printlogo


کد خبر: 235211تاریخ: 1400/4/9 00:00
درباره مجموعه شعر «عدم» سروده محمود حبیبی‌کسبی
ناله‌ای غریب

حمیدرضا شکارسری: واژگان یک متن نسبت مستقیم و البته دوسویه‌ای با فضای حاکم بر آن دارند. فضای کهن حاکم بر تعابیر و مفاهیم و تصاویر شعر، دایره واژگان را به سمت آرکاییسم و باستان‌گرایی سوق می‌دهد و دایره کهن واژگان نیز به قدمت تعابیر و مفاهیم و تصاویر شعر، مجال بروز و ظهور می‌دهد و این هر ۲ در همراهی و هم‌جوشی با یکدیگر به کلیت شعر صورت و سیرت کهن می‌بخشد. 
همین جا باید تفاوت بین کهن بودن و کهنگی را متذکر شد. کهن بودن توجه به سنت و مفاهیم سنتی و احیای آن دسته از مناسک زبانی است که هنوز پتانسیل زندگی دارند. واژه‌های و مفاهیم کهن هنوز قابل فهم‌اند و حتی کاربرد دارند، اگر چه کاربرد سابق را از دست داده‌اند. کهنگی اما تلاشی بیهوده برای به کارگیری واژگانی است که دیگر نه کاربرد دارند و نه حتی فهمیده می‌شوند و تلاشی است برای احیای مناسک زبانی‌ای که دیگر مرده‌اند و ارزش معناشناختی و حتی زیباشناختی ندارند. 
شعر «محمود حبیبی‌کسبی» در مجموعه شعر «عدم» شعری است سنتی و کهن‌گرا؛ شعری که حاصل رابطه‌ای دوجانبه و زنده است بین زبان کهن از یک سو و تعابیر و مضامین نسبتا تازه اما ریشه‌دار در سنت از سوی دیگر. نوعی همگرایی بین صورت و محتوا. 
این نوع بیان اگر چه شعر «حبیبی» را از انعکاس جهان معاصر با تمام اجزا و جزئیاتش محروم کرده است اما در تناسبی کامل با مفاهیم کلی و همه زمانی است که شاعر مراد کرده است. 
سر دادن است عاقبت حسن بی‌نقاب
قالی به دار رفته زیبایی خود است
اینجا دیگر مفاهیم با مصادیقی زنده و به‌روز از جهان معاصر زنده نشده‌اند، بلکه تا ابد به همین صورت قابل انتقال و جابه‌جایی از قرنی به قرن دیگرند. پس شعرهای «عدم» با زبان و بیان مدرن غزل نو میانه‌ای ندارند. خواهیم دید که این قطع رابطه خودخواسته است و «حبیبی» آگاهانه و عامدانه چنین وضعیتی را برگزیده و پذیرفته است. 
«ننگ‌مان باد اگر از پی دنیا برویم
خام دینار شویم و دل و دین بفروشیم
سنگ‌مان باد اگر آینه‌ای برداریم
ننگ‌مان باد اگر داغ جبین برداریم»
دنیایی که در هر زمانی همین دنیاست و چه باک اگر مرکب آن به عوض اسب و شتر، اتومبیل است و هواپیما؟ دیناری که هیچ تفاوتی نمی‌کند اگر ریالش بخوانیم یا دلارش بنامیم؟ و آینه و سنگی که... 
«محمود حبیبی‌کسبی‌» شخصیت خود را در شعرهایش بروز نمی‌دهد، بلکه «من» نوعی خود را در اشعار تغزلی و «من» ایدئولوژیک خود را در اشعار دینی‌اش بازمی‌تاباند. او نیز چون هر شاعر سنتی‌سرای سنتی‌اندیش هرگز «من» فردی و شخصی‌اش را بروز نمی‌دهد و اساسا در این نوع شعری «من» فردی چه اهمیتی دارد؟
«من و تو هر دو غریبیم و بی‌نوا ای نی!
بیا که لب به لب هم نهیم و ناله کنیم»
برای شاعر در چنین فضایی کار مضمون‌یابی با همان دایره کلمات آشنا و کهن منظور نظر است. تازگی مضمون در فضایی که قرن‌هاست حوزه کاری هزاران شاعر بوده، کار سختی است و البته «حبیبی» در بسیاری از ابیاتش از پس آن برمی‌آید و طبعا در بعضی از ابیات هم نه!
***
«حبیبی» در فرازهایی از بعضی شعرهایش مجبور به بروز «من» فردی‌اش می‌شود. فرازهایی که نشان از توانایی او برای بیانی نو در قالبی سنتی است. 
امشب شب تولد تنهایی من است 
یعنی 33 سال غریبانه زیستم
و در غزلی دیگر:
من سکوت، او سکوت، خانه سکوت
روبه‌رویم نشسته تنهایی 
این جزءنگری و کاربرد عناصر زبانی نو در شعر فضا را در لحظاتی معدود و محدود از غزل‌های سنت‌خواه «حبیبی» تازه می‌کند؛ فضاهایی غریب که در شعر او عمومیت ندارد اما بارقه‌هایی روشن از توانایی شاعر در نوگرایی و نوسرایی است. 
 

Page Generated in 0/0131 sec