printlogo


کد خبر: 233900تاریخ: 1400/3/5 00:00
نگاهی به «نامه‌های ننوشته» سروده عباس چشامی
نامه‌های شاعرانه

حمیدرضا شکارسری: «نامه‌های ننوشته» برگه‌های شناسایی شاعری است که بر کلمه و زوایای آن اشراف کامل دارد؛ زوایایی معنایی و موسیقایی که در غزل‌سرایی، او را به تصویرگر و مضمون‌سازی ستودنی تبدیل  می‌کند و در دیگر قوالب چون شعر نو نیمایی نیز کار او را قابل اعتنا می‌سازد. 
«عباس چشامی» در غزل‌های این مجموعه شعر، شاعری نوسنتی است؛ شیوه‌ای که در آن ابیات، هر کدام ارزشی مستقل از بقیه ابیات دارند و این بیت‌محوری دست شاعر را برای خلق مضامین بکر بازتر می‌کند. 
غزل‌های «چشامی» چندان توجهی به پیشنهادات غزل‌های مدرن و پسامدرن ندارند اما گاهی در استفاده از دایره واژگانی نو و در نتیجه بهره‌مندی از فضاهای روزمره، حتی ذره‌ای از نوترین غزل‌های این ۲ دهه اخیر کم نمی‌آورند. هر چند به هر حال محور عمودی و انسجام طولی غزل‌ها چندان مورد توجه قرار نمی‌گیرد و ساختار غزل‌ها در کل ساختاری عرضی‌اند. 
صدایت از تلفن می‌رسد، فقط گوشم
تو حرف می‌زنی و جرعه‌جرعه می‌نوشم
واژه‌ها در شعرهای «چشامی» بر طیفی از کلمات کهن تا کلمات روزمره امروز قرار می‌گیرد ولی در هر صورت، تازگی و طراوت حاصل از بداعت را با خود دارد. چشامی بداعت را با نوعی ملاحت همراه می‌کند تا نتیجه کار شاه‌بیت‌هایی پیاپی باشد. ملاحت آن ظرافتی است که شاعر در به‌کارگیری کلمات به کار می‌برد تا در آن واحد، از ابعاد مختلف آنها سود ببرد و متن را چندوجهی کند؛ عاطفه سرشار هم می‌تواند بر این ملاحت بیفزاید. 
چون سکوتی خسته تاب آه خود را هم ندارم 
چاه تاریکم غریبی می‌کنم با روشنایی
افزون بر این همه، صمیمیت بیان نیز که حاصل نزدیکی کلام به دکلماسیون طبیعی است، موجب دلچسبی بیشتر شعرها می‌شود. 
تو نامه ننوشته ولی کم ننوشتی
آنقدر که ماندم چه جوابی بنویسم
آنقدر که گاهی به سرم می‌زند: ‌ای کاش
یکباره جواب تو کتابی بنویسم
و این ابیات و فراوان ابیات دیگر، کارکردی سعدی‌وار از زبان در غزل است، آنجا که همراهی کاملی با اصول دستور زبان نمی‌بینی اما بیان را کاملا طبیعی و رسا می‌یابی آن هم در چارچوب اوزان عروضی و قوافی و ردیف‌های نو. 
آخر به بام ماهربای تو می‌خورد
این کفتر رهاشده هر جور می‌پرد!
44 غزل از 54 غزل این مجموعه مردف است. این یعنی «چشامی» بیش از 80 درصد از غزل‌هایش را با ردیف سروده است تا به موسیقی غنی‌تری دست یابد. بخش قابل توجهی از اشعار او با اوزان دوری هم سروده شده است که خلق مضمون را امکان‌پذیرتر می‌کند و برای تصویرپردازی فضایی وسیع‌تر و زمانی بیشتر فراهم می‌سازد. 
رسم و خط‌های ملال‌آور خط‌خطی کردند روحم را
در دبستان مرا بنشان با نخواندن آشنایم کن
سر مرا جز بار گردن نیست دست و پا مرد رسیدن نیست
ای رسیدن تا تو مقصودم بی‌سر و بی‌دست و پایم کن
«عباس چشامی» همین روال را در اشعار نیمایی خود نیز پی می‌گیرد و ادامه می‌دهد؛ اشعاری با بیان طبیعی که وزن عروضی چون رشته‌ای نامرئی، سطرهای آن را به هم متصل می‌کند. 
ای کوه رو‌به‌رو! / دست سیاه دود / آن دامن بلند پر از برف را چه زود / از چشم من زدود! / از آن همه بهانه زیبایی / از آن همه تماشا / از آن همه سفید / یک چشمه / تا بلکه سوت و کور نمانم / یک جرعه / تا بلکه داغدار نمیرم / آیا / خود سهم من نبود؟!
البته چنانکه دیده می‌شود، «چشامی» در نیمایی‌سرایی به تبعیت از شیوه «قیصر امین‌پور» بشدت و به کرات قافیه‌پردازی می‌کند و متن را کم‌و‌بیش از طبیعت کلام دور می‌سازد. 

Page Generated in 0/0053 sec