راهاندازی سوپر لیگ الیگارشهای فوتبال اروپا به منزله حمله آمریکا به ساختارهای حاکمیتی اروپاست
شروین طاهری: شما هم حتما این ترجیعبند منسوخ کمونیستها را شنیدهاید: فوتبال افیون تودههاست! ظاهرا اما تودهها در این یک قرنی که از جهانی شدن «بازی زیبا»ی مورد وصف پله میگذرد، چندان هم از آن ناراضی نبودهاند و حتی مردم دیگر داشتند فراموش میکردند این در اصل یک بازی انگلیسی بوده است. حتی چینیها، مکزیکیها، ایتالیاییها و ایرلندیها سعی کردند اختراع این بازی را به نیاکانشان، از چندصد سال تا چند هزار سال پیش نسبت دهند. ملتهای دیگری هم بودهاند که از قرن بیستم میلادی تاکنون چنان شوری در مستطیل سبز آفریدهاند و طوری این بازی را به «فرابازی» از جنس حماسه و هنر و صنعت و فرهنگ بدل کردهاند که ششدانگ ذهنیت ما از فوتبال یا حداقل یکی از دانگهایش را به نام خود زدهاند. برزیل و آرژانتین که هیچ اما مجارها، آلمانها، ایتالیاییها، روسها، هلندیها و اسپانیاییها - البته با عذرخواهی از کاتالانهای عزیز که خود را اسپانیایی نمیدانند- و چه بسا برخی غولکشهای آفریقایی و آسیایی نیز هر یک با سبک بیبدیلی که از فوتبال ارائه دادهاند، سهام غالب آن را از چنگ آنگلوساکسونها خارج کردهاند؛ آنگلوساکسونهایی که سالهاست فوتبال بیش از فراخنای اقیانوس اطلس آنها را از هم جدا انداخته است. در یک سو بریتانیاییها خود را صاحب فوتبال میدانند و به قول «بیل شنکلی» سرمربی اسطورهای لیورپول - با کسب مجوز کتبی از امیر حاجرضایی عزیز- این برایشان موضوعی فراتر از مرگ و زندگی است و در سوی دیگر، آمریکاییها و کاناداییها وقتی میگویند فوتبال یا «پا و توپ»، منظورشان یک ورزش دیگر است شبیه راگبی که دست در آن دخالت خیلی بیشتری دارد تا پا و مهارتهای کشتی و بوکس در آن بر هنرنمایی بالهگونه فوتبال متعارف ما ارجحیت دارد. انگار فوتبال انگلیسی سرگرمی آدمهاست و فوتبال آمریکایی معرکه غولها. آمریکای جهانخوار با اینکه میراث امپراتوری را از چنگ انگلیس در آورد ولی حتی با وجود هیمنه رسانهای، میزبانی جامجهانی 1994، راه انداختن لیگ فوق حرفهای، نفوذ در فیفا، اسپانسرینگهای نجومی مثل نایک و حتی خریدن باشگاهها و ستارههای بزرگ اروپایی، از معرکه فوتبال واقعی جا مانده بود.
«پاسکال بونیفاس» اندیشمند برجسته و مدیر مؤسسه روابط بینالملل و راهبردی فرانسه، ۲ دهه پیش در اوج تقلای یانکیها برای نفوذ به حلقه قدرت فوتبال، اشارهای طلایی به این موضوع کرده بود: «فوتبال آخرین آوردگاه جهانیسازی است و آمریکا در این آوردگاه ابرقدرت نیست!» به این معنا که اگر مساله جهانیسازی را پارادایمی آمریکایی در نظر بگیریم، فوتبال هنوز پارادایمی مستقل از آن است و کاملا آمریکایی نشده اما خب! ظاهرا از این یکشنبه دیگر شده است. با قرار و مداری که 12 ابرباشگاه اروپایی با حمایت یک ابربانک آمریکایی برای راهاندازی یک ابرلیگ (سوپر لیگ) و تقسیم همه غنائم این آوردگاه گذاشتند، آخرین سد دفاعی اروپا و جزیره بریتانیا در مقابل سلطه همهجانبه یانکیها هم شکست.
فوتبال که به قول «ژاک دریدا» آخرین فیلسوف بزرگ پساساختارگرا، تیمهای ملیاش جای ارتشهای ملی و تیمهای باشگاهیاش جای نیروهای محلی گریز از مرکز را گرفته و این فراورزش را بدون خون و خونریزی جایگزین جنگهای بیپایان بشریت کرده بود، حالا خود در حال برپا کردن جنگی جدید است که یک سویش الیگارشهای جهانی و سوی دیگرش نظامهای سیاسی ورشکسته و ملتهایشان هستند.
بیایید ببینیم چطور افیون تودههای دیروز به افیون جهانیسازی وحشی و افسار پاره کرده تبدیل شده و مثل ویروس کرونا و رمز ارزها، همه مرزهای متعارف را در مینوردد.
یکشنبه 12 باشگاه ثروتمند و پرهوادار از 3 کشور انگلیس، اسپانیا و ایتالیا شایعه راهاندازی یک سوپر لیگ به عنوان برترین رقابت باشگاهی قاره اروپا را تبدیل به واقعیت کردند. این تصمیم درست یک روز قبل از انتشار سازوکار جدید برگزاری لیگ قهرمانان اروپا توسط یوفا (فدراسیون فوتبال اروپا) انجام شد که به منزله شمشیر کشیدن این ابرباشگاهها نه فقط به روی یوفا و فیفا، بلکه حتی اتحادیه اروپایی، دولتها و فدراسیونهای ملیشان است.
هیأتمدیرهای مرکب از فلورنتینو پرس، رئیس ابدی باشگاه رئالمادرید، آندرهآ آنیلی، رئیس باشگاه یوونتوس و جوئل گلیزر، یکی از مالکان باشگاه منچستریونایتد به نمایندگی از باشگاههای منچستریونایتد، منچسترسیتی، لیورپول، چلسی، آرسنال، تاتنهام، رئالمادرید، اتلتیکومادرید، بارسلونا، یوونتوس، آث میلان و اینترمیلان تصمیم به تاسیس لیگی مستقل گرفتند که این 12 باشگاه به علاوه 3 مدعو ثروتمند دیگر- احتمالا بایرن مونیخ، بروسیادورتموند و پاریسنژرمن - اعضای ثابتش باشند و هر فصل 5 تیم منتخب اروپایی دیگر به آنها اضافه شوند تا در ۲ گروه 10 تیمی به رقابت هفتگی قاره در فاصله بین لیگهای داخلیشان بپردازند. نکته تکاندهنده اما اینجاست که بانک جی پی مورگان چیس، بزرگترین بانک آمریکا و جهان با سرمایه 5/6 تریلیون (هزار میلیارد) دلار، چتر حمایت مالی سالانه 6 میلیارد دلاری را بر سر اعضای موسس سوپرلیگ باز کرده است؛ بانکی که طی موجودیت 220 سالهاش همواره به عنوان بازوی مالی کارتل مشترک اشرافیت یهودی آمریکا بویژه خاندانهای مورگان و راکفلر شناخته میشده است. به گزارش نیویورکتایمز هر یک از 12 (یا 15) باشگاه موسس این لیگ تا ۲۳ سال به طور تضمینی، درآمد ثابت سالانه حداقل به میزان 350 میلیون یورو کسب خواهند کرد. در مقابل هر باشگاهی از این قرارداد نجومی با بانک مورگان کنار بکشد باید تمام مبلغ قرارداد برای ۲۳ سال را غرامت بدهد که معنایی جز فروش خود به آمریکاییها ندارد. مقایسه تفاوت پاداش 400 میلیون یورویی قهرمان سوپر لیگ با پاداش 120 میلیون یورویی فاتح لیگ قهرمانان گویای رانتی عظیم است که نظام سرمایهداری جهانی به این باشگاهها میدهد؛ روندی غیررقابتی که باعث خواهد شد این باشگاهها با خرید ستارهها و امکانات مافوق تصور به سرعت فاصلهشان را با دیگر باشگاههای انگلیسی، اسپانیایی، ایتالیایی – و احتمالا آلمانی و فرانسوی – بیشتر کنند و در واقع قهرمانی و مقامهای برتر لیگهای ملیشان را پیشخرید کنند که این به منزله نابود شدن شایستهسالاری مفروض در ورزش یا همان پدیده دموکراسی فوتبال است. با این روند نه تنها توجه رسانهای و در نتیجه حمایت مالی فعلی از باشگاههای نیمهورشکسته لیگهای ملی اروپایی بشدت به نفع این سوپرلیگ پرولع کاهش مییابد و شکاف طبقاتی فوتبال را افزایش میدهد، بلکه 90 درصد کشورهای اروپایی نیز از شرکت در سطح اول فوتبال باشگاهی اروپا محروم میشوند.
کانون هواداران فوتبال 48 کشور عضو یوفا در بیانیهای ضمن محکومیت طرح سوپرلیگ آورده است:«این طرح غیرقانونی، غیرمسؤولانه و ضدرقابتی است. بدتر اینکه این طرح صرفا توسط حرص و طمع هدایت میشود. تنها کسانی که از این طرح سود میبرند، صندوقهای سرمایهگذاری، الیگارشی و تعداد اندکی از باشگاههای متمول هستند که بسیاری از آنها با وجود مزایایی که دارند، در لیگهای داخلی خود عملکرد ضعیفی دارند».
فدراسیون فوتبال فرانسه که بخشی از ساختار نظام سرمایهداری این کشور است نیز در بیانیهاش علیه این تصمیم آورده است: «رویاهای سلطهطلبانه یک الیگارشی منجر به از بین رفتن یک سیستم اروپایی خواهد شد که به فوتبال اجازه داده است به شکلی بیسابقه در قاره اروپا توسعه یابد».
سوپرلیگ اروپا اما مسائلی اساسیتر از فوتبال را به چالش میکشد. به همین دلیل هم بوریس جانسون، نخستوزیر بریتانیا که 6 باشگاه کشورش در این کودتای فوتبالی علیه حاکمیت ملی شرکت دارند و همینطور امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه که کشورش فعلا هیچ نمایندهای در آن ندارد – و وزارت ورزش فرانسه با حکم حکومتی پاریسن ژرمن را از این کار منعکرده - به یک اندازه برآشفته شده و به تکاپو افتادهاند. اگر مکرون داعیه رهبری اتحادیه اروپایی را دارد و از به چالش کشیده شدن تمام اصول اتحادیه توسط الیگارشی خودمختار سوپرلیگ به وحشت افتاده، جانسون که خود رهبر جنبش برگزیت – خروج بریتانیا از اتحادیه اروپایی – بوده نیز نگران است که این الیگارشی جدید به همه عرصههای دیگر سرایت کرده و تبدیل به الگویی برای نفی حاکمیت لندن بر انگلیس و مستعمرههایش شود.
«گابریله مارکوتی» فوتبالنویس برجسته ایتالیایی در نقد این سوپرلیگ اروپایی، آن را با ساختار لیگ حرفهای بسکتبال آمریکا قیاس میکند. در «انبیای»، مالکان 30 باشگاه از تمام ایالات آمریکا نه تنها در سهام لیگ حرفهای شریکند، بلکه از قوانین و قراردادهای مشترکی درباره دستمزدها و هزینهها تبعیت میکنند. ساختار فوتبال باشگاهی اروپا اما کاملا متفاوت از انبیای آمریکاست و باشگاهها به طور هرمی تحت مقررات لیگهایی فعالیت میکنند که خود تابع فدراسیونهای ملی و بعد یوفا و در راس همه فیفا هستند. در چنین ساختاری آنچه 12 باشگاه بزرگ انجام دادهاند یک کودتا علیه قدرت مستقر محسوب میشود؛ کودتایی که البته حمایت چند میلیارد هوادار جهانی این باشگاهها را پشت خود دارد که بیشتر آنها در خارج از اروپا هستند.
مارکوتی همچنین مینویسد در صورت شکل گرفتن آن، دیگر نه تنها تا مدتها نامی از باشگاههایی از شرق و مرکز اروپا نمیشنویم که در فرمت قبلی لیگهای اروپایی هر از گاهی شایستگی خود را اثبات میکردند، بلکه حتی باشگاههای پرطرفدار و صاحب تاریخ در لیگهای غرب اروپا هم فرصت رقابت در سطح اول قاره را با موسسان فوق ثروتمند سوپرلیگ از دست میدهند.
تصور کنید نامهایی خاطرهانگیز چون دیناموکییف، اسپارتاک مسکو، ستاره سرخ بلگراد، دینامو زاگرب، کلوب بروخه، گالاتاسرای، پاناتینایکوس و... که بخشی از هویت مردم کشورهایشان را تشکیل میدهند، ممکن است برای همیشه زیر سایه سوپرلیگ گم شوند. باشگاههای کشورهای کوچکتر اروپایی مثل ایرلندشمالی یا مولداوی که نهایت آمال هوادارانشان شرکت در مراحل مقدماتی لیگ قهرمانان به امید حضور معجزهآسا در مرحله گروهی آن بود نیز برای همیشه ناامید میشوند. بدون مشارکت همه کشورها اصلا مفهوم اروپای واحد به چالش کشیده میشود. بدین ترتیب سوپرلیگ با نقض تمام ملاحظات، جریمهها و مشوقهای همسانساز – مثل قانون فیرپلی مالی- که یوفا برای ایجاد حس مشترک اروپایی در رقابتهای قارهای در نظر گرفته بود، اتحادیه اروپایی یعنی نهاد تبیین حاکمیت مشترک و واحد اروپایی را به چالش میکشد. شمشیر عریان الیگارشی جهانی به رهبری آمریکا که پشت سر سوپرلیگ ایستاده برای همه دنیا از جمله متحدان اروپایی آمریکا آشکار میشود.
شاید یوفا و فیفا موقتا با اهرمهایی چون جریمههای فدراسیونهای ملی علیه این 12 ابرباشگاه یا محروم کردن بازیکنان حاضر در سوپرلیگ اروپا از جامهای ملتهای قارهای و جامجهانی آنها را متوقف کنند اما باید دانست این بازی تاج و تخت الیگارشهای جهانی فقط به فوتبال منحصر نخواهد شد و ساختارهای غربی یکی پس از دیگری به چالش کشیده خواهد شد.