عباس اسماعیلگل: پخش فصل دوم سریال «زیرخاکی» از شبکه یک سیما شنبهشب به پایان رسید؛ تازهترین اثر جلیل سامان؛ خالق آثاری چون «ارمغان تاریکی»، «پروانه» و «نفس» که با فصل اول «زیرخاکی» ثابت کرد اهل ریسک است و اقتضای زمانهاش را میشناسد. اگرچه تمام آثار او همواره مورد استقبال مردم و منتقدان به طور همزمان قرار گرفته است اما او بدرستی دانست که دیگر زمان گفتن حرفهای جدی در بستری جدی نیست و باید حرفهایش را در فضای تازهای بگوید؛ فضایی که اگر چه به صورت جدی آن را تجربه نکرده بود اما حضورش در آن باز هم به موفقیت همراه شد.
«زیرخاکی 2» اگر چه در اوضاع سالهای اخیر تلویزیون یک غنیمت به حساب میآید اما از حیث بکر نبودن فضا و اتمسفر آن مثل فصل اول و آشنایی مخاطبان با خانواده «باغبیشه»، در فصل دوم باید تلاش بیشتری میکرد تا کماکان بتواند مخاطبان خود را حفظ کند و این بار هم شخصیتهای دوستداشتنیاش یاریاش کردند؛ در رأس کار فریبرز به عنوان شخصیت اصلی است که نمای تازهای از پژمان جمشیدی را به تصویر میکشد و او را به عنوان یک «بازیگر» حرفهای تثبیت میکند و مخاطب لحظه به لحظه با او چه وقتی دنبال گنج است، چه وقتی با همسر و فرزندش کلکل میکند یا قربان صدقهشان میرود، همراه است یا حتی از دست سادهدلیهایش حرص میخورد. بعد از او ژاله صامتی است؛ بازیگر گزیده کاری که نقشها مثل موم در دستش میمانند و بهسرعت آنها را از آن خود میکند. او پریچهری خلق کرده که آینهای تمامقد از مادران و مادربزرگهای ما است و دیدن او در کوچه و خیابان و خانههایی که به لطف طراحی صحنه فوقالعاده در آثار سامان، با دهههای 50 و 60 مو نمیزند، انگار تداعیکننده فیلمها و عکسهای خانوادگی قدیمی است. رایان سرلک به عنوان خردسالترین بازیگر مجموعه، حضوری کوتاه اما بجا دارد و اگر چه برخی به نحوه رفتار والدینش با او انتقاد دارند؛ اما تصویری واقعی از بچههای دهه 60 است که حتی تنبیه بدنی هم برایشان عادی و پذیرفته شده بود. این بار جای توران با بازی گوهر خیراندیش خالی است اما شخصیتی بهمراتب سمپاتتر از او به قصه اضافه شده؛ «کشور» با بازی گیتی قاسمی که با آن لهجه زیبا و تلاشش برای درست کردن دایرهالمعارف، کاراکتری باورپذیر و دوستداشتنی از آب درآمده است. از حضور نسرین نصرتی در این مجموعه که تصویرش لهجه شمالی بازیگران «پایتخت» را به یاد مخاطب میآورد اما به زیبایی با لهجه ترکی بازی کرده هم نباید غافل شد. «اسکندر» با بازی نادر فلاح هم از فصل یک به فصل ۲ عزیمت کرده و اگر چه گاهی حضورش در قصه و ماجراهایش بر فضای سریال سنگینی میکند و مخاطب او را پس میزند اما تصویر درستی از افراد ریاکاری است که هم از توبره میخورند و هم از آخور!
واقعیت اما این است که سریال در فضاهای جنگی خود یکی، دو پله از صحنههای انقلاب و فضای روزمره زندگی مردم عقبتر است و فضا به همان خوبی درنیامده اما اینجا هم کاراکترها دوستداشتنی هستند؛ از «داش ابرام» که سوداگری فریبرز به او سرایت کرده و میخواهد انتقام نابودی ماشینش را از گنج بادآورده فریبرز بگیرد تا سروان ناصری که نماینده ارتشیهاست و یک وطنپرست از جان گذشته که هومن برقنورد بخوبی ایفایش کرده است.
فصل دوم سریال زیرخاکی با اسارت فریبرز، داش ابرام و ناصری به پایان رسید و باز هم فریبرز به گنجش نرسید. به نظر میرسد منطقا «زیرخاکی 3» هم در راه خواهد بود؛ اگرچه جلیل سامان از ترس محقق نشدن وعده «ادامه داشتن» که به سر سریال «نفس» آمد، وعدهای برای ادامه داشتن سریال نداده استش اما سیمای رسانه ملی با اندک هوشی هم که مدیرانش داشته باشند، قطعا میداند باید قدر چنین غنیمتهایی را بداند و «زیرخاکی»ها را از دست ندهد.
بدون شک جلیل سامان به عنوان کارگردان این اثر مهمترین سهم را در موفقیت هر ۲ فصل «زیرخاکی» دارد که این روزها از گفتوگو با رسانهها امتناع میکند. او یادداشتی کوتاه را در اختیار «وطنامروز» قرار داده است که به شرح زیر آمده است: «اگر فرض کنیم زیرخاکی کار نسبتا موفقی است، عامل آن نه مدیریت سازمان، نه بودجه، نه من، نه منهای دیگر، بلکه خواست خداوند و پدیدهای به نام رضا نصیرینیاست. او از ایده اولیه سریال تا جمع کردن این گروه دشوار، متعادل نگه داشتن شرایط در روزهای سخت بیپولی و کرونا و جنگیدن برای پخش بدون سانسور آن بسیار خوشفکر، همراه، کوشا، هوشمند، خالص، بااخلاق، مردانه و بینظیر عمل کرد. مشکل امروز ما در سینما و تلویزیون تنها کمبود فیلمنامه و کارگردان و بازیگر و پول نیست، بلکه در درجه اول فقدان تهیهکنندگانی اینچنین ریسکپذیر است که انگیزه و شرایط لازم را فراهم میآورند».