printlogo


کد خبر: 235804تاریخ: 1400/4/23 00:00
نگاهی اجمالی به سلوک ادبی «علی‌محمد مؤدب»
شاعر عدالت

رضا اسماعیلی: 

بیکارم من می‌فهمی؟

بیکارم و از هیچ رنگی، حقوق نمی‌گیرم
پدرم بیمار است
هفتاد‌و‌پنج ساله
و در بوستان‌های مشهد بازنشسته نیست
(مجبورم بگویم کار می‌‌کند
و صاحب کارها حق بیمه‌اش را نریخته‌اند
امیرحسین شش ساله است و کفش ندارد
..... 
مجبورم بگویم مهدی بیست‌و‌پنج سالش است
اما هنوز فلج اطفال رهایش نکرده
مجبورم بگویم
اگر چه شعرم خراب شود!)
کلاس موسیقی که سهل است
«اگر پارتی بازی نمی‌شد
به پارتی هم می‌رفتم!» (1)
 
علی‌محمد مودب که برای شاعران نسل انقلاب نامی آشناست، شاعری معترض و عدالت‌خواه است. شاعری که در «اعترافات تکان‌دهنده» خویش که فرازی از آن را در بالا خواندید - خارج از چارچوب‌های استاندارد شعر - مظلومانه، بغض‌های در گلو شکسته‌اش را در گوش زمین و زمان فریاد کرده است. وی برای روشن شدن اذهان در پانوشت این شعر آورده است: «اینها را شعر حساب نمی‌کنم، می‌خواهم حرفی بزنم!». 
مؤدب در شعر نیمایی زیر از مجموعه «کهکشان چهره‌ها» که گزیده‌ای از شعرهای 1390- 1386 او را در بر می‌گیرد نیز در سیمای یک شاعر انقلابی و معترض ظاهر شده است، البته جنس اعتراض این شعر، از جنس اعتراض سیاسی است:
دل به ابرهای هرزه خوش نکن
روی با ستارگان ترش نکن!
هیچ، هیچ، هیچ
هیچ غیرحرف آسمان درست نیست
آسمان هر آن‌چه دود را زیاد می‌برد
پیش‌بینی هوای این و آن درست نیست!
موضع خروسکان بادسنج را
باد می‌برد! (2)
 
مجموعه شعر «کهکشان چهره‌ها» در زمانه غربت شعر نیمایی، اتفاقی مبارک و مجموعه‌ای خواندنی و قابل تامل است، بویژه آنکه شاعر در نیمایی سروده‌های این مجموعه شعر، با هوشمندی، استقلال زبانی خودش را تا حدود زیادی حفظ کرده و از گرته‌برداری از آثار بزرگان و آفت تقلید در امان مانده است. 
همچنان که اشاره شد، مؤدب به شهادت مجموعه اشعاری که از او منتشر شده، شاعری معترض و عدالت‌خواه است. به همین اعتبار، ذکر مقدمه‌ای کوتاه درباره شعر اعتراض خالی از فایده نیست. 
شاعری زخم زبان می‌خواهد
با یک آمایش دقیق و علمی، به این نتیجه خواهیم رسید که جریان شعر اعتراض که یکی از زیرشاخه‌های قابل تأمل و تاثیرگذار شعر اجتماعی- سیاسی است، در دهه اول انقلاب و در دوران دفاع‌مقدس توسط نسل اول شاعران انقلاب شکل گرفت و در دهه‌های 70 و 80 سیر تکوینی و روند تکاملی خود را طی کرد و به اوج رسید. 
اعتراض، فرزند «درد» است و درد نشانه بیماری و ناهنجاری در ارگانیسم بدن انسان و جامعه. شما وقتی دست‌تان لای در می‌ماند، چه کار می‌کنید؟ طبیعی‌ترین واکنش انسان در چنین مواقعی «فریاد» کشیدن است. این فریاد کشیدن یعنی اعتراض. شعر اعتراض نیز نوعی فریاد کشیدن است. به صدا در آوردن «زنگ خطر» است. اعلام وضعیت قرمز است. در دوران دفاع‌مقدس نیز به صدا درآمدن «آژیر قرمز» از رادیو، نشانه قرار گرفتن در وضعیت مخاطره‌آمیز بود. نشانه شلیک موشک‌های دشمن. نشانه تجاوز به خاک میهن. در آن روزها وقتی آژیر قرمز از رادیو پخش می‌شد، به این معنا بود که وضعیت امنیت قرمز است و باید برای در امان ماندن از خطرات احتمالی دشمن متجاوز به پناهگاه رفت. 
بله! اعتراض فرزند درد است. درد بی‌عدالتی، درد جهل، درد تبعیض، درد دروغگویی و بی‌اخلاقی، درد نفاق و دورویی و مقدس مآبی، درد تحقیر، درد بی‌وطنی، درد استبداد و استعمار و استکبار، و... البته شعر اعتراض باید چیزی بیشتر از اعلام وضعیت قرمز باشد. چیزی بیشتر از تشخیص درد و فریاد کشیدن. شاعر اعتراض برای اینکه به «سیاه‌نمایی» و «نق‌زدن» متهم نشود، باید گاهی علاوه بر تشخیص درد و فریاد کشیدن، به درمان هم بیندیشد، راه‌حل ارائه بدهد و برای دردهای اجتماعی نسخه بپیچد. در این صورت است که شعر اعتراض سازنده است و باعث اصلاح ناهنجاری‌ها و التیام دردهای اجتماعی می‌شود، البته ارائه راه‌حل به همین آسانی نیست. مشروط به داشتن دانش و بینش علمی، اجتماعی و دینی است. اینجاست که رسالت شاعر اعتراض سنگین می‌شود. یعنی برای تاثیرگذاری در حیات اجتماعی، باید قبل از هر چیز دنبال «خودسازی» باشد و لازمه این خودسازی علاوه بر«دردمندی»، «درک‌مندی» و شناخت است. یعنی شاعر باید مثل بزرگانی چون مولانا و سعدی و حافظ، علاوه بر شاعری، «حکیم» و جامعه‌شناس و مردم‌شناس هم باشد، قدرت تجزیه و تحلیل مسائل سیاسی و اجتماعی را داشته باشد، فلسفه بداند، سواد دینی داشته باشد. 
متاسفانه در روز و روزگار ما، بعضی تعریف غلطی از شعر و شاعری دارند و شاعری را در طبع روان و تسلط بر وزن و قافیه خلاصه می‌کنند. فکر می‌کنند کار شاعر فقط «دل‌ای دل‌ای» کردن و آه سوزناک از سویدای دل کشیدن در فراق یار است. چنین ذهنیتی از شاعری کاملا غلط است. شاعری علاوه بر«طبع روان»، زخم زبان هم می‌خواهد. 
بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸، پایان یافتن جنگ تحمیلی و آغاز دوران سازندگی که کم‌کم برخی آرمان‌ها و ارزش‌ها رو به افول می‌رود و بخشی از جامعه در سرازیری سیاست‌زدگی و تبعیض و تجمل، تعادل و توازن خود را از دست می‌دهد، بسیاری از شاعران نسل اول انقلاب، برای صیانت و پاسداری از آرمان‌ها و ارزش‌های برآمده از بطن و متن انقلاب، هوشمندانه به حوزه «شعر اعتراض» ورود پیدا می‌کنند. 
در شرایط بحرانی بعد از جنگ - که کشتی انقلاب گرفتار تلاطم‌های سیاسی و نابسامانی‌های اقتصادی شده بود - این تغییر مسیر، امری مقبول و متناسب با مطالبات مردمی بود؛ مردمی که با قیام خود، پشت غول استبداد را به خاک ذلت مالیده بودند و با شعار «برادری، برابری، حکومت عدل علی»، جامعه‌ای توحیدی و عاری از فقر و فساد را انتظار می‌کشیدند. 
در این مقطع، شاعران در مقام سخنگویی مردم، و بر اساس رسالتی که بر دوش خود احساس می‌کردند، با شعر «اعتراض» به میدان آمدند و دولتمردانی را که مسبب این وضعیت آشفته و نابسامان بودند، مورد عتاب و خطاب قرار دادند. 
شعر اعتراض شاعران انقلاب در چارچوب گفتمان انقلاب اسلامی معنا پیدا می‌کند. این شعر منطبق بر آرمان‌های والا و متعالی انقلاب و از جنس «امر به معروف و نهی از منکر» است. شعری که هدف غایی و نهایی آن «تواصوا بالحق» و «عدل» است. شاعران انقلاب، شاعرانی مومن و آرمان خواه‌اند و مطالبه اکثر آنها «عدالت» است. اما مطالبه شاعرانی که خارج از این دایره قرار می‌گیرند چیزهای دیگری است که... بگذریم. 
«اعتراض»؛ جانمایه شعر دهه 80
دهه 80، شاهد ظهور نسلی دیگر از شاعران جوان آرمان‌خواه و عدالت‌طلب در عرصه شعر انقلاب اسلامی هستیم. شاعران جوان و پرشوری که با شبچراغ رهنمودهای حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری در مسیر عدالت‌جویی گام برمی‌دارند. سروده‌های این شاعران مبتنی بر «نقد درون گفتمانی» و به نیت اصلاح و سامان بخشیدن به نابسامانی‌ها و ناهنجاری‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است. علی‌محمد مودب، محمدمهدی سیار، میلاد عرفان‌پور و علی داوودی را می‌توان به عنوان نمایندگان شاخص شعر اجتماعی (اعتراض) دهه 80 معرفی کرد. 
اعتراض سپید!
 مؤدب پیش و بیش از آنکه شاعری سنتی باشد، شاعری سپیدگوست.  شاعری که در ۲ دهه گذشته، در عرصه سپیدگویی خوش درخشیده و آثاری مانا و ساختارمند بر کارنامه ادبیات انقلاب افزوده است. مطالعه سپید سروده‌های مؤدب عزیز، مبین این نکته است که ما با شاعری ساختار‌اندیش، مفهوم‌محور و خلاق مواجهیم؛ شاعری که به پشتوانه دانش و بینش ادبی خود و با تلفیق هنرمندانه فرم و محتوا، آثاری شاخص و قابل تأمل ارائه داده است. 
بیان «وصفی - روایی» شاعر که در پاره‌ای از شعرها در لایه‌هایی از باستان‌گرایی پیچیده شده است، یکی از مؤلفه‌های قابل توجه در سپید سروده‌های این شاعر نواندیش است. این ویژگی بیشتر در آثار شاعرانی از تشخص برخوردار است که برای به تصویر کشیدن یک «تجربه عاطفی، حسی» برآمده از اندیشه تلاش می‌کنند. رگه‌هایی از بیان آرکائیک در شعر زیر که شاعر آن را تقدیم به شهید محمد‌علی بردبار کرده، قابل مشاهده است:
سقراط نیستی
که شوکران نوشیده باشی
در محاصره آتنیان معذب
امیر‌کبیر نیستی
که دست شسته باشی از زندگی
وقتی می‌لرزد دستان قاتل
با آب خونین حوض فین
و ناصر‌الدین شاه
سبیلش را می‌جود
در خواب
حلاج نیستی
که اناالحق گفته باشی بر سر دار
نه شمسی، نه عین‌القضات
تو مثل خودت هستی، محمد‌علی! 
 
مؤدب شعرهایش را با لهجه‌ای با صلابت و استوار آغاز می‌کند، با تعلیقی شاعرانه به پیش می‌برد و در نهایت با شهودی شاعرانه به پایان می‌رساند. او در استخدام و چینش واژگان، ضرباهنگ منسجم و همخونی و همخوانی کلمات را لحاظ می‌کند، از همین رو تاملات شاعرانه او، در ساختاری با شکوه و هنرمندانه به جلوه در می‌آید که بر اندیشه مخاطب تلنگر می‌زند و او را با خود همراه می‌کند:
جهان تنگی کوچک است
از دریا که سخن می‌گویی
و کلمه‌های من
شناکنان
به دهان تو می‌شتابند
نیوتن
به عکس‌العملی مناسب می‌اندیشد
ماهی‌ها جا عوض می‌کنند
نیوتن
با گچ می‌کوبد به پیشانی‌ام
همه‌ سیب‌های جهان را
برسرم تکانده‌ای
دارم نم‌نمک می‌فهمم
جاذبه یعنی چه؟
گوشی را می‌گذاری
سیب را برمی‌دارم
ماهی‌ها
همچنان در سیم‌ها شنا می‌کنند (3)
 
و اما... شهرستان ادب
علی‌محمد مؤدب علاوه بر شاعری، چهره دیگری نیز دارد که شاید کمتر به آن پرداخته شده باشد. چهره یک مدیر فرهنگی دغدغه‌مند که با تاسیس مؤسسه «شهرستان ادب»، روحی تازه در کالبد شعر انقلاب دمید.
امین شعر انقلاب نیز در دیداری که چند سال پیش در نیمه ماه مبارک رمضان با شاعران انقلاب داشتند، درباره برنامه‌ریزی برای ارتقای شعر و ادبیات با اشاره به فعالیت‌های موسسه «شهرستان ادب» فرمودند: «حالا که آقای وزیر محترم هم اینجا حضور دارند بگویم گویا دولت اخیرا یک دوره‌های کوتاه‌‌مدتی درست کرده‌ است برای اینکه شاعر تربیت بشود اما با یک روز و 5 روز و 2 هفته که شاعر تربیت نمی‌شود؛ اینها کار همین مجموعه‌های فنی مردمی مثل «شهرستان ادب» است. دستگاه‌های دولتی هم اگر می‌خواهند کاری بکنند باید به اینها کمک کنند؛ باید کمک کنند به اینها، اینها را تقویت کنند، تجهیز کنند تا اینها بتوانند کار خودشان را انجام بدهند».
براستی وجه تمایز فعالیت‌های «شهرستان ادب» با فعالیت‌های سایر نهادهای فرهنگی (متولیات رسمی و دولتی فرهنگ و هنر) چیست که تایید و تمجید رهبر معظم انقلاب را به دنبال داشته است؟ اشاره صریح رهبر ادیب انقلاب به شهرستان ادب و اظهار رضایت از فعالیت‌های ادبی این موسسه مبین نکات قابل تاملی است که جا دارد در فرصتی دیگر و به صورت مستقل به آن پرداخته شود. در اینجا به اغتنام فرصت، اشاره‌ای کلی به راز موفقیت شهرستان ادب خالی از فایده نیست. 
یکی از وجوه تمایز شهرستان ادب با سایر نهادهای فرهنگی رسمی، آرمان‌گرایی توام با واقع‌بینی و حفظ ماهیت انقلابی است. داشتن آرمان‌های انسانی و اهداف بزرگ، ما را از افتادن در دامچاله‌های «تکرار» و «یکنواختی»‌ و خزیدن در پیله «عادت» حفظ می‌کند. البته این آرمان‌گرایی باید منطبق بر «‌واقعیت» و «واقع‌نگری» باشد تا محصول و برون‌داد آن، نیکبختی، ‌بهروزی و رستگاری انسان باشد. تلفیق «آرمان‌گرایی» با «واقع‌نگری»‌رسیدن به نقطه اعتدال است و «اعتدال» ما را به «عدالت» رهنمون می‌کند. آرمان‌گرایی واقع‌نگرانه و عقل محور، قدرت تفکر، خلاقیت، ابتکار و نوآوری را در انسان تقویت می‌کند. از همین رو، شاعران آرمان‌گرا، شاعرانی خلاق، جسور و نوآورند و زندگی را «جور» ‌دیگر می‌بینند. 
اما روز‌مرگی، هبوط و فرو افتادن در باتلاق عفن «تکرار» و «تقلید» است. همچنان که دوره «بازگشت ادبی» ‌در تاریخ ادبیات ما،‌ عصر رونویسی و گرته‌‌برداری از آثار شاعران بزرگ است. دور شدن از منزلگاه رسالت‌‌‌مداری و بیدارگری و فرو افتادن در باتلاق عفن «روزمرگی» و انفعال ادبی، بزرگ‌ترین آفتی‌ است که می‌تواند ادبیات یک جامعه را از مسیر تکامل و بالندگی بازدارد و آن را در سراشیبی «تفنن»، دستخوش «رخوت» و «رکود» کند و از نقش‌آفرینی مؤثر در حیات اجتماعی و سیاسی بازدارد. وجه تمایز دیگر «نظم تشکیلاتی» است. امام علی(ع) می‌فرمایند: «اوصیکم بتقوی‌الله و نظم امرکم»: شما را به تقوای الهی و نظم در کارها توصیه می‌کنم. (نهج‌البلاغه نامه 47، ص977).
این نظم تشکیلاتی را در فعالیت‌های شهرستان ادب بخوبی می‌توان حس کرد. این نظم باعث آینده‌نگری و برنامه‌ریزی منسجم برای پیشبرد امور برنامه‌های شهرستان ادب شده است. متاسفانه بسیاری از نهادهای اداری جامعه ما از این نظم فاصله گرفته‌اند و به عمل‌زدگی و روزمرگی گرفتار شده‌اند. نهادهای دولتی به فعالیت‌های فرهنگی نگاه تقویمی، مناسبتی و سلیقه‌ای دارند. در واقع بسیاری از فعالیت‌های این نهادها صرفا با هدف ارائه عملکرد و «بیلان کار» صورت می‌گیرد. از همین رو نگاه بسیاری از مدیران فرهنگی به اصحاب فکر و فرهنگ، نگاه ابزاری است. دیگر اینکه فعالیت‌ها مقطعی و بی‌بنیان است و تداوم و استمراری ندارد. به این معنا که با عوض شدن مدیر فرهنگی یک نهاد، کارنامه آن فعالیت برای همیشه بسته می‌شود و مدیر جدید با سلیقه‌ای دیگر، در راهی جدید گام بر می‌دارد. 
خوشبختانه شهرستان ادب از این عیب و آسیب فرهنگی مبراست، زیرا براساس یک نقشه راه و به صورت هدفمند حرکت می‌کند. به همین خاطر است که برنامه‌های شهرستان ادب تداوم و استمرار و برکت دارد. اجازه بدهید در رابطه با فعالیت‌های شهرستان ادب به همین مختصر بسنده کنم و پرداختن مبسوط‌تر به این مهم را به فرصتی دیگر واگذارم. 
به عنوان حسن‌ختام، شما را به بازخوانی غزلی مهدوی از مؤدب دعوت می‌کنم. غزل درخشانی که از دغدغه «آرمان‌خواهی» و «عدالت‌‌طلبی» سرشار است:
ای جان‌ِ جان‌ِ جان جهان‌های مختلف!
ایمان عاشقانه جان‌های مختلف!
 روح سلام در تن هستی که زنده‌ای
همواره در نسوج زبان‌های مختلف!
رؤیای دلنواز صدف‌های ساحلی
دریای مهربان کران‌های مختلف!
ما مانده‌ایم چون رمه‌هایی رها‌شده
در گرگ و میش ذهن شبان‌های مختلف
دارد یقین چوبی‌مان تیغ می‌خورد
در آتش هجوم گمان‌های مختلف
آقا! در ‌آ به عرصه هیجای روزگار
ما را‌ بگیر از هیجان‌های مختلف (4)
----------------------------------
پانوشت‌ها
1- سفر بمباران، علی‌محمد مؤدب، شهرستان ادب، تهران، چاپ اول، 1393، صص 51 تا 58. 
2- کهکشان چهره‌ها، علی‌محمد مؤدب، شهرستان ادب، تهران، چاپ اول، 1394، صص 51 تا 58. 
3- عاشقانه‌های پسر نوح، علی‌محمد مؤدب، شهرستان ادب، تهران، چاپ اول، 1392. 
4- عطر هیچ گلی نیست، علی‌محمد مؤدب، تکا، تهران، چاپ اول، 1387، صص 376 و 377. 

Page Generated in 0/0057 sec