کوچکی به بزرگی رسید و مایهی فراوان برهم زد. کف مرتبی زد و ملازمان چونان اسمیگل ارباب حلقهها ظاهر شدند. دستور اکید داد به پاکسازی رعیت، و اینکه دیگر این دور و برها رعیت معیت نبینم. ملازمان چون این سخن نیک بدیدند، بر تجهیز ولنجک و حومه شتافتند و لاسوگاسی چند بنا کردند. حال آنکه لاسوگاس به این مفتیها در نمیآمد و حاصل نمیشد.
هرچه رعیت، فقیرتر، محله حاکم، لاسوگاستر. در وصف محله اینکه ترهبارش فقط گوجه گیلاسی عرضه مینمود با ارز غیردولتی! یا خیارهایش که از موز، موزتر بودند.
حال آنکه در محلات سفلی رعیت را توان خیار سالادی هم نبود.
عوضش تا چشمان حاکم کار میکرد شاسی بود و دوبلکس و از هرچه رعیت و اینجور اعصاب خردکنها پاک بود.