یک نفر توی چاه، برقش رفت
یک نفر بین راه، برقش رفت
در میان طویلهای گاوی
حین نشخوار کاه، برقش رفت
طبق برنامه نیست رفتن آن
کاملاً اشتباه برقش رفت
یک نفر در رقابتی حساس
وقت کیشی به شاه، برقش رفت
زل زده او به صفحهای خاموش
میکند هی نگاه، برقش رفت
یک نفر مانده توی آسانسور
و یکی مستراح، برقش رفت
وسط امتحان آنلاینی
یک نفر شد تباه، برقش رفت
در هوایی که اینچنین گرم است
کولرم رو سیاه، برقش رفت
بگو ای شیخ، پنتهاوس تو هم
که پر است از رفاه، برقش رفت؟
شده روشن اتاق من با یک
شمع و نوری ز ماه، برقش رفت
من میان نوشتن شعرم
که به ناگاه، آه... برق آمد