طراحی امنیتیـ سیاسی غربگرایان برای انتخابات 28 خرداد وارد مرحله عملیاتی شده است؛ میخواهند سیاست خارجی را مسأله انتخابات کنند
مطالبه اصلی مردم یعنی کارآمدی و بهبود وضعیت معیشت پای دوقطبیهای سیاسی ذبح میشود؛ باید از حریم و کارکرد انتخابات حراست کرد
یونس مولایی: یک جامعه در چه نقطهای از رقابتهای دائمی سیاسی و نزاعهای اجتماعی دوقطبی میشود؟ شاید پاسخ به این سوال به رغم عمومیت صورت مسالهاش چندان ساده به نظر نرسد. به بیان سادهتر میتوان با نگاه به تاریخ رقابتهای سیاسی با انبوهی از رقابتها روبهرو شد که در آن ۲ قطب اصلی مقابل یکدیگر قرار گرفتهاند اما فضای دوقطبی شکل نگرفته است. بر همین اساس میتوان سوال اول را کاملتر کرد و اینگونه پرسید:«چه عواملی باعث میشود تا قطبهای سیاسی جامعه را نیز قطبی کنند؟»
جامعه (به طور عام) متشکل از تعداد قابل توجهی از تفاوتهای طبقاتی، عقیدتی، فرهنگی، قومیتی و... است که به موازات آن نیز تعداد قابل توجهی از شکافهای اجتماعی فعال وجود دارد. بر همین مبنا نه میتوان جامعهای فاقد تفاوت را پیدا کرد و نه سر در بخشی از تاریخ فرو برد که شکافهایی میان آدمیان رقابت و تقابل ایجاد نکرده باشد. با این حال آنچه رویکرد جوامع مختلف را نسبت به تفاوتهایشان مشخص میسازد، سیاق و الگوی مواجهه با تفاوتهای آنان است. برای مثال بسیاری از جوامع (از جمله جامعه ایران) تنوع قومیتی بالایی دارند اما هیچگاه تفاوت قومیتها و نژادها باعث بروز درگیری اجتماعی جدی میان ۲ بخش از جامعه ایران نشده است ولی در سوی دیگر میتوان به آمریکایی نظر انداخت که وجود گونههای نژادی متفاوت در آن همواره با نزاع خشونتآمیز میان سفیدپوستان و سیاهپوستان همراه بود، یا در موردی دیگر میتوان به تنوع ادیان در جوامع مختلف نظر انداخت که چگونه در بعضی از جوامع این تکثر به تقویت هویت ملی (برای صیانت از موجودیت خود) یا به تضعیف آن (در سایه به رسمیت نشناختن هموطنانی با مذاهب متفاوت) منتهی شده است. براساس همین مثالها میتوان به درک کلی از چگونگی تبدیل شدن تفاوتهای فردی و گروهی به شکافهای اجتماعی - سیاسی رسید. عرصه سیاست نیز تا حد قابل توجهی متاثر از این منطق است. تفاوت نظرات و عقاید سیاسی امری گریزناپذیر و البته لازم برای پویایی هر جامعه به حساب میآید و اساسا از دل همین تفاوت نظرها و نقادی متقابل نظرات یکدیگر است که میتوان صحیحترین نسخه ممکن را پیدا کرد. با این حال هرگاه این تکثر به سمتی برود که پایبندی به یک پدیده وابسته به نفی پدیده دیگر باشد، جامعه به سمت قطبی شدن حرکت میکند.
به عبارت سادهتر در جامعه دوقطبی بیش از آنکه گزارههای ایجابی موضوعیت پیدا کند، این گزارههای سلبی است که میداندار تقسیم جامعه به 2 قطب متضاد میشود. در چنین موقعیتی کنش سیاسی جامعه بیش از آنکه بر مدار نقشه «چه باید کرد؟»ها باشد، حول «با ما یا بر ما» میچرخد و در نهایت با نسبیتزدایی از پدیدهها، مقدمات رادیکال شدن فضا را هموار میکند.
در جامعه دوقطبی نه تنها تفاوتها تبدیل به شکاف اجتماعی میشود، بلکه این خطر وجود دارد که شکافهای اجتماعی نیز یکدیگر را تقویت کنند و جامعه را به سمت خشونت ببرند.
* نتایج دوقطبیسازی در میدان انتخابات چیست؟
اگر از میان سطوح مختلف دوقطبیسازی اجتماعی به دوقطبیسازی جامعه در آستانه یک انتخابات نظر بیندازیم، میتوان مهمترین نتایج دوقطبی را در موارد ذیل مشاهده کرد:
دوقطبی اساسا در فضای رادیکال شکل میگیرد و به تقویت رادیکالیسم منتهی میشود. آنچنان که پیش از این نیز مورد اشاره قرار گرفت دوقطبی محصول فضایی است که در آن گزارههای سلبی و رویکرد نفیگرا بیش از گزارههای ایجابی محوریت پیدا میکند. مضاف بر اینها، در فضای دوقطبی شکافهای اجتماعی نیز تقویت میشوند و همین امر به تقویت فضای رادیکال جامعه منتهی میشود. در جایی که نفی دیگری بیش از اثبات خود اولویت داشته باشد، نمیتوان مانع امکان یافتن فضای رادیکال شد.
دوقطبی کنش سیاسی جامعه را هیجانی و عاطفی میکند. در فضای دوقطبی جامعه بیش از آنکه به عقلانیت رجوع کند به سمت فعالیت هیجانی میرود. هر قدر عقلانیت به رفتار سیاسی به عنوان امری بلندمدت نظر دارد، هیجان عملی در لحظه و برای همان لحظه است. از همین رو عمدتا در فضای دوقطبی رویکرد رادیکال و کنش هیجانی راه را بر عقلانیت ناهموار میکند و حتی اگر گزینهای بخواهد از گزارههای عقلانی برای اثبات خود استفاده کند، چندان از سمت جامعه مورد استقبال قرار نمیگیرد.
محدود شدن حوزههای مورد بحث از دیگر ویژگیهای انتخابات در یک فضای قطبی شده است. دوقطبی عملا مانع از آن میشود تا مسائلی خارج از مسائل و بهانههای خلق دوقطبی جایی در محاسبات افکار عمومی داشته باشد. برای نمونه اگر دوقطبی یک جامعه حول یک اختلاف فرهنگی شکل بگیرد، هیچوقت موضع طرفین پیرامون مسائل مهمی همانند سیاستهای حوزه انرژی، کشاورزی و... مورد بحث قرار نمیگیرد. از همین رو دوقطبیسازی جامعه عملا در سوژهها انحصار به وجود میآورد.
در نهایت امر تعیینکنندگی بیش از پیش آرای سلبی یکی از مهمترین تبعات دوقطبی شدن فضا در آستانه یک انتخابات است. در چنین وضعیتی جامعه بیش از آنکه به سمت انتخاب گزینهای که مطلوب میپندارد، باشد عزم خود را بر ممانعت از روی کار آمدن گزینهای که نامطلوب است، میگذارد. هر چند سلبیگرایی بخشی از عقلانیت به حساب میآید و نمیتوان رویکرد سلبی و منطق آرای سلبی را چندان دور از عقلانیت دانست (چرا که اساسا مطلوبیت امری نادر است) با این حال فضای دوقطبی انتخابات، جامعه را به نقطهای میکشاند که آرای سلبی عملا به مسیر آنهایی که رویکرد ایجابی دارند، جهت میدهد. مضاف بر اینها رای سلبی را میتوان انعکاسی از رویکرد رادیکال و کنش هیجانی دانست که لاجرم نگاه بلندمدتی نیز به فعالیت سیاسی ندارد.
* مختصات سیاسی ایران 1400
جامعه ایران در سال 1400 به اقتضای شرایط منحصر به فردش در نقطهای خاص قرار گرفته است. از سویی انباشت نارضایتیهای عمومی، حداکثری شدن فشار اقتصادی به لایههای میانی و پایینی جامعه و همچنین ضعف و بحران اعتبار گروههای مرجع سنتی میتواند جامعه را به سمت انفعال (عدم مشارکت) یا حتی در مواردی کنش رادیکال (شورش شهری) هدایت کند. اما این وضعیت همانقدر که تهدید است، امکان تبدیل شدن تهدیدها به فرصت را نیز داراست به گونهای که عملا جامعه در نقطه تردید خود نسبت به الگوهای سیاسی تجربه شده در انتخاباتهای پیشین میتواند با مشاهده یک الگوی مناسب و عقلانی جدید که در آن برنامه محوری و دوری از وعدههای غیرواقعبینانه وجود دارد، به سمتی حرکت کند که مقدمهساز ایجاد شرایطی جدید برای برونرفت از موقعیت فعلی باشد.
در این میان اما غربگرایان به عنوان وارثان وضعیت موجود نیز شرایط دشوار خود را دارند. آنها از سویی باید پاسخگوی عملکرد دولتی باشند که نارضایتیها را به حداکثریترین سطح ممکن رسانده و از سوی دیگر باید مبلغ برنامههایی باشند که جامعه شکست آنها را در سالهای گذشته دیده است. بر همین اساس بسیاری از چهرههای اصلاحطلب از ماهها پیش به این نکته اذعان کردهاند که در معرض انتخاب قرار گرفتن اصلاحطلبان تنها باعث تجربه یک شکست سنگین خواهد شد. با این حال آنها هیچگاه چشم بر تصرف دوباره پاستور و به دست گرفتن مجدد قوه مجریه نبستهاند. از همین رو به شکل از پیش حساب شدهای به دنبال تغییر فضای عمومی جامعه و حرکت آن به سمت احیای دوقطبیهای پیشین هستند. آنها بخوبی طعم شیرین پیروزی در ۲ انتخابات سالهای92 و 96 را در سایه دوقطبیسازی جامعه چشیدهاند و تمایل دارند یک بار دیگر با ایجاد فضایی دوقطبی، شانس خود را برای رسیدن به پاستور امتحان کنند.
* چرا دوقطبی تنها راه نجات غربگرایان است؟
اگر غربگرایان در میدان انتخاباتی سال92 توانستند با معرفی خود به عنوان آلترناتیوی برای عبور از وضعیت موجود و با ایده سیاست خارجی تنشزدا و ارتباطگیری با آمریکا پیروزی حداقلی کسب کنند و در میدان سال 96 با مانور روی دوقطبیهای فرهنگی و وعده پیرامون نقد شدن تدریجی امتیازهای برجام مجددا پیروز انتخابات شوند، سال 1400 هیچکدام از این ۲ خصیصه را ندارند.
آنها نماینده ایده شکست خوردهای هستند که تبعات آن به شکلی تمامعیار در زندگی روزمره مردم مشاهده میشود. در چنین فضایی یقینا تنها اقبالی که میتواند آنها را از شکست حتمی نجات دهد، شکلگیری یک فضای دوقطبی است. پیرامون امتیازهای این شرایط نیز میتوان به موارد متعددی اشاره کرد که مهمترین آنها به شرح زیر است.
غربگرایان با توجه به ضعف مدیریتی و افزایش نارضایتیها، فراتر از رای عمومی خود در سال 96 حتی بدنه حامی را نیز از دست رفته میبینند؛ بدنهای که تمایلی به خرج کردن بیش از پیش اعتبار خود برای اصلاحطلبان ندارد و همچنین نمیتواند پاسخگوی نارضایتیهای عمومی باشد. از همین رو غربگرایان در گام اول برای احیای بدنه حامی خود و ایجاد انسجام تشکیلاتی در آنها نیازمند دوقطبی کردن جامعه و رادیکال کردن فضای اجتماعی هستند. «وطنامروز» روز یکشنبه نیز در مطلبی با عنوان «رسمالخط تکرار» به این مساله پرداخته و نوشته بود: «آنچه مهمترین سناریوی این جریان (غربگرایان) به نظر میآید هموارسازی راه برای کاندیدای نهایی براساس «رادیکالیسم پیشاانتخاباتی» است. در این «رادیکالیسم پیشاانتخاباتی» سعی میشود با هدایت فضای عمومی جامعه به سمت صورت مسالههای رادیکال و چهرههای هنجارشکن سیاسی، فضای عمومی جامعه با شوکهای مقطعی مواجه شود تا از دل این شوکها بستری برای همدل و همصدا کردن بدنه سرخورده آماده شده و با بسیج کردن آنها فضای انتخابات را از پاسخگویی پیرامون عملکرد دولت روحانی دور کنند».
پاشنه آشیل غربگرایان در مواجهه با افکار عمومی پاسخی است که باید نسبت به عملکرد دولت بدهند. جامعه آنها را به وعده رفع تحریم در سایه مذاکره با آمریکا، گشایش اقتصادی در سایه مدیریت ژنرالها و دهها شعار دیگر میشناسد که هیچکدام عملی نشده و حتی تجربه سالهای پیش را تبدیل به آرزوی طبقات متوسط و فرودست جامعه کرده است. یقینا در چنین موقعیتی آنها جوابی جز «نه» را نمیتوانند از جامعه بشنوند. از همین رو حرکت دادن جامعه به سمت یک فضای دوقطبی این امکان را فراهم میآورد تا عملا عملکرد دولت و نسخه تجویزی غربگرایان برای برونرفت از شرایط کنونی در میدان رقابتها فراموش شده و جامعه به سمت انتخاب در قالب دوقطبیهای کاذب حرکت کند. عمده رفتارهای رادیکال این روزهای اصلاحطلبان همانند اظهارات برخی چهرههای مطرح آنان و تلاش برای وارد کردن حسن خمینی به میدان انتخابات با نیت رد صلاحیت شدن وی را میتوان شاهد مثالهایی از این خیز حساب شده برای دوقطبی کردن جامعه دانست.
همانگونه که پیش از این نیز اشاره شد، در فضای دوقطبی رویکرد سلبی و آرای سلبی تعیینکنندگی حداکثری پیدا میکند و سیاستهایی همانند «رقیبهراسی» بیش از هر زمان دیگری کارساز میشود. در شرایطی که فضای ایجابی هیچگونه احتمالی برای پیروزی غربگرایان نمیگذارد، طبیعتا ایده مطلوب آنها حرکت به سمت یک فضای دوقطبی و مانور روی آرای سلبی و رقیبهراسی در هفتههای منتهی به انتخابات است. در همین زمینه جریان انقلابی باید به بازخوانی فضای انتخاباتی سال 96 پرداخته و بار دیگر به خود یادآوری کند که چگونه فضای تبلیغاتی و رقیبهراسی میتواند میدان رقابتها را از مباحثه روی ایدهها به سمت تخریبهای سازمانیافته ببرد.
* بازی انتخاباتی با مصالح ملی
آرایش انتخاباتی اصلاحطلبان که از ماههای پایانی سال 99 آماده شده بود، در هفتههای گذشته بیش از پیش خود را در افکار عمومی برجسته ساخته است. آنها از سویی با «رادیکالیسم پیشاانتخاباتی» برای انسجام بخشیدن به بدنه پراکنده خود گام برمیدارند و از سوی دیگر در افق یک «دوقطبیسازی سیاسی» با نیت فرار از پاسخگویی و تاثیرگذاری روی افکارعمومی حرکت میکنند. جریان انقلابی باید با آگاهی از این سناریو نحوه کنش و واکنش خود را در عرصههای مختلف تنظیم کند و اگر از این امر غفلت کند یقینا تبدیل به بخشی از نقشه دوقطبی جریان غربگرا خواهد شد. رفتار اصلاحطلبان در هفتههای گذشته زمانی که در کنار برخی اتفاقات مشکوک همانند انتشار فایل صوتی ظریف در یکی از شبکههای معاند وابسته به عربستان سعودی قرار میگیرد، زنگ خطر را بیش از پیش برای نیروهای انقلابی به صدا درمیآورد. یقینا یکی از مهمترین نقاط مورد علاقه غربگرایان برای دوقطبی کردن جامعه ایران مساله سیاست خارجی است. در این بستر میتوان نوع مواجهه رسانههای دولتی و رئیسجمهور درباره مذاکرات وین را به عنوان شاهد مثالی زنده آورد. رسانههای اصلاحطلب در هفتههای گذشته به شکلی آشکار سعی کردند با ایجاد یک بلوک موهوم مخالف مذاکره در کنار پوشش حداکثری اخبار مذاکرات، یک بازی رسانهای را برای ایجاد این دوقطبی به راه اندازند. غربگرایان که تجربه انتخابات 92 و 96 را بخوبی در خاطر دارند، تلاش میکنند در عین تقویت گزاره «بهبود اقتصادی در سایه سیاست خارجی» و معرفی خود به عنوان نماینده این گزاره، رقبای سیاسی خود را به عنوان قطب مخالف مذاکره معرفی کنند. آنها در این زمینه بیش از هر چیز به بازی خوردن جریان انقلابی و وارد شدن به این دوقطبی کاذب امید دارند. نیروهای انقلابی با آگاهی از همین سناریو نباید تقویتکننده فرض مخالفت با مذاکرات شوند. آنچه بخوبی عیان است، رویکرد غلط غربگرایان در زمینه سیاست خارجی و مدیریت مذاکرات هستهای است و هر بحثی در میدان سیاست خارجی باید بر مبنای نگاه ۲ طرف به چگونگی مذاکرات و نه اصل آن باشد. هر قدر اختلافات میان چگونگی مذاکرات فضا را به سمت انتخاب عقلانی متمایل میکند، شکلگیری دوقطبی موافقت و مخالفت با مذاکرات، فضای انتخاباتی را هیجانی و تهی از عقلانیت میکند. انتشار مشکوک فایل اظهارات ظریف نیز باید به عنوان یکی از احتمالات در مسیر دوقطبیهای انتخاباتی در بستر سیاست خارجی فهم شود و نوع مواجهه جریان انقلابی با آن باید بر اساس همین فرض باشد. یقینا اقداماتی از این دست فراتر از تلاش برای رادیکال و دوقطبیسازی انتخابات، تبعات ضدملی و ضدامنیتی نیز خواهد داشت. بازی انتخاباتی با مصالح ملی و تبدیل کردن اصول سیاست خارجی به بخشی از پروژه تبلیغاتی غربگرایان چیز جدیدی نیست و رد آن را میتوان در ادوار پیشین انتخابات نیز مشاهده کرد. با این حال به حاشیه بردن مطالبات اصلی مردم در زمینه معیشت و ضریب دادن به این دوقطبیهای انتخاباتی(همانند موجسازی در زمینه سیاست خارجی) بیش از هر چیز منافع مردم را خدشهدار میکند.