* در برخی اخبار بیان میشود طالبان توانسته از اول سال جاری تاکنون 70 ولسوالی را در افغانستان تصرف کند. آیا این امر نشاندهنده ضعف نیروهای دولتی نسبت به این گروه است؟
باید توجه داشت اینکه گفته میشود طالبان از ابتدای سال 70 ولسوالی را تصرف کرده است، به این معنا نیست که تسلط طالبان بر این 70 ولسوالی تثبیت شده، بلکه این ولسوالیها در رفت و برگشت بین نیروهای دولتی و طالبان قرار داشتهاند. تعداد ولسوالیهایی که در اختیار طالبان قرار دارد و آنان توانستهاند تسلط خود را بر آن مناطق تثبیت کنند، بسیار محدود است.
در این مقطع طالبان ۲ هدف عمده را در راستای هم دنبال میکند؛ یکی، آن جنبه تبلیغاتی است که تلاش دارد به وسیله آن قدرتش را به رخ بکشد و اخبار را تحتالشعاع خود قرار دهد و همچنین میخواهد علاوه بر ایجاد رعب و وحشت در بین مردم و نیروهای امنیتی آنان را نسبت به وضع موجود ناامید کند. لذا اساسا حفظ زمین برای طالبان در مقطع فعلی اهمیت چندانی ندارد.
نکته دوم اینکه طالبان تلاش میکند یک مسیر جنوب به شمال برای خود باز کند، بنابراین سعی میکند در شهرها و ولسوالیهایی که روی آنها تاکید دارد دست به ناامنی و تضعیف نیروهای دولتی بزند که دقیقا سادهترین مسیر دستیابی جنوب به شمال است. از طرف دیگر باید گفت طالبان این بار برخلاف دهه 70 شمسی -که از جنوب عملیاتهایش را شروع کرد و بتدریج و در آخرین نقطه به مزارشریف رسید- تلاش کرد این بار عملیاتهایش را از شمال شروع کند. این امر به این دلیل است که رهبران طالبان احساس میکنند باید این گزاره را که پایگاه اجتماعی طالبان در جنوب و شرق افغانستان است بشکنند و اثبات کنند که در بین مناطق دیگر بویژه مناطق شمالی و همچنین بین سایر اقوام بخصوص برخی جریانهای ازبک پایگاه قدرت دارند. لذا برای طالبان شهر مزارشریف یک نقطه کلیدی است و اگر بتوانند به ولایت بلخ و شهر مزارشریف ضربهای جدی وارد کنند، برایشان یک پیروزی تبلیغاتی قابل توجه است؛ به دلیل اینکه سختترین عملیاتشان زمانی که دهه 90 در افغانستان به حکومت رسیدند، در شمال و در شهر مزارشریف بود که تلفات گستردهای در آنجا دادند. اما با توجه به بسیج مردمیای که آنجا رخ داده و همبستگیای که بین نیروهای امنیتی دولت، سران مجاهدان و مردم منطقه ایجاد شده است، احساس میشود امکان دسترسی طالبان به شهر مزارشریف بسیار ضعیف شده است. احتمال دارد این گروه حتی بزودی مناطقی را هم که در ولایت بلخ و برخی ولایات دیگر شمال به دست آورده، از دست بدهد و مجبور شود عقبنشینی گستردهای داشته باشد.
* عملکرد دولت افغانستان و نیروهای امنیتی این کشور را در تأمین امنیت و مدیریت این بحران چگونه ارزیابی میکنید؟ چرا در ماههای اخیر نقاط آسیبپذیری بیشتر شده است؟
برای پاسخ به این سوال باید قبل از هر چیز سنت حکمرانی در افغانستان را مرور کنیم. افغانستان به دلیل جغرافیای خاص و کوهستانی خود، همیشه به گونهای اداره شده که دولتها، شهرهای مهم و نقاط استراتژیک را کنترل میکردند و تنها به تنظیم رابطه با حکمرانان یا قدرتمندان محلی اکتفا و از آنان برای کنترل مناطق دوردست استفاده میکردند. هر گاه در طول تاریخ، حکمرانان افغانستان تلاش کردند بیش از حد به تمرکزگرایی رو آورند و قدرت دولت مرکزی را به نقاط دوردست توسعه دهند، با موانع و مشکلات فراوانی روبهرو شدند. لذا میبینیم الان هم مناطقی که طالبان در آنها قدرتنمایی میکند از این دست مناطق است. اساسا امکان استقرار نیروهای نظامی متمرکز ارتش ملی افغانستان در آنجا ضعیف است و هزینههای بالایی دارد. دولت در چند ماه گذشته تلاش کرده با تکیه بر برخی نیروهای محلی، امنیت را در این مناطق حاکم کند که هنوز هماهنگی لازم در مناطق مذکور ایجاد نشده است که به نظر میرسد طالبان از این ضعف به نفع خود استفاده کرد. نکتهای که باید به آن توجه داشت اینکه آمریکاییها بعد از حضور و استقرار در افغانستان تلاش کردند قدرت فرماندهان مجاهدان را که هر کدام در مناطق خودشان دارای یک نوع قدرتی بودند و امکان کنترل آن مناطق را داشتند و امنیت نسبی را برقرار میکردند، به نام جنگسالار و به نام قانونمند کردن گروههای مسلح غیرمسؤول، کاهش دهند و آنان را از گردونه حکمرانی حذف کنند. همین امر امروز تبدیل به پاشنه آشیل دولت افغانستان شده است. با توجه به بسیج محلیای که از طرف مردم صورت گرفته و احساس خطری که سیاستمداران در دولت مرکزی کردند، به مرور این هماهنگی اتفاق خواهد افتاد و با بسیج این نیروها، سد محکمی در برابر طالبان ایجاد میشود و از سرعت تصرفات کاسته خواهد شد و بازگشت نیروهای امنیتی دولتی با هماهنگی نیروهای مردمی محلی به مناطق از دست رفته دوباره برقرار خواهد شد؛ روندی که طی چند روز گذشته نیز شاهد آن بودیم.
* موضع کشورهای خارجی بویژه ایالاتمتحده، پاکستان، چین و سعودی درباره بحران اخیر افغانستان چگونه است و چه اقداماتی را در این زمینه انجام دادهاند؟
آمریکاییها مهمترین بازیگر خارجی عرصه افغانستان طی ۲ دهه گذشته بودند که حضور نظامی گسترده و حضور دولتی قابل توجه داشتند و همچنین کمکهای بسیاری را به سمت دولت افغانستان سرازیر کردند اما درباره نیت و هدفشان از همان ابتدا شکهایی وجود داشت که آیا آنها صرفا به خاطر به دست آوردن اهداف امنیتی خود داخل افغانستان هستند یا به شعارهایی که درباره آزادی بیان، آزادی زنان، توسعه افغانستان و مسائل اینچنینی میدهند پایبندند. اتفاقات و جریانهای یکی، دو سال اخیر به خوبی ثابت کرد که مساله افغانستان برای آمریکاییها تنها از زاویه منافع ملیشان قابل بحث و بررسی بود. آنان ابتدا نگاهشان این بود که دیگر هیچگاه این جغرافیا محلی برای ضربه زدن به منافعشان چه در داخل و چه در خارج کشورشان نباشد، لذا تلاش کردند دولت مرکزی متمرکز قوی در افغانستان روی کار آورند. از ابتدا با توجه به مسیری که انتخاب کرده بودند مشخص بود این مسیر، مسیر درستی نیست و منتج به نتیجه لازم نخواهد شد. با روی کار آمدن ترامپ، سیاست آمریکاییها تغییر کرد. آنها تلاش کردند بازیگر دیگری را در افغانستان حاکم کنند که این بازیگر طالبان بود؛ البته با اخذ تضمینهای لازم از طالبان که بتواند منافع آمریکا را در افغانستان و منطقه تامین کند. طالبان این تضمینها را به آمریکاییها داد و در نتیجه جنگ فعلی، جنگ طالبان با حمایت ایالاتمتحده علیه دولت و مردم افغانستان است؛ دولتی که تا چندی پیش مورد حمایت ایالاتمتحده بود ولی در 3-2 سال گذشته بیش از هر بازیگر دیگری از سمت آمریکاییها به مشروعیتش خدشه وارد شد. علاوه بر این هدف دیگر آمریکا کنترل قدرتها و بازیگران منطقهای بویژه ایران، چین و روسیه بود. در قدم اول تلاش کرد با حضور مستقیم در خاک افغانستان این ۳ کشور را کنترل کند اما امروز به نظر میرسد برنامه درگیرسازی این ۳ کشور در فضای امنیتی اطرافشان مورد هدف آمریکاییها باشد. در این مسیر پاکستانیها و سعودیها هم همراه هستند و یک هماهنگی نسبی بین آنان وجود دارد. شما میبینید منازعاتی که طی دهههای گذشته در مناطق شرقی و جنوبی افغانستان بوده به مناطق غربی و شمالی افغانستان کشیده شده است؛ یعنی مناطقی که میتواند خطری مستقیم برای امنیت ایران، روسیه و در نهایت چین باشد. در این مسیر طالبان تبدیل به مهمترین ابزار آمریکاییها شد. برای پاکستان همواره درباره افغانستان چند اصل مهم بوده است؛ یکی روی کار نیامدن دولت مرکزی مقتدری که بتواند ادعاهای ارضی و مرزی افغانستان نسبت به پاکستان بویژه نسبت به مرز دیورند را مجددا احیا کند. دوم جلوگیری از امکان و توسعه حضور هندیها به عنوان رقیب اصلی پاکستان در افغانستان است. به نظر میرسد احیای دوباره طالبان در این وضعیت برای پاکستانیها تامینکننده تمام این منافع مخصوصا در راستای محدود کردن هندیها در افغانستان است، لذا این وضعیت برایشان بهترین گزینه است و دور شدن منازعه از مرزهای آنان همواره برایشان یک آرزو بوده که برآورده شدن این آرزو با کشیده شدن دامنه نزاع به مناطق شمالی، مرکزی و غربی افغانستان در حال تحقق است. برای چینیها هم در داخل افغانستان ۲ مساله همواره حائز اهمیت بوده است؛ یکی منافع اقتصادیشان که آن هم در ۲ سطح قابل تعریف است، یکی دسترسی به منابع معدنی افغانستان و دیگری امکان سرمایهگذاری روی این منابع بویژه معدن مس عینک. دوم بحث ترانزیت است که اگر چین بتواند مسیر «یک کمربند، یک جاده» را -که در نظر دارد بخشی از آن را از داخل خاک افغانستان عبور دهد- احیا کند، به منافع اقتصادی، امنیتی و فرهنگی بسیاری دست خواهد یافت. چینیها تلاش کردند هیچگاه به صورت مستقیم درگیر مسائل امنیتی داخل افغانستان نشوند. با این حال آمریکاییها تلاش بسیاری میکنند تا چین را وارد این بازی و منازعه کنند. چینیها همواره سعی کردهاند این مساله را از طریق متحد استراتژیک خود یعنی پاکستانیها برطرف کنند که البته گاهی تعارض منافعی بین پاکستان و چین نیز در این زمینه وجود داشته ولی چینیها همواره تلاش کردهاند این تعارض منافع را مدیریت کنند. امروز بیش از هر زمان دیگری با این جریاناتی که پیش آمده، منافع چینیها در خطر است. آنچه اما برای سعودیها بیش از هر چیز در شرایط فعلی افغانستان اهمیت دارد، درگیر کردن جمهوری اسلامی ایران به عنوان مهمترین رقیب منطقهای خود در منازعات داخلی افغانستان و همچنین توسعه تفکر وهابیت در بین اهل سنت افغانستان است؛ هدف دوم را به طور جدی طی 40 سال گذشته همواره به شکل نرم و آرام دنبال کردهاند. سعودیها از طریق حمایتهای مستقیم و غیرمستقیم از طالبان و گروههای دیگر که میتوانند امنیت را در افغانستان به مخاطره اندازند، تلاش دارند جمهوری اسلامی ایران را درگیر منازعهای کنند که قدرتش تحتالشعاع قرار گیرد. به نظر میرسد سعودیها بیش از هر چیزی به دنبال این ۲ هدف عمده هستند و شرایط فعلی برایشان شرایط مطلوبی است که میتواند تامینکننده اهدافشان باشد.
* موضع اصولی جمهوری اسلامی ایران درباره این اتفاقات چیست؟
جمهوری اسلامی ایران طی سالهای گذشته همواره از تقویت دولت مرکزی افغانستان و توسعه مشروعیت این دولت حمایت کرده است. برای ایران هیچ چیز به اندازه توسعه صلح، ثبات و استقلال افغانستان نمیتواند تامینکننده منافع ملیاش باشد، لذا همواره سیاستهای جمهوری اسلامی در این راستا قابل توجیه بوده است. حتی ارتباطاتی که با گروه طالبان برقرار شد، در همین راستا و در جهت کنترل و تشویق این گروه به وارد شدن به پروسه مذاکرات صلح با دولت مرکزی افغانستان بود. تنها دولتی که طی سالهای اخیر همواره اعلام کرده هر مذاکرهای باید با محوریت دولت مرکزی افغانستان صورت گیرد و هر کسی که در افغانستان روی کار بیاید باید امنیت و آزادی مردم افغانستان را تضمین کند و هیچ قدرتی که با تصرف نظامی در این کشور روی کار بیاید مورد تاییدش نیست، جمهوری اسلامی ایران است. ایران همواره تلاش کرده از دولت مرکزی افغانستان حمایت کند و در حد مشاوره و توصیه، تجربیات خود را در اختیار دولت مرکزی افغانستان قرار دهد. همچنین همیشه از مردم افغانستان در سطوح گوناگون حمایت کرده است. به نظر میرسد این مهمترین سیاست اصولی است که جمهوری اسلامی ایران طی 20 سال گذشته مدنظر داشته است.