حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای سال گذشته در بیاناتی به مناسبت رحلت حضرت امام خمینی(ره)، ایشان را تحولخواه و تحولآفرین خطاب کردند و به تشریح این تحولخواهی در عرصههای مختلف پرداختند. تاکید چند باره رهبر حکیم انقلاب بر تحولخواهی امام خمینی در چند سخنرانی دیگر، اهمیت و برجستگی تحولخواهی از منظر امام خامنهای را نشان میدهد. از نظر حضرت آیتالله خامنهای، یکی از پر اهمیتترین تحولهایی که امام خمینی در متن مردم ایران ایجاد کرد، تبدیل احساس و روحیه خمودی مردم به روحیه مطالبهگری و بالا بردن اعتماد به نفس ملی بود: «یک تحول، تحول در روحیه خمودگی و تسلیم ملت بود. در دوران جوانی ما، در دورانی که ما یادمان هست که این نهضت شروع شد، ملت ایران یک ملتی بود که با مسائل اساسی سرنوشت خودش هیچ سر و کاری نداشت، مردم تسلیم بودند، خمود بودند، نسبت به زندگی شخصی خودشان [بیاراده] بودند. این حالت تحرک میدانداری، وارد میدان شدن، مطالبه کردن، آن هم مطالبه چیزهای بزرگ و مهم، در رفتار ملت و در خلق و خوی ملت ما مطلقا وجود نداشت؛ این را امام ایجاد کردند؛ همین ملت خمود و تسلیم را تبدیل کردند به یک ملت مطالبهگر؛ آن سخنرانیهای پرشور و توفنده امام، آن بیانهای خروشنده امام، آنچنان تکان داد این ملت را که این ملت تبدیل شدند به یک ملت مطالبهگر».
تحول دیگری که این بزرگمرد تاریخ در مردم ایجاد کرد، تبدیل روحیه خود حقیرپندارانه مردم به روحیه ایستادگی در برابر ابر قدرتهای جهانی بود: «تحول دیگر، تحول در نگاه مردم به خودشان و به جامعهشان بود؛ ملت ایران نسبت به خود یک نگاه حقارتپندارانه داشت؛ یعنی اینکه این ملت بتواند بر اراده قدرتها، بر اراده ابرقدرتها فائق بیاید، مطلقا به ذهن احدی خطور نمیکرد. نه فقط حالا اراده قدرتهای جهانی، حتی اراده قدرتهای داخلی، حتی اراده فلان مسؤول - فرض کنید که- یک اداره امنیتی یا انتظامی، اصلا به ذهن مردم خطور نمیکرد که بتوانند غلبه کنند بر اراده صاحبان ارادههای تلخ و خطرناک. احساس حقارت میکردند، احساس توانایی نمیکردند».
تبدیل مطالبات سطحی به مطالبات و آرمانهای بلند یکی دیگر از تحولآفرینیهای بزرگ امام خمینی در مردم بود: «یک تحول دیگر، تحول در مطالبات اساسی مردم بود؛ یعنی اگر چنانچه فرض کنید آن وقت یک گروهی از مردم یک مطالبهای هم از دستگاه داشتند یا از قدرتمندان آن زمان داشتند، این بود که مثلا این کوچه آسفالت بشود یا این خیابان این جوری کشیده شود؛ مطالبات در این حد [بود]؛ این را تبدیل کردند به مطالبه استقلال، آزادی؛ یعنی [آرمانهای] عظیم. یا شعار «نه شرقی، نه غربی»؛ در خواستههای مردم آنچنان تحولی به وجود آمد که از این چیزهای حقیر، کوچک، محلی و محدود تبدیل شد به یک امور اساسی، بزرگ، انسانی و جهانی».
امام خمینی که مجتهدی جامعالشرایط و اسلامشناسی متبحر بودند، توانستند در نگاه مردم به دین و تلقی مردم از اسلام نیز تحولآفرینی کنند: «یک تحول دیگری که امام به وجود آورد، تحول در نگاه به دین بود؛ مردم، دین را فقط وسیلهای برای مسائل شخصی، مسائل عبادی، حداکثر احوال شخصی میدانستند، فقط برای همین مسأله نماز و روزه و فرض کنید که وظایف مالی و ازدواج و طلاق؛ در همین حدود؛ دین را، وظیفه دین و مسؤولیت دین و رسالت دین را محدود به این چیزها میدانستند. امام برای دین، رسالت نظامسازی و تمدنسازی و جامعهسازی و انسانسازی و مانند اینها تعریف کرد؛ مردم نگاهشان به دین به کلی متحول شد».
یکی از مصادیق خرد این نوع نگاه امام خمینی به دین و اسلام، در مباحث مربوط به تفقه و اجتهاد ایشان خود را نشان میدهد. فقه ایشان رنگ و بوی اجتماعی دارد و در راستای ساخت و برپایی نظام اسلامی پیش میرود: «در یک حوزه تخصصیتر، تحول در مبانی معرفتی کاربردی است؛ امام این را به وجود آوردند. امام فقه را وارد عرصه نظامسازی کردند؛ فقه از این مسائل دور بود. البته مسأله ولایت فقیه، هزار سال [بود که] در بین فقها وجود داشت و مطرح میشد اما چون این امید وجود نداشت که این ولایت فقیه تحقق پیدا بکند، هرگز به جزئیات آن، به مسائل آن پرداخته نمیشد. امام این را وارد مسائل اصلی و فقهی کردند. یعنی در فقه، ایشان این چیزها را وارد کردند که این، فرصت خیلی بزرگی برای فقه به وجود میآورد؛ دست فقه را باز میکند در گستره تصرفاتی که میتواند در مسائل گوناگون بکند. به نظر من حوزهها باید از این خیلی قدردانی کنند و استفاده کنند؛ استقبال کنند».
نگاه امیدوارانه به جوانان هم از عرصههای تحولیای بود که هم در سخنان و هم در عمل امام کاملا مشهود و عیان بود: «یک حوزه دیگر از تحولی که ایشان به وجود آوردند، تحول در نگاه به نسل جوان بود؛ نگاه به جوانان. ایشان به فکر و عمل جوانان اعتماد کردند؛ این به معنای واقعی کلمه یک تحول بود. یعنی مثلا فرض کنید سپاه پاسداران که تشکیل شد، ایشان جوانهای بیست و چند ساله را در رأس سپاه پاسداران پذیرفتند که اینها جوانهایی [بودند] که حداکثر مثلا 30 سال سنشان بود؛ اینها در رأس سپاه پاسداران، فرماندهان لشکرها و فرماندهان کل [بودند]؛ اینها همه جوانهایی بودند که کارهای بزرگ به اینها سپرده شده بود. در زمینههای دیگر هم همینجور؛ در بحثهای قضایی، در جاهای دیگر هم ایشان اعتماد عجیبی به جوانهایی که مورد قبولشان بودند [میکردند]؛ ایشان [کارها را] محول میکردند و به فکر جوان و به عمل جوان اعتماد میکردند».