حمیدرضا شکارسری: مهمترین خاصیت هر متن طنز، خنداندن است؛ از این رو خواهناخواه مرزهای مشترکی بین آن و انواع متنهای خندهدار دیگر چون هجو و هزل ایجاد میشود؛ مرزهایی که گاه تشخیص آن دشوار است و متنها را بیناژانری مینماید.
طنز میخنداند اما در عین حال خصوصیات و ویژگیهای پلشت بشری و جامعه انسانی را مورد نقد قرار میدهد. به این ترتیب خنده طنز تلخ است و نیش دارد و گاه دردناک از آب درمیآید و به گریه هم میاندازد. چه کسی تا به حال در خلال فیلمهای «چارلی چاپلین» گریه نکرده است؟!
هجو میخنداند ولی به تمسخر کسی یا چیزی میپردازد و وجهی شخصی دارد نه اجتماعی یا سیاسی یا فرهنگی. طنز هم ممکن است کسی یا چیزی را به باد تمسخر بگیرد اما دشمنی طناز با آن کس یا چیز، دشمنی شخصی نیست. طناز در خدمت تفکر و اندیشهای است و هجونویس در خدمت خود و منافع خاص خویش.
هزل اما از این هر دو جداست. خنثاست. بیجبهه است. بیخاصیت نیست اما خواصش از حد گشادن دهان مخاطب به خنده فراتر نمیرود. من هزل بودن یا بیهوده بودن را صفت مناسبی برای این نوع نوشته نمیدانم و خنداندن (یا حتی گریاندن) را به خودی خود عملی مثبت و در جهت پالایش و بازسازی روح انسانی ارزیابی میکنم. «سعید بیابانکی» در مجموعه شعر «هی شعر تر انگیزد» از همان عنوان شعر خود شروع به خنداندن مخاطب خود میکند. من حتی گمان میکنم او از انتخاب همین عنوان قصد دارد بگوید برای خنداندن مخاطب خود از هزل یا فکاهه هم روگردان نیست و در ادامه با خواندن شعرها همین فرض اثبات میشود. «بیابانکی» در این مجموعه، متهورانه و شجاعانه به حساسترین نقاط ضعف جامعه سرک میکشد و البته شاخکهای حساس خود را، بیملاحظه در هر سوراخ و روزنی فرو میبرد. این تهور و شجاعت و بیملاحظگی از سویی شعر او را به نقد بیرحمانه زشتیها و پلیدیهای جامعه در حوزههای سیاست و جامعهشناسی و فرهنگ قادر میسازد و از سوی دیگر شعر او را گاهی به مرزهای هزل و هجو هم نزدیک و بلکه وارد میکند.
از شب شعر و شاعری چه خبر؟
راستی از جزایری چه خبر؟
نان سر سفرهها فرستادند؟
راستی پول نفت را دادند؟
این طنز ملیح و بیکله(!) را در سطرهای پایینتر پیگیری کنید!
رفته آیا به سمت بهبودی
حرکات سهیل محمودی؟
و ناگهان درهم رفتگی طنز و هجو را در کنار هم بدون فاصله میبینیم و به بیناژانر میرسیم؛ ژانری که از یک سو با طنزی مرگبار و زیرپوستی به نقد جایگاه زن در جامعه میپردازد:
گاوها و خرانتان خوبند؟
همسر و دخترانتان خوبند؟
و از سوی دیگر کمی بعد به هجوی ساده و سطحی و بیرحمانه بسنده میکند:
رشته من ز بیخ و بن الکی است
عشق من سینمای دهنمکی است
او دنبال خنده است چه با نقد طنازانه جهان هستی و چه همزمان با هجو اشخاص و چهرههای شناختهشده و حتی چه با هزل و فکاهههای سطحی:
هرگز ندهندش زن در کوچه و در برزن
مانند رضازاده هر کس که وزین باشد
خلقی شده گمراهت وقتی که به همراهت
یک روز شهین باشد، یک روز مهین باشد
انصافا اما برای یافتن خندانندههایی در ردیف هزل باید با دقتی تمام کتاب را ورق بزنی اما برای یافتن هجو بویژه طنز نیاز چندانی به تورق مجموعه نداری!
***
زبان در شعرهای این مجموعه همانطور که انتظار میرود، زبانی ساده و صمیمی و مهمتر از اینها سالم است که نشانه تجربه و تسلط شاعر بر ابزار کار خود یعنی زبان و آحاد زبانی چون کلمات و دستور زبان است. این سلاست و فصاحت وقتی با اسلوب و دکلماسیون محاوره همراه میشود، زمینه را برای تاثیر طنز و سوژههای طنزآمیز مناسبتر میکند بدون آنکه برای خلق مضمون، زبان مچاله و مُثله گردد و از طبیعت خود دور شود.
در حیطه ابزار بیان و بدیع نیز، شعرهای این مجموعه چون هر مجموعه شعر طنز دیگر بهره چندانی از آرایههای لفظی و معنوی ندارد لذا ماهیت آن بیشتر به نظمهایی فصیح و سلیس نزدیک میشود که غالبا به کنایه و مبالغه متکی است تا دیگر ابزار آرایش و خیالانگیزی زبان. در واقع این معانی و مضامین کمیک است که ماهیت متن را از نظمهای ساده دور میکند، نه ابزار برجستهسازی زبان؛ چه در صورت و چه در معنا (البته جز عناصر وزن و قافیه)
سعید بیابانکی را به گواه همین مجموعه شعر و به شهادت جلسات شعری که در آن حضار را در عین آگاهسازی، از خنده رودهبر میسازد و نیز به سند نفوذ گسترده سرودههای او در فضاهای مجازی و هم با توجه به جاری شدن ابیاتی متعدد از او بر افواه مردم، میتوان از طنزآفرینان مطرح، جدی و موفق این روزگار دانست و شعر او را از فرط بامزگی میتوان بر سبیل شوخی، به جای شعر تر، شعر خیس خواند!!