شب است و شاهد و شمع و شرابمان جور است
مگیر خرده، شرابش نه آب انگور است!
شب وصال دو عاشق، شقایق و گودرز!
به خطبهخوانی یک لیبرال مشهور است
به خطبهای که سراسر حقارت و یأس است
جناب حضرت استاد گرم بلغور است:
«زهی که صنعتتان تا پراید و پیکان است
چقدر فرمول واکسن ز دسترس دور است»
عجب مدار دلا حجم مهملاتش را
که امر واصله از کدخداست؛ مجبور است
تو که نماد تز لولهنگ و بزباشی
برس به نیمه پایین هرآنچه مقدور است!
به علم و باور خود ساختیم واکسن را
و چشم دشمنمان زین مجاهدت کور است
تو هم مپیچ چنان نیشخوردگان بر خویش
بگیر جان من، این لوسیون زنبور است!!!