. نشر گویا در «پروانه پنهان» 70 قطعه شعر نو نیمایی و سپید را در اختیار نوجوانان بالاتر از 14 سال قرار داده است.  
شعر نیمایی و مخاطب نوجوان: از نظر نیما «شعر» روایتگر تجربه‌های حسی، ذهنی و عینی انسان است و انسان در نظر نیما یعنی: فرد به اضافه محیط پیرامون او، که انسان‌های دیگر را هم دربر می‌گیرد. خارج شدن شاعر از خود و اِتود کردن موجودهای دیگر پیرامون خود، بر مبنای اصلی دموکراتیک، شعر نیما را به عرصه صحنه نمایشی بَدَل می‌کند که در آن شاعر به عنوان متکلم‌وحده حضور ندارد. پرسوناها و اشیای شعر، دیگر مطابق آرا و سلیقه‌های شاعر نفس نمی‌کشند، و هر یک آزادانه صدای خود را دارند. این حذف متکلم‌وحده و حضور مستقل شخصیت‌ها و اشیا، اولین گام به سوی شعر چندصدایی است.1 
شعر کودک و نوجوان در سال‌های اخیر، با تلاش شاعران این گونه شعری شکل تخصصی پیدا کرده است. بهره‌گیری از امکانات زبانی در قالب‌های نیمایی و سپید، امکان گسترش جهان شاعرانه را برای شاعران امروز فراهم کرده است. شعر، گستره‌ای فراهم کرده که در آن پرسوناهای شعری به گفت‌وگو و عمل دست یافته و شاعر به توصیف دقیق صحنه و درونیات آنها بپردازد. «پروانه‌ پنهان» حاوی نمونه‌های موفقی از شعر نو است. منابع الهام شاعرانه برای شاعر هجدهمین دفتر شعر شباب، گاه زندگی واقعی و گاه شعرهای شاعران است. شاعر با استفاده از عاطفه و تخیل، آمیزه‌ای از زیبایی‌ها را در قالب شعر به مخاطب عرضه می‌کند و لذت خواندن شعر خوب را به خواننده آثارش هدیه می‌دهد. او در شعر خود نقش معلم، مربی، ناصح، ناظم و حتی دوست را برای مخاطب بازی نمی‌کند؛ روح شاعر مهدی مردانی با شعر او درهم تنیده شده است. او بیرون از جهان شعرش دیده نمی‌شود. به همین نسبت میان عاطفه، خیال، زبان، آهنگ و شکل شعر او نیز عدم تعادل و تناسب به چشم نمی‌خورد. بدیهی است تجربه مطالعاتی مردانی، در سرودن به کمک او می‌آید. مردانی مثل هر شاعر دیگری ممکن است تحت تاثیر پیشگامان شعر بزرگسال و نوجوان باشد و این نقطه قوتی است برای وی. 
ویژگی بارز این مجموعه شعر استفاده از آرایه ایجاز است. شاعر در هیچ‌یک از شعرهای این دفتر، مخاطب شعر خود را مبتدی فرض نمی‌کند. از منظر او، نوجوانی که «پروانه پنهان» را می‌خواند کتابخوان حرفه‌ای است. به همین دلیل شاعر نیازی به پرگویی و اِطناب نمی‌بیند. استفاده از قافیه در شعرهای نیمایی این دفتر نیز هوشمندانه است. کلمات هم‌قافیه در شعرهای نیمایی به عنوان زنگی برای دِرَنگ در معانی عمل می‌کنند. مردانی برای ایجاد موسیقی در شعر با کلمات بازی نمی‌کند، بلکه هوشمندانه به ساخت اثری می‌پردازد که از دریای ناخودآگاه شعر او سر برآورده‌اند. 
نماد: در لغت به معنی نَمود، نما، نماینده است. «نماد» به چیزی یا عملی می‌گویند که هم خودش باشد و هم مظهر مفاهیمی فراتر از وجود عینی خودش. تفاوت نماد با نشانه در آن است که هر نشانه، مفهوم ساده و واحدی را دربر دارد؛ مثل چراغ راهنمایی اما نماد مظهر مفاهیمی پیچیده‌تر از علامت است؛ مثل «کبوتر سفید» یا «برگ زیتون» با مفهوم صلح که از قدیم‌الایام مانده‌اند. نمادها در مواردی خاستگاه معینی ندارند و بیشتر، تابع ذهنیات و طرز تلقی شاعر و نویسنده بوده است. در عین حال، بهترین نمادها در آثار ادبی با استعانت از قدرت خلاقیت نویسنده و شاعر به وجود می‌آیند و در رابطه با موضوعی که باعث خلق نماد شده است مفهوم مؤثری می‌یابند.2 
شاعر در اغلب اشعار کتاب «پروانه پنهان» از نمادها بهره می‌گیرد. او عناصر طبیعت را با عناصر زندگی و اشیا می‌آمیزد و مضامین شاعرانه می‌سازد.
نگاه کنید به شعر «چکه‌چکه ماه» (صص44 و 45)؛ شاعر عناصری چون ماه و پنجره، بوته‌های چای و استکان، پرده و نسیم، آسمان و بالش، صندلی و جوانه و شب و خانه را به یکدیگر پیوند می‌زند. 
مهدی مردانی در شعر «راز»، نگاه خود را نسبت به آفرینش بیان می‌کند. در واقع می‌توان در این شعر نوع مواجهه شاعر با «خود» و «جهان هستی» را دریافت. شاعر «پروانه پنهان» در تماشای شاعرانه خود، تمام عناصر و مفاهیم زیسته را به جهان نمادها و تمثیل‌ها می‌برد. او جهان را با بیانی شاعرانه بازآفرینی می‌کند و مخاطب را در این میهمانی شاعرانه به تماشای رازآلود وجود فرامی‌خواند. در این دایره زرین، تمام عناصر طبیعت با شاعر و همچون شاعر به طَرَب درمی‌آیند و هر یک رازی از زیبایی را بازگو می‌کنند:
تو یک رازی/ شبیه بوی خوب خاک/ که بر لب‌های باران است/ شبیه حجمی از پرواز/ که در یک پیله پنهان است/ تو را دریا/ به گوش صخره‌ها گفته/ و چشمه لحظه جاری شدن، نام تو را گفته/ تو را/ با کمترین نور از کتاب باغچه، شب‌تاب می‌خواند/ تو را خورشید می‌رقصد/ تو را مهتاب می‌خواند/ تو در مهمانی گنجشک‌های صبح، آوازی/ تو را هر لحظه می‌گویند/ اما همچنان رازی (شعر راز، صص 12 و 13) 
شعر با واژه راز در نخستین مصرع آغاز می‌شود و با واژه راز در آخرین مصرع به پایان می‌رسد؛ پایانی که هم از منظر فرم و هم از منظر ریتم و موسیقی و هم از منظر معنی در ذهن مخاطب ادامه دارد. 
روایت و تأثیرپذیری از قیصر امین‌پور‌‌: روایت در ساده‌ترین تعریف، قصه‌ای است که به وسیله یک راوی بیان می‌شود و مبتنی بر توالی حوادث است. 
نمونه‌ای از شعر روایی را می‌توان در آثار قیصر امین‌پور سراغ گرفت. امین‌پور در شعر «راز زندگی» اینگونه می‌سراید:
غنچه با دل گرفته گفت:/ «زندگی/ لب ز خنده بستن است/ گوشه‌ای درون خود نشستن است»/ گل به خنده گفت: «زندگی شکفتن است/ با زبان سبز/ راز گفتن است»/ گفت‌وگوی غنچه و گل از درون باغچه/ باز هم به گوش می‌رسد...‌/ تو چه فکر می‌کنی؟/ راستی کدام یک درست گفته‌اند‌؟/ من که فکر می‌کنم/ گل به راز زندگی اشاره کرده است/ هر چه باشد او گل است/ گل یکی دو پیرهن/ بیشتر ز غنچه پاره کرده است!
و حالا نگاه کنید به شعر «سفر» سروده مهدی مردانی: 
کوه گفت:/ چاره ماندن است/ در سکوت، عمر را به انتها رساندن است/ جاده گفت:/ من به فکر رفتنم/ تا شروع یک سفر شود تنم/ حرف جاده سال‌هاست/ ذهن کوه را دچار پیچ و تاب کرده است/ راستی!/ کدام‌شان درست انتخاب کرده است؟ (صص 16 و 17) 
هر ۲ شعر؛ چندصدایی است. در هر ۲ شعر مناظره‌ای نمادین بین عناصر طبیعت اتفاق می‌افتد (البته اگر جاده را از عناصر طبیعت در نظر بگیریم). در هر ۲ شعر سوالی درباره رفتار با زندگی و خویشتن مطرح می‌شود. در واقع شاعر هر ۲ شعر، نوجوان را با انتخاب و اختیار مواجه می‌کند. در هر ۲ شعر از آرایه تشخیص استفاده شده است. هر ۲ شعر در قالب نیمایی سروده شده است. تفاوت عمده میان این ۲ شعر آن است که تخیل در شعر «راز زندگی» ریشه در شعر سبک هندی دارد. [نگاه کنید به این ۲ بیت از اشعار بیدل دهلوی و نسبت غنچه و دلتنگی و غنچه و شکفتن را دریابید و مقایسه کنید با مفهوم غنچه در شعر «راز زندگی»:
غنچه دل به که از فکر شکفتن بگذرد/ کاین گره از بازگشتن، چشمِ حیران می‌شود؛ و این بیت: غنچه‌ها از جوش دلتنگی گریبان می‌درند/ ورنه این گلشن ندارد یک تبسم‌وار، گل] 
تاثیر‌پذیری از دکتر قیصر امین‌پور برای شاعرانی که برای مخاطب نوجوان می‌سرایند ایراد محسوب نمی‌شود، بلکه می‌توان این ویژگی را امتیاز محسوب کرد مشروط بر اینکه شاعر از این دوره عبور کند و به زبان خویش برسد. 
 قصه‌های شاعرانه: مهدی مردانی، نوازنده و قصه‌گوی برگزیده جشنواره‌های بین‌المللی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است. بدیهی است تجربه او در قصه‌گویی و موسیقی در شعر او اثر گذاشته است. 
او در عین به‌کار‌گیری آرایه ایجاز، در اشعارش قصه هم می‌گوید. این قصه‌گویی‌ها از «روایت» فراتر می‌رود. گاه در یک قطعه شعر نیمایی با پیرنگ قصه مواجه می‌شویم و گاه در یک شعر سپید. (نگاه کنید به شعر دعا، ص74)
شعر «از گلوی چوب»، قصه شاعرانه‌ای است که خواندن آن برای مخاطب لذت‌بخش است: 
گوشه دُکان نجاری/ تکه‌ای از یک درخت پیر/ خواب جنگل را دوباره دید/ از خودش پرسید/ بعد عمری سایه‌بان بودن/ با نسیم و با پرنده هم‌زبان بودن/ سرنوشتم چیست؟/ یا چه فرقی می‌کند وقتی ندارم هیچ رؤیایی/ می‌توان حتی به جای چوب هیزم سوخت/ از سرمای تنهایی./ تکه‌ای از او عصایی شد/ تکیه‌گاه ردپایی شد/ تکه‌ای شد پنجره/ انگار/ چشم شد بر صورت دیوار/ تکه آخر ولی شد ساز/ از گلوی چوب خشکیده/ سبز شد آواز! 
در این شعر که گره‌خوردگی عاطفه و خیال، در زبانی آهنگین شکل گرفته است نقش عاطفه و تخیل بر منطق روایت داستانی چیره شده است، آن‌سان که خیال و عاطفه مخاطب را درگیر متن شعر کرده و او را از شکل منطقی روایت غافل می‌کند. 
در اینجا قصه شاعرانه یک درخت خشک که نگران هیزم شدن است را می‌خوانیم. درختی که بخشی از وجودش به عصا تبدیل می‌شود و بخشی به پنجره و در نهایت، قسمتی به ساز بدل؛ و از گلوی این ساز، آوازی سبز می‌شود. حرکت از خشکی به سمت سبز شدن؛ سبز شدنی متفاوت از جنس آواز که آسمانی‌ است و از دست و زبان انسان برمی‌آید، در مقایسه با سرسبزی درختی که ریشه در خاک دارد و... از زیبایی‌های این شعر است. 
در این شعر که یکی از بهترین شعرهای کتاب است، شاعر مفهوم کمال و رسیدن به تعالی وجودی را به زبان شاعرانه و با بیان دلنشین، همراه با ایماژهای خیال‌‌انگیز ارائه می‌کند و مخاطب را به دوباره‌خوانی و رمزگشایی از نشانه‌ها فرامی‌خواند. 
در شعر «دعا» نیز مخاطب با شعر سپیدی که پیرنگ آن، داستانی مینی‌مال است، مواجه می‌شود: هزار دهقان/ دعای باران خواندند/ و خدا/ با پسربچه‌ای بود که کفش‌های سوراخ داشت. 
مخاطب‌شناسی هنرمندانه: مردانی با نوجوان امروز آشناست، بی‌صبری، کم‌حوصلگی و شتاب‌زدگی برای رسیدن را در نوجوانان دیده است. مردانی در شعر «جوانه» بی‌واسطه و شاعرانه، به زبان قصه با نوجوانان سخن می‌گوید:
در میان جنگلی جوانه‌ای شکُفت/ با دو چشم سبز/ لحظه‌ای به زندگی نگاه کرد و گفت:/ هر طرف/ دست شاخه‌ها به هم تنیده است/ سروها، چنارها/ قدشان به آسمان رسیده است/ دست من به آفتاب هم نمی‌رسد/ مثل روز روشن است/ زندگی فراتر از من است/ یک درخت بید/ غُرغُر جوانه را شنید/ گفت: تو قرار نیست/ پا به ‌پای این درخت‌ها/ پُرثمر شوی/ تو فقط تلاش کن که روز بعد/ از خودت کمی بلندتر شوی! (ص25)
 مهدی مردانی با ادبیات کهن نیز آشناست و بسیار هنرمندانه از مضمون یکی از حکایت‌های اسرارالتوحید در این شعر بهره گرفته است، آنجا که می‌نویسد: «خدایش بیامرزد هر کسی را که از آنجا که هست یک گام فراتر آید». 
مهدی مردانی در پروانه پنهان با تلفیق نشانه‌ها و نمادهای طبیعت و زندگی انسان به مفاهیمی چون عشق، جنگ، شهادت، مرگ، کمال، مهر به محمد مصطفی و... می پردازد. 
تلمیح: تلمیح در لغت به معنی به گوشه چشم اشاره کردن، نگاه و نظر کردن است و در اصطلاح بدیع آن است که در خلال سخن به آیه‌ای شریف و حدیثی معروف یا داستان و واقعه یا مَثَل و شعری مشهور چنان اشاره شود که کلام با الفاظی اندک، بر معانی بسیار دلالت کند. 
مهدی مردانی در شعرهای «دسته‌گلی برای اروند» (ص 82) و «کوهی که عاشق شد» (صص 64  و 65) از تلمیح استفاده کرده است:
موسی نبودی/ پس مادرت/ تو را بدون سبد/ به اروند سپرد/ تا ماهی شوی/ و هرگز به تُنگِ کوچک دنیا برنگردی/ حالا مادرت دست می‌کشد روی سر ماهی‌ها / و فاتحه می‌خواند/ برای دسته‌گلی که/ عاشقانه به آب داده است. 
واژه‌های موسی، سبد، مادر و آب، مخاطب را به داستان نوزادی حضرت موسی(ع) هدایت می‌کنند. این‌‌همانی میان مادر غواص شهید و مادر موسی(ع) در نهایت ایجاز و اختصار بیان شده است و ظرافت دیگر این شعر در آشنایی‌زدایی از ضرب‌المثل «دسته‌گل به آب دادن» است. 
تنها نشانه‌ای که در شعر، ذهن مخاطب را به ماجرای دفاع‌مقدس پیوند می‌زند کلمه اروند است. به بیان دیگر، اگر عبارت «برای شهدای غواص» که به عنوان تقدیم‌نامه در کنار «دسته‌گلی برای اروند» ذکر شده بگذریم، هیچ نشانه‌ای در متن شعر برای هدایت ذهن مخاطب به ماجرای جنگ ایران و عراق دیده نمی‌شود. این اندازه ایجاز و ظرفیت سپیدخوانی بالای این شعر برای مخاطب حرفه‌ای شعر قابل قبول است اما شاید مخاطب مبتدی در ارتباط گرفتن با متن شعر به مشکل برسد. 
 حال نگاه کنید به شعر «کوهی که عاشق شد»: 
کوه بودم و پُر از غرور/ سنگ‌های من/ با خیال خنده‌ای ترک نخورده بود/ بی‌خیال دانه و جوانه و درخت/ کوه بودم و بزرگ و سخت/ لحظه‌های بی‌پرنده‌ام/ روزهای بی‌ترانه بود/ ناگهان تو آمدی/ در دلم نشستی و/ غار را، تبسم و دعا گرفت/ از صدای روشنت/ سنگ بوی ربنا گرفت/ عاشقت شدم/ بارها به این پرنده گفته‌ام:/ او غرور سنگ را به باد می‌دهد/ عشق را به کوه یاد می‌دهد!/ سال‌هاست/ نام تو میان کوه‌ها، پرنده‌ها، درخت‌ها/ زبانزد است/ نام تو محمد(ص) است. 
فرامتن: یکی از ویژگی‌های شعر سپید آن است که امکان دریافت مفاهیم و مضامینی فراتر از متن شعر را برای مخاطب فراهم می‌کند. 
در شعر «چیزی ننوشتم...» مردانی بخوبی از این تکنیک بهره گرفته است:
دیر رسیدم/ آنگاه که شاعران پیش از من/ همه زیبایی‌ها را سروده بودند/ چیزی ننوشتم/ عاشق شدم/ تا شاعران بعد از من/ حرف تازه‌ای برای گفتن داشته باشند. (ص80) 
در پایان لازم است اشاره کنم مهدی مردانی از شاعران تازه‌نفس، خلاق و مؤثر شعر نوجوان امروز است و «پروانه پنهان» از دفترهای قابل تأملی است که بر کارنامه شعر نوجوان می‌افزاید. 
-----------------------------------
پی‌نوشت
1- جورکش، شاپور 1383. بوطیقای شعر نو. چاپ اول. تهران. ققنوس
 2- داد. سیما. 1380. فرهنگ اصطلاحات ادبی. چاپ اول. تهران. مروارید

Page Generated in 0/0133 sec