printlogo


کد خبر: 235544تاریخ: 1400/4/17 00:00
پراید می‌شود ولیکن شما نمی‌توانید!

روزی روزگاری نه چندان دور در قریه‌ای نزدیک عده‌ای تصمیم گرفتند تا چهار چرخی را سرهم‌بندی کنند چون معتقد بودند که چهار چرخ ساختن از اساس الکی که نیست. بر همین اساس یکی چرخش را از بلادی دور و دیگری پیچش را از آبادی کناری و فردی کف و سقفش را از ده بغلی و کسی زه‌اش را از  دهات بالاتر جمع کرد. یکی و دیگری و فردی و کسی گفتند نه محاله و  نمی‌شود و اصلا مگر در این قریه می‌شود چهار چرخ ساخت؟ پس چرخش را «دونات پلاستیکی» و سقفش را «دستمال کاغذی» و کَفَش را «مقوا» و پیچش را «تُف» و زه‌اش را «آپشن» وارد کردند. 
روزی یکی به بقالی رفت و خواست آب معدنی بخرد که رویش نوشته بود از چشمه‌های قریه! ناگاه یادش به خود افتاد و گفت مگر ما می‌توانیم آب چشمه در بطری کنیم؟ پس یک شیشه آب پرشده از چاه‌های بلادی دور درخواست کرد. 
سپس دیگری به دانشگاه رفت و خواست برای بچه‌های مردم چیزی تعلیم کند، به قرارداد‌های ننگینی رسید و گفت خیلی هم خوبند و دست آبادی کناری درد نکند، مگر ما می‌توانستیم این همه زمین را اداره کنیم؟ 
پس از آن فردی وارد بیمارستان شد و دید که عملی با ربات و از راه دور انجام می‌شود سپس جیغ کشید و گفت فوتوشاپ است و با اولین پرواز به ده بغلی رفت. 
کسی هم روزنامه‌ای در دست گرفت و خبر ساخت واکسن کرونای قریه را در آن دید و سپس در لحظه روزنامه را جوید و گفت نمی‌شود چون در قریه نمی‌توانیم.
سپس گروه مشترک‌شان با یکی و فردی و دیگری را باز کرد که پروفایلش عکس «گلام» در سفرهای گالیور بود و در آن نوشت: منننن مییییییدووووونمممم نمییییششششه‌.

Page Generated in 0/0091 sec