صدیق اشکان: در ادامه سلسله مطالبی که به بررسی چالشهای حال حاضر کشور و راه برونرفت از آن پرداختیم، در این شماره به گفتوگو با دکتر محسن خادمی، استاد علوم سیاسی دانشگاه امام حسین(ع) نشستیم. دکتر محسن خادمی در این گفتوگو، «کارآمدی» را مهمترین چالش کنونی ایران دانست و در ادامه به شرح راهکارهایی برای تحقق کارآمدی در بدنه مدیریتی و اجرایی کشور پرداخت.
***
* آقای دکتر! با توجه به مطالعات آکادمیک شما درباره مسائل ایران، مهمترین مسأله حال حاضر کشور را چه میدانید؟
ما در 42 سال گذشته در همه منازعات و مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی همواره با یک کلیدواژه مواجه بودهایم که عموما غیرمستقیم مطرح شده اما امروز لازم است آشکارا و مستقیم گفته و مدام تکرار شود و آن هم کلیدواژه «کارآمدی» است.
امروز ما با سؤالات مهمی مواجهیم، اینکه آیا انقلاب اسلامی توانسته است در همه حوزههای زیست انسانی کارآمد باشد؟ در کدام حوزهها توانسته و در کدام حوزه نتوانسته و چرا؟ سوال مهم دیگر اینکه در حوزههایی هم که کارآمد بوده آیا توانسته این احساس را به جامعه منتقل کند، یعنی فلان موفقیت خود را که به شهادت آمار و اعداد، واقعاً یک دستاورد محسوب میشود، توانسته به یک احساس اجتماعی تبدیل کند به طوری که توده مردم این احساس موفقیت را لمس کنند؟ اینها همه سؤالهایی است که حول محور مسأله کارآمدی میشود مطرح کرد و به همین خاطر است که به نظر من مهمترین مسأله ایران در حال حاضر، مسأله کارآمدی است که همه وجوه آن باید مورد واکاوی علمی قرار بگیرد.
اساسا به نظر من انقلاب اسلامی از حیث تئوریک یعنی قائل بودن به کارآمدی حاکمیت در بهسازی همزمان زیست دنیایی و اخروی انسان، چیزی که از آن با واژه «حکمرانی متعالی» یاد میشود. شما اگر منظومه فکری امامین انقلاب را مورد واکاوی قرار بدهید، بخوبی میبیند انقلاب اسلامی را از این زاویه نگاه میکردند: یک حکمرانی کارآمد که قرار است لایههای مختلف زندگی انسان را به بهترین شکل ممکن رقم بزند. رهبر معظم انقلاب، پدیده انقلاب اسلامی را یک فرآیند میبینند؛ فرآیندی که از مرحله نظامسازی شروع شده و با تکمیل مراحل شکلگیری دولت اسلامی و جامعه اسلامی به تمدنسازی اسلامی منتهی شود که اینها همه رقمزننده یک مدل زندگی مطلوب برای انسان است. تمام این فرآیندها در صورتی پیش میرود و یک به یک تکمیل میشود که موتور کارآمدی روشن باشد. اگر کارآمدی، به عنوان موتور پیشران انقلاب اسلامی معیوب شد، انقلاب اسلامی متوقف میشود و یک حیات نباتی و بدون فایدهمندی پیدا میکند.
از ابتدای انقلاب اسلامی تاکنون هم نقطه اصلیای که دشمن روی آن متمرکز شده است، مساله کارآمدی است. تمام لشکر رسانهای و جاسوسی و اهرمهای فشار بینالمللی، حول کانون کارآمدی متمرکز شده است تا جمهوری اسلامی را یک نظام فشل و ناتوان در تامین منافع ملی نشان دهد. جایی مطلبی خواندم که در یکی از کشورها شخصی را به عنوان جاسوس دستگیر میکنند. به او گفتند ماموریت تو چه بود؟ گفت ماموریت من ایجاد اشتباه در «به کار گماری» بود. یعنی وقتی یک سیستم مدیریتی میخواهد هر فرد را در جای خودش به کار بگمارد، هر فرد در جایی به کار گرفته شود که شایسته آن نیست. همین یک مساله مثل یک دومینوی انفجاری، کل سیستم را دچار فروپاشی و نابودی میکند.
اگر بخواهم حرفهایم را در یک جمله جمعبندی کنم، مهمترین مساله حال حاضر ایران، مساله کارآمدی، ارتقای کارآمدی و احساس کارآمدی است که اینها در نهایت به رضایتمندی اجتماعی منتهی میشود.
* آقای دکتر! راه رسیدن به کارآمدی در شرایط کنونی چیست؟
ببینید! همانطور که عرض کردم ما به دنبال یک «حکمرانی خوب و مطلوب» هستیم و این جز با یک «حکمران خوب و مطلوب» محقق نمیشود. یعنی در رأس سیستم اجرایی کشور، باید شخصی به کار گرفته شود که مهمترین خصیصهاش کارآمدی باشد. سپس برای کل بدنه اجرایی و مدیریتی باید بر مبنای کارآمدی یک ساختار و سیستم تعریف کرد؛ سیستمی که جز فرد کارآمد جذب بدنه مدیریتی نشود و جز یک مدیر کارآمد، در بدنه مدیریتی ابقا نشود.
ما یک مجموعه بسیار بینظیر از شاخصهای کارآمدی داریم که بخوبی در نهجالبلاغه ترسیم شده است؛ مثلا در عهدنامه مالک اشتر، متعالیترین ارزشهای حکمرانی را میبینید، یا اینکه امیرالمومنین یکی از مسؤولانش را به علت شرکت در یک مراسم اشرافی عزل میکند؛ اینها همه یک مدل حکمرانی است. باید فردی که عصاره این مدل حکمرانی باشد در رأس کار قرار بگیرد و برای تحقق این مدل، ساختارسازی کند. فرآیندی را که در آن افراد برای تحقق یک مدل حکمرانی خوب تربیت میشوند، «کادرسازی» مینامیم. پس کادرسازی جهت تحقق کارآمدی از واجبات و مسائل اساسی است.
برای تبیین اهمیت کادرسازی اجازه بدهید من قدری توضیح بیشتری بدهم. ببینید! یک رئیسجمهور یا یک وزیر بالاخره در یک رشته متخصص و صاحبنظر است اما معمولا مدیریت کلان نیاز به یک دانش گسترده در ابعاد گوناگون دارد؛ این یک مساله. مساله دیگر هم اینکه وقتی ما از کشورداری صحبت میکنیم، یعنی یک پهنه مدیریت بسیار گسترده که از رأس یک هرمی در پایتخت شروع میشود و تا یک بخشدار و فرماندار در دوردستترین نقطه کشور امتداد پیدا میکند؛ این مساله دوم. حال ما برای مواجهه با این دو مساله چه باید بکنیم؟ اینجا باز اهمیت کادرسازی خودش را نشان میدهد. ما باید مدیری را تربیت کنیم که مهارت تصمیمگیری در اموری را که شخصا تخصص ندارد داشته باشد و این واقعا یک مهارت است. اینکه شما بدانید چه مشاورانی داشته باشید، چینش مشاوران چگونه باشد تا از همه نظرهای کارشناسی اطلاع پیدا کنید، از بین نظرهای متفاوت کارشناسی چطور بهترین را گزینش کنید...؛ اینها همه فنون مدیریتی است که ما باید در فرآیند کادرسازی، اینچنین مدیرانی را تربیت کنیم.
در باب مسأله دوم که بحث پهنه وسیع مدیران است، ما باید کادرسازی برای همه لایههای مدیریتی را مدنظر قرار بدهیم؛ اینکه هر لایه از مدیران به چه مهارتها و توانمندیهایی نیاز دارد و چگونه میشود این توانمندیها را برای آنها فراهم کرد.
ببینید! اینها مسائل حیاتی است که بعد از اینکه شخص کارآمد در رأس هرم مدیریت اجرایی قرار گرفت، برای تزریق کارآمدی در کل بدنه مدیریتی باید در دستور کار خود قرار بدهد.
نکته مهمی که هم در کارآمدی و هم در کادرسازی باید مورد توجه قرار بگیرد، مساله «هویت انقلاب اسلامی» است. شخصی باید در رأس هرم مدیریتی قرار بگیرد که به تعبیر آقا تا بندندان لبریز از هویت انقلاب اسلامی باشد و سپس کل سیستم مدیریتی را بر اساس همین هویت شکل بدهد. اینکه آقا فرمودند ما به یک دولت جوان حزباللهی نیاز داریم، منظور از حزباللهی بودن وابستگی به یک جریان خاص نیست، منظور باور داشتن به هویت انقلاب اسلامی است. هویت انقلاب اسلامی یعنی دارا بودن یکسری ویژگیها که مهمترین آنها عبارتند از: ظلمناپذیری، خدمتگزاری، کممصرفی و پرفایدگی. کسی که حائز این ملکات است، باید رهبری بدنه مدیریتی کشور را به دست بگیرد و سپس این هویت را مبنای کادرسازی برای بدنه قرار بدهد.
* آقای دکتر! یکی از مشکلات مهم در حوزه کارآمدی، لایه مدیران میانی است. در واقع صحبت شما این است که بعد از قرار گرفتن یک مدیر کارآمد در رأس هرم مدیریتی، باید با کادرسازی، ساختار مدیریت کشور تحول یابد، درست است؟
بله! همینطور است. شما ببینید گاهی یک بخشدار با یک امضا یا یک تصمیم نادرست، نارضایتی عظیمی را تولید میکند که چوبش را کل سیستم میخورد. وقتی آن بخشدار را از نزدیک نگاه میکنی، میبینی آدم متشرع و ظاهرالصلاحی است، اهل مناسک دینی هم هست اما نه کارآمد است، نه هویت انقلاب اسلامی دارد، اگر نه آن تصمیم را نمیگرفت. ما نباید از مساله مهم لایه مدیران میانی و مدیران پایینی غفلت کنیم. اتفاقا بیشترین مواجهه مردم با نظام، از طریق همین مدیران میانی و پایینی دستگاههای اجرایی است. حالا اگر این مدیران نالایق و لیبرال و سکولار باشند، تصور مردم نسبت به کل نظام چگونه میشود؟
مسالهای که این مشکل را بغرنجتر میکند این است که این لایه مدیران دولتی بعد از مدتی در بدنه اجرایی کشور رسوب میکنند و با آمد و رفت هیچ دولتی تغییر نمیکنند. این آدمها بعد از مدتی صاحب تجربه میشوند، سیستمی هم وجود ندارد که این تجارب به نسلهای بعدی منتقل شود، لذا فقط آن آقا از پس کار برمیآید، همه افراد را او میشناسد، نقاط قوت و ضعف کار را او میشناسد، حالا اگر تقوا هم نداشته باشد، یک شبکهای حول محور منافع شخصیاش در آن قسمت مدیریتی میسازد که دیگر عملا جابهجا کردن او با هزینههای فراوانی همراه است. اینها مشکلات اساسی و مبنایی کشور است که برای رفع آنها باید چارهاندیشی کرد.
* یعنی ما با مدیران ناکارآمدی مواجهیم که در هر دولتی به نحوی در جایگاهی صاحب منصب و ذینفوذ هستند؟
بله! حالا اگر دولت همسو باشد، ارتقای مدیریتی هم پیدا میکنند، اگر هم همسو نباشد، با موضع انتقادی، کاسبی میکنند. شما وقتی بررسی میکنید با مسؤولانی مواجه میشوید که در همه دولتها بودهاند؟ این چگونه امکانپذیر است؟ بعد شما خروجی این مدیران را نگاه میکنید هیچ فایدهای بر مبنای آرمانهای انقلاب اسلامی از آنها صادر نشده است. یعنی این آدم، مدیر جمهوری اسلامی بوده است، بدون اعتقاد به انقلاب اسلامی! این از عجایب و مصائب روزگار ما است که به آن مبتلا شدهایم.
* کمی هم بپردازیم به موضوع سبک زندگی یک مدیر تراز انقلاب اسلامی.
سبک زندگی تراز انقلاب اسلامی برای یک مدیر، سبک زندگی امامین انقلاب است. به عبارت دیگر زندگی امام خمینی و رهبر معظم انقلاب، تجسم عینی سبک زندگی یک مدیر تراز انقلاب اسلامی است. حضرت آقا زیر پای خود یک زیلو میاندازند، فلان مدیر فرش اتاقش باید از مرغوبترین فرشها باشد، حضرت آقا که بازدیدهای مردمی میروند، در نهایت سادگی و بیتکلفی و با احترام بسیار زیاد نسبت به مردم رفتار میکنند، بعد فلان مدیر با کفش وارد چادر یک زلزلهزده میشود؛ واقعا چه نسبتی بین این دو تفکر و این دو مدل رفتاری هست؟ تا مدیران ما سبک زندگی رهبر انقلاب را الگوی مدیریتی و الگوی زندگی خود قرار ندهند، اهداف انقلاب اسلامی محقق نمیشود.
* بازگردیم به مسأله کارآمدی؛ اگر شما بخواهید برای حل مسأله کارآمدی در بدنه اجرایی و مدیریتی کشور راهحلهای عملی پیشنهاد بدهید، چه راهحلهایی را ارائه میدهید؟
من در چند عنوان به راهحلهای عملی تحقق کارآمدی اشاره میکنم. عنوان اول، جوانگرایی است. حضرت آقا در بیانیه گام دوم انقلاب یک مدل حاکمیتی و مدیریتی ترسیم کردند و در سخنرانی بعد از صدور بیانیه اعلام کردند جوانان، موتور محرک و تحقق اهداف انقلاب در گام دوم خود هستند. چندی پیش نیز رهبری بحث مهم تحولخواهی را مطرح و آنجا هم اشاره کردند که ورود جوانان به عرصههای مختلف کشور از راهحلهای ایجاد تحول در حوزههای مختلف است. ورود جوانان، یعنی به هم زدن ساختارهای فسیل شده و مدیرهای فسیل شده که از مقصران اصلی وضع موجود هستند.
عنوان دوم، تبدیل مدیریت رابطهای به مدیریت شایستهسالارانه است. ببینید! الان رویه انتخاب مدیر در کشور این شکل است که بر اساس روابطی که فرد بالادست دارد، برای مدیری که میخواهد در مجموعه خودش منصوب کند، افرادی به او پیشنهاد میشوند و شخص بین این افراد یک نفر را انتخاب میکند. ما باید این رویه را تغییر دهیم و برای هر منصب و جایگاهی با یک سامانه گستردهتر، افراد متنوعتری خارج از چارچوبهای ارتباطی مدیر بالادست، کاندیدای دریافت جایگاه مدیریت شوند و سپس بر اساس یک ساختار گزینش شایستهسالارانه، شایستهترین فرد برای مدیریت انتخاب شود. تغییر رویه انتخاب مدیران سهم بسزایی در ارتقای کارآمدی خواهد داشت.
عنوان سوم، «پاسخگو کردن مدیران» است. الان هر کس در کشور مسؤولیتی برعهده میگیرد، نسبت به عملکردش پاسخگو نیست. کلید را که تحویل داد، دیگر به هیچ جا و هیچکس به خاطر عملکردش پاسخی نمیدهد. این غلطترین رویه است. همین است که شخص میگوید مدیر شدن در هر صورت به نفع من است، چون یا موفق میشوم یا نمیشوم، اگر شدم که هیچ، اگر نشدم هم نیاز نیست به کسی پاسخ بدهم و در همان دوران با استفاده از رانتها و ارتباطات، فرصتهایی را برای خودم رقم میزنم که وقتی مسؤولیت را تحویل دادم، بتوانم از فرصتهایی که برای خودم ایجاد کردم نهایت استفاده را ببرم.
الان ما با شرایطی مواجهیم که مثلا وزیری سر کار میآید و مساله مسکن را به بحران و فاجعه میکشاند، بعد هم مسؤولیت را تحویل میدهد و میرود و کسی یقهاش را نمیگیرد؟ این برای یک کشور فاجعه و مصیبت است. مدیران باید در قبال عملکردشان پاسخگو باشند. ممکن است یک مدیری تصمیمی بگیرد که ۳ سال بعد از تحویل دادن مسؤولیتش، عوارض تصمیمش گریبان مدیران جدید را بگیرد، نمیشود که نسبت به اینها بیمسؤولیت بود. اینکه اخیرا رئیس قوه قضائیه اظهار داشت «ترک فعل» هم از سوی مدیران به عنوان یک مساله قضایی قابل پیگیری است یعنی همین. یعنی اینکه یک مدیری باید کاری میکرده و نکرده، باید جرم تلقی شود.
عنوان دیگر «نظارت و ارزشیابی عملکرد» است. ما باید در کشور مدلی را طراحی کنیم که هر مدیری از بدو قبول مسؤولیت تا ختم آن، عملکردش مورد نظارت و ارزشیابی قرار بگیرد و نتیحه این ارزشیابی به صورت دادههای آماری روی یک نمودار ترسیم شود. به این طریق میتوانیم به صورت عینی قضاوت کنیم که این مدیر چقدر در رسیدن به اهداف سازمانی موفق بوده است؟ وقتی به صورت عینی جواب این سوال را داشتیم، میتوانیم درباره ادامه کار او یا ارتقای او تصمیمگیری کنیم. وقتی اینچنین نظام ارزشیابی و نظارتی وجود ندارد، ادامه کار یک مدیر یا ارتقای او صرفا بر اساس ارتباطات او است نه عملکرد او. این رویه غلط و هزینهزا که منجر به گزیده شدن دوباره و سه باره کشور از تکرار مدیریت برخی مدیران است، باید به کلی تغییر کند. ما باید یک «داشبورد مدیریتی» طراحی کنیم، یعنی جعبهای که وقتی آن را باز کردیم، به صورت تحلیلی و آماری، عملکرد مدیران پیش چشم ناظر عیان باشد. فقط از این طریق است که میتوانیم در انتصابات خود بهترین گزینهها را انتخاب کنیم.
عنوان بعدی «تبدیل مدل سنتی به مدل سامانهای» است. این عنوان را با ذکر یک مثال توضیح میدهم. شما قبلا که میخواستید یک تاکسی بگیرید و به جایی بروید، باید شروع میکردید با تکتک آژانسهای اطراف منزل خود تماس میگرفتید، حالا یکی ماشین داشت یکی نداشت، بعد آن آژانسی که ماشین داشت به شما میگفت تا یک ربع دیگر ماشین میرسد اما ماشین نیم ساعت دیگر میرسید. بعد یک آژانس یک مبلغ برای مسیر میگفت، آژانس دیگر یک مبلغ دیگر... اما از وقتی کل این فرآیند، به شکل یک سامانه تحت عنوان تاکسیهای اینترنتی درآمد، کاملا اوضاع دگرگون شد. الان شما با یک دسترسی آسان، قیمت مشخص، سامانه ثبت شکایت مشخص، بیان زمان رسیدن به مقصد و مزایای دیگر مواجهید. این کاری است که ما باید در سیستم مدیریتی انجام بدهیم. یعنی باید مدیریت را از حالت سنتی که حالت توصیهای، ارتباطاتی و فردی دارد و از دل این نوع مدیریت، امضاهای طلایی و رانتها و ویژهخواری در میآید، حرکت دهیم به سمت مدیریت سامانهای. در مدیریت سامانهای همه فرآیندها در یک مسیر مشخص و شفاف و قابل ردیابی، پیگیری و ارزیابی انجام میشود. دیگر اساسا امکان رانتخواری و تخلفهای مدیریتی به صفر یا به حداقل ممکن میرسد.
عنوان بعدی «دولت الکترونیک و روزآمد کردن مدیریت بر اساس فناوریهای روز دنیا» است. شما میبینید که بعد از کرونا به ناچار و به ضرورت خیلی از ارگانهای دولتی و اجرایی به سمت خدمات الکترونیک پیش رفتند. ارائه خدمات بر مبنای تکنولوژیهای روز، هم دولت را چابکتر میکند، هم هزینهها را به حداقل ممکن میرساند و هم رضایتمندی مردم را افزایش میدهد. شما اگر از مردم سوال کنید میبینید بخش زیادی از گلایهها و شکایتهای آنان معطوف به بخش بروکراتیک دولت است. برای یک کار کوچک از این سازمان به آن سازمان ارجاع داده میشوند؛ از این طبقه به آن طبقه، از این اتاق به آن اتاق. اینها مردم را کلافه میکند و ویترین بسیار بدی از نظام به آنها نشان میدهد. اگر به سمت اصلاح نظام بروکراتیک کشور بر مبنای دولت الکترونیک و استفاده از فناوریهای روز دنیا حرکت کنیم، میتوانیم رضایتمندی اجتماعی از دولت و به تبع آن از نظام را به طور چشمگیری افزایش دهیم.
در نظر گرفتن مجموعه عناوینی که گفته شد، به صورت عملی قوه مجریه کشور را به سمت کارآمدی سوق میدهد و همانطور که عرض کردم، افزایش کارآمدی هم موتور پیشران انقلاب اسلامی برای رسیدن به اهدافش خواهد بود؛ هم حکمرانی متعالی را محقق میکند، هم رضایت و اعتماد اجتماعی را افزایش خواهد داد و در نهایت به استحکام ساخت درونی نظام منجر خواهد شد.