پس از شنیدن خبر گورهای دسته جمعی که از فرزندان سرخ شما پر شده بود خاطرم بسیار آزرده شد و این نامه را در حالی مینویسم که بسیار رنجیده و شوکه هستم.
نمیتوانم بگویم آن فرزندان را مانند فرزند خود دوست داشتم زیرا آنها سرخپوست بودند و ما سفیدپوست اما میگویم اگر در آن دوران بودم و این فاجعه بزرگ را میدیدم با آن کشیشها که این کارهای بد را کرده اند دعوا میکردم و برای گذراندن تنبیه آنها را به اتاقهایشان هدایت میکردم تا به کارهای زشتشان فکر کنند.
اما شما هم باید بپذیرید که کودکان شما هم مقصر هستند.
حتما زیر صندلی معلمهایشان آتش روشن کردهاند، یا حداقل پونز گذاشتهاند و کفرشان را در آوردهاند.
شاید هم رفتهاند در حیاط مدرسه رقص سرخپوستی کردهاند و خودتان میدانید این حرکات در مدرسه چه معنی میدهد.
یا بدون یونیفرم مدرسه و با شلوار لی و پرهای رنگی به مدرسه آمدهاند که قابل بخشش نیست.
اینکه تعداد این کودکان ۲۱۵ نفر است هم نشان میدهد همه مدرسه با هم دست به یکی کردهاند و میخواستند نظم مدرسه را به هم بزنند.
به هر حال صبر معلمها هم حدی دارد.
شما هم سعی کنید برای تربیت فرزندانتان بیشتر زمان بگذارید تا دیگر این اتفاقات تکرار نشود.
در آخر باید بگویم آنها کار بدی کرده بودند و من تا روز قیامت با همه آنها قهر هستم.