زهرا محسنیفر: در بحبوحه جنگ دوم جهانی، دزموند داس جوانی آمریکایی برای حضور در جنگ اوکیناوا داوطلب میشود. او که اعتقادات مذهبی مسیحی دارد، پیش از اعزام به ژاپن در جریان کمک به یک عابر تصادفی، عاشق پرستار بیمارستان شهرشان میشود و با او ازدواج میکند. همین مسأله علاقه او را به پزشکی برمیانگیزاند تا آنجا که نقش امدادگر جنگی را برای خود انتخاب میکند.
در جریان آموزشهای نظامی در کمپ سربازان، دزموند خوش میدرخشد اما ۲ نقطه ضعف بزرگ، خیلی زود او را در آن اردوگاه نظامی گاو پیشانی سفید میکند؛ دزموند به اسلحه دست نمیزند و روزهای یکشنبه فقط عبادت میکند! جوان معتقد برای فرماندهانش از انجیل میگوید و هدفش را از حضور در جنگ، نه آدمکشی بلکه نجات جان انسانها بیان میکند.
او با مشت آهنین فرماندهان روبهرو شده و به دلیل سرپیچی از دستورات مافوق و تزلزل روحیه جنگاوری سربازان، به دادگاه نظامی سپرده میشود. در جریان دادگاه، پدر دزموند که یک افسر بازنشسته جنگ اول جهانی است، نامهای از یک ژنرال پیشین جنگ و سناتور فعلی میآورد و دزموند را از آن مهلکه نجات میدهد تا بتواند بدون اسلحه در جبهه خدمت کند.
وقتی لشکر آمریکایی به صخرهای جهنمی در اوکیناوا حمله میکند، عملیات «طوفان فولاد» درمیگیرد و در ۲ طرف درگیری برگریزان میشود. عملیات به ضرر آمریکاییها مغلوبه شده و دستور عقبنشینی صادر میشود. صدای گریه و ناله زخمیها، سوهان روح دزموند میشود تا او را از عقبنشینی منصرف کند و یکه و تنها بر فراز آن صخره آتش و خون به تکاپو بیندازد.
در حالی که آمریکاییها تمام بازماندگان بالای صخره را در شمار کشتهشدگان میآورند، دزموند زخمیها را یکییکی با طناب به پایین میفرستد. جوان بیاسلحه یک شبانهروز آنجا میماند و پس از نجات هر زخمی از خدا میخواهد که توان نجات «یکی دیگر» را به او بدهد. ٧۵ سرباز نیمهجان به مدد همت جوان انجیل به دست از مرگ میگریزند و دزموند نیز نجات مییابد تا مورد تحسین تمام منتقدان قبلی خود از سربازان تا ژنرالها قرار گیرد.
بلافاصله عملیات جدید در روز شنبه شروع میشود و لشکر آمریکایی پشت سر دزموند منتظر میمانند تا او دعای روز یکشنبهاش را بخواند و آنها را در عملیات همراهی کند. آمریکا آن جنگ را میبرد و دزموند نشان شجاعت دریافت کرده و به یک اسطوره تبدیل میشود. او که تا سال ٢٠٠٨ زنده بود، بارها پیشنهاداتی برای نوشتن کتاب خاطرات یا تهیه فیلم مستند از شجاعتهایش دریافت میکند. در نهایت فیلم Hacksaw Ridge به کارگردانی مل گیبسون زندگی دزموند داس و عملیات طوفان فولاد را در ژانر جنگی عاشقانه روایت میکند. آمریکا در جنگ جهانی به خاک ژاپن تجاوز کرده و نیمی از جمعیت ٣٠٠ هزار نفری جزیره اوکیناوا را قتلعام میکند. ٨٠ سال بعد، روایتی حماسی و اسطورهای از یک سرباز آمریکایی جنگ دوم جهانی، گیشههای سینمای دنیا را فتح کرده و آمریکای جنایتکار را در جایگاه ابرقهرمان و منجی مینشاند. هنوز هم اوکیناوا پایگاه نظامیان آمریکایی است. این جادوی سینماست...
امروز سالگرد شهادت سردار هور شهید علی هاشمی است. مغز متفکر عملیاتهای خیبر و بدر که تحصیل پزشکی را برای حضور در جبهه ترک کرده بود، تا وقتی جزیره مجنون را زیر آتش عراقیها از نیروهای خودی خالی نکرد، خود آهنگ بازگشت به عقب سر نداد. یوسف هور و فرمانده غیور هدف موشک هلیکوپترهای عراقی قرار گرفت و در آغوش نیزارها سرنوشت حیاتش به دست تاریخ سپرده شد تا پس از ٢٢ سال ابهام و دلتنگی راز سربهمهرش، با معجزه تفحص فاش شود.
قهرمان هور مهجور است، مثل تمام قهرمانان ٨ سال جنگ تحمیلی؛ یک دنیا روایت بکر و داستان بدیع در جزیره مجنون مخفی مانده و دست رسانه متعهد هنوز نیزارها را کنار نزده است. پرده نقرهای تیغ دولبهای است که اگر دست زنگی مست باشد، جای شهید و جلاد را عوض میکند. با گنجینه غنی جنگ تحمیلی، کماکان هزار خرمشهر در کشور هنر محصور است. هر که سودای فتح دارد، بسمالله... .