printlogo


کد خبر: 235818تاریخ: 1400/4/23 00:00
تبدیل سیاست خارجی از امر ملی به مسأله‌ای جناحی و ایجاد دوقطبی سیاسی از تبعات برجام در فضای سیاسی ـ اجتماعی کشور بود
برنامه جامع علیه وحدت ملی

گروه سیاسی: امروز 23 تیر 1400 ششمین سالگرد انعقاد برنامه جامع اقدام مشترک مشهور به برجام است؛ توافقی که به دلایل عدیده می‌توان آن را مهم‌ترین قرارداد خارجی کشورمان در دهه‌های اخیر به حساب آورد؛ توافقی که می‌توان آن را نمادی از وقایع حداقل یک دهه از تاریخ ایران دانست و دولت روحانی را بر مبنای آن بازخوانی کرد. 
به گزارش «وطن‌امروز»، این روزها در حالی کشور آماده تغییر بدنه مدیریتی و اجرایی خود است و دولتمردان هفته‌های پایانی فعالیت‌های‌شان را از سر می‌گذرانند که فقدان دستاورد و نارضایتی عمومی را می‌توان مهم‌ترین میراث 8 ساله روحانی و دولت‌های یازدهم و دوازدهم دانست. در این میان اما سرنوشت برجام و قضاوت‌ها پیرامون این توافق پرسروصدا بیش از هر زمان دیگری مشهود و حائز توجه است، تا جایی که حتی فراتر از حامیان برجام، عاملان برجام نیز با صدایی آرام و عباراتی پرلکنت لب به اقرار نسبت به اشتباهات این توافق گشودند تا در ششمین سالگرد توافقی که روزگاری فتح‌الفتوح خوانده می‌شد و رئیس‌جمهور از لزوم تدریس آن در مدارس سخن می‌گفت(!) کمتر کسی سنگ آن را به سینه بزند. 
با تمام این اوصاف در ششمین سالگرد انعقاد برجام و در شرایطی که کماکان هیچ آینده روشن و قطعی درباره آن وجود ندارد، کلیدی‌ترین پرسشی که می‌توان به آن پرداخت تاثیر این توافق بر سپهر سیاسی و مناسبات اقتصادی و اجتماعی کشور است. آیا برجام فارغ از بی‌ثمری اقتصادی نتایج مخرب دیگری نیز داشته است؟ آیا برجام را می‌توان شاهدمثالی عبرت‌آموز برای آینده سیاسی کشور دانست؟ و در نهایت میراث برجام را چگونه می‌توان مورد اصلاح و ترمیم قرار داد؟ شاید یافتن پاسخ این پرسش‌ها را بتوان همانند یافتن جعبه سیاهی از وقایع دهه90 جامعه ایران وظیفه قطعی نخبگان، سیاستمداران و رسانه‌ها در آستانه آغاز سده‌ای جدید دانست. 
 
* پروسه سرخوردگی
احتمالا ملموس‌ترین نتیجه برجام بر فضای اجتماعی و سیاسی کشور در ششمین سالگرد انعقادش سرخوردگی بخش قابل توجهی از جامعه ایران و بویژه لایه‌های میانی به عنوان مهم‌ترین حامیان دولت روحانی در انتخابات‌های 92 و 96 باشد؛ مساله‌ای که بیش از هر چیز انعکاسی از نوع مواجهه دولت در تعریف این توافق است. 
به بیان ساده‌تر هر قدر دولت‌های 3 دهه اخیر سعی داشتند در حول مفاهیم «توسعه اقتصادی، آزادی و عدالت» کارویژه سیاسی و فلسفه وجودی خود را تعریف کنند، دولت روحانی از بدو شکل‌گیری و قبل از آن در فضای تبلیغات انتخاباتی با بهره‌گیری از شوک اقتصادی ابتدای دهه90 تمام تخم‌مرغ‌های خود را در سبد سیاست خارجی و مساله توافق در مذاکرات هسته‌ای گذاشت. در این میان هر چند سیاست خارجی همواره به عنوان یکی از ابزارهای حل مشکلات واجد اهمیت بالایی است، اما یکباره تبدیل به نقطه کانونی دولتداری جریان غربگرا و اصلاح‌طلب شد. بر همین مبنا از آغاز روی کارآمدن دولت یازدهم تا امروز که آخرین روزهای دولت دوازدهم در حال سپری شدن است همواره همه امور در ذیل برجام تعریف شده است به گونه‌ای که در ادبیات رئیس‌جمهور و مجموعه دولت از سال 92 تا 94 حل مشکلات در گرو انعقاد توافق، از سال 94 تا 97 در گرو به ثمر رسیدن توافق و در نهایت از سال 97 تا1400 در افسوس از دست رفتن توافق خلاصه شده است. در چنین فضایی پابرجا ماندن و افزایش مشکلات در کنار بی‌عملی دولت باعث شد بخش بزرگی از جامعه احساس سرخوردگی کرده و حتی امید خود را برای تغییر شرایط و حرکت به سمت موقعیت مطلوب از دست بدهد. 
 
* جامعه شرطی و اکنون‌زدگی مدیریتی
یکی دیگر از تاثیرات برجام بر فضای عمومی را می‌توان تضعیف ابتکارعمل و در نهایت «شرطی شدن» جامعه دانست؛ مساله‌ای که از سوی رهبر انقلاب هم مورد اشاره قرار گرفت و ایشان آبان سال 98 در دیدار جمعی از تولیدکنندگان و فعالان اقتصادی نسبت به این خطر هشدار داده و فرمودند: «در این سال‌ها بیان مسائلی از قبیل اینکه «ببینیم ۶ ماه دیگر چه می‌شود» و یا «برجام چه می‌شود» و حالا نیز «به امید ابتکار رئیس‌جمهور فرانسه ماندن»، هیچ مشکلی را حل نکرده و نخواهد کرد و این نگاه باید کنار گذاشته شود. البته ایراد ندارد که کاری که عبور از خط قرمز نیست، انجام دهند اما نباید حل مسائل اقتصادی را به این کارها گره زد و افکار عمومی را شرطی کرد».
بر این اساس جامعه در 8 سال دولتداری حسن روحانی همواره شاهد این بود که عالی‌ترین مقام اجرایی کشور با گره زدن هر چیز به احتمالات برجامی، جامعه را در موقعیتی شرطی‌شده قرار داد که با کوچک‌ترین اخباری در حوزه سیاست خارجی تصمیم خود را تغییر دهد. مضاف بر شرطی شدن جامعه، مدیریت کشور نیز دچار اکنون‌زدگی خسارت‌باری شد که عملا در 3 سال گذشته و پس از خروج آمریکا از برجام هیچ برنامه اصلاحی مهمی برای مواجهه با این شرایط نداشت. 
 
* سیاست خارجی، اسم رمز انتخاباتی!
اما مهم‌ترین رد برجام در فضای سیاسی کشور را باید در تبدیل کردن سیاست خارجی به امری رقابتی و ایجاد انشقاق از دل آن پیدا کرد. روحانی از سال 92 تا امروز که ششمین سالگرد انعقاد برجام و آخرین روزهای روی کار بودن دولت دوازدهم است همواره در تلاش بوده سیاست خارجی را از مساله‌ای ملی و یکی از ارکان همصدایی جامعه تبدیل به ابزاری برای رقابت‌های سیاسی، خلق دوقطبی‌های اجتماعی و انتخاباتی و فضایی برای تقابل با دیگر دستگاه‌ها و نهادها کند. 
ادبیات رئیس‌جمهور، وزیر امور خارجه و رسانه‌های حامی دولت درباره برجام نمونه تمام‌عیاری از تبدیل کردن سیاست خارجی و مسائل ملی به ابزاری برای اختلاف‌افکنی داخلی بوده است. دولت در ابتدای کار خود هر روز با فحاشی و اتهام‌پراکنی نسبت به منتقدان سیاست خارجی‌اش که شرایط امروز را در آن روزگار هشدار می‌دادند تلاش می‌کرد مذاکرات با طرف خارجی را تبدیل به مناقشه‌ای داخلی کند، بعدها نیز پیروزی رقبای خود را مساوی با بازگشت تحریم‌ها می‌دانست (مساله‌ای که عملا به اصل تحریم‌های نامشروع خارجی، مشروعیت می‌داد) و در نهایت پس از آنکه با برجام شکست‌خورده مواجه شد دلسوزان داخلی را همردیف با ترامپ و دشمنان ملت ایران قرار می‌داد. 
در این میان البته پرونده محمدجواد ظریف نیز که تلاش می‌شد از او به عنوان دیپلماتی حرفه‌ای تصویرسازی شود مملو از تبدیل کردن سیاست خارجی به ابزاری برای نزاع داخلی است؛ مساله‌ای که شاید بیشترین نمود آن را بتوان در فایل صوتی منتشرشده از وی در اردیبهشت امسال پیدا کرد و پیش از این نیز در مواضعی همانند درخواست از طرف آمریکایی برای تعجیل در توافق با نیت جلوگیری از پیروزی منتقدان دولت در انتخابات مجلس نمودار شده بود. 
بر این اساس برجام فراتر از بی‌ثمری و فرصت‌سوزی‌هایش تبدیل به یک تهدید داخلی برای جامعه ایران شد و عاملیت اصلی را در این امر باید در رفتار انتخاباتی دولت نسبت به سیاست خارجی پیدا کرد. 
 
* زمین سوخته در سال 1400
حسن روحانی تا چند هفته دیگر سکان اداره دولت را به سیدابراهیم رئیسی واگذار خواهد کرد و دفتر عمر دولت 8 ساله او نیز به پایان خواهد رسید؛ دولتی که رکوردهای زیادی را در بی‌سامان کردن شرایط داخلی و خارجی ایران جابه‌جا کرد و تمام حیات خود را به آرزوهایی ذیل موجودیت برجام گره زد. تجربه 8 ساله روحانی نماد کاملی از انفعال و پیوند زدن امور کشور به سیاست خارجی و پشت پا زدن به یک سیاست ملی است. 
با تمام این اوصاف برجام همه آن چیزی بود که دولت روحانی در طول 8 سال برای کشور به ارمغان آورد؛ توافقی با آورده‌های حداقلی که آن آورده‌ها نیز هیچ‌گاه محقق نشد و هیچ آینده محتوم روشنی نیز برای تکرار شدنش وجود ندارد. شکاف موجود میان ایران1400 با وعده‌ها و آرزوهای برجامی دولت خلاصه خسارات تحمیل شده دولت به ملت ایران است. بر همین مبنا شاید تنها دستاورد برجامی دولت روحانی برای دولت بعد را بتوان همین واقعیت دانست که تبدیل کردن منافع ملی به مصالح جناحی هم به متضرر شدن ملت منتهی می‌شود و هم به شکست دولت. 
***
برجام و  نارسایی ساختاری
اعتراف دیرهنگام و در وقت اضافه محمدجواد ظریف در آخرین گزارش وزارت امور خارجه از اجرای برجام در ششمین سالگرد انعقاد توافق هسته‌ای یا برنامه جامع اقدام مشترک در 23 تیرماه 1394 مبنای روشنی برای ارزیابی عملکرد ظریف و وزارتخانه‌اش، همچنین نارسایی دستگاه سیاست خارجی در راهبردهای اتخاذ شده طی 8 سال گذشته به دست می‌دهد. مسؤول ارشد دیپلماسی کشور در این گزارش ضمن بیان مانیفست خود از یک توافق، به از دست رفتن فرصت‌هایی که به پای برجام قربانی شدند اشاره می‌کند. ظریف بیان می‌کند: « اگر درباره ضرورت کار متوازن با شرق و غرب به یک اجماع ملی رسیده بودیم و از یک سو با خوش‌خیالی، دوستان دوران سختی را در سراب طمع سرازیر شدن شرکت‌های غربی از خود نرنجانده بودیم و از سوی دیگر از همه امکانات برجام برای ایجاد منافع اساسی اقتصادی برای همه کنشگران- به شمول شعبات خارجی شرکت‌های آمریکایی- بهره برده بودیم، هم دوستان‌مان سرخورده نمی‌شدند و در دوران سختی رهای‌مان نمی‌کردند و هم ترامپ برای فشار حداکثری با مانع جدی سرمایه‌داران جهانی- از جمله در داخل آمریکا- مواجه می‌شد. فقط نیاز بود همدل و همصدا از همه امکانات برای اجرای بهینه سیاست کشور در پذیرش برجام استفاده می‌کردیم». 
سیاست کنار گذاشتن شرق و متحدان منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای ایران در آمریکای لاتین بعد از حصول برجام بویژه وقتی «شی جین پینگ» رئیس‌جمهور چین با یک بسته جامع همکاری به تهران سفر کرد، به دولت روحانی گوشزد شد. دولت و وزارت امور خارجه اما با سرمستی از به نتیجه رسیدن برجام و امید به وعده‌های غربی‌ها برای سرمایه‌گذاری در ایران، رئیس‌جمهور چین را دست خالی راهی پکن کردند. همین اتفاق درباره متحدان ایران در آمریکای لاتین هم افتاد و نخستین سفر حسن روحانی به آمریکای لاتین به آخرین سال دولت نخست او و در جریان سفر به اجلاس سران غیرمتعهدها مربوط می‌شد و این ارتباط تا سال 99 که نفتکش‌های ایرانی در میان خشم دولت سابق آمریکا راهی کاراکاس شدند، رها شد. پتک واقعیت اما زمانی به سر محمدجواد ظریف و دولتمردان در پاستور وارد آمد که ترامپ با چرخش یک قلم از برجام خارج شد و همان معدود شرکت‌های غربی هم که به ایران آمدند، با کوچک‌ترین اشاره‌ای از کشورمان خارج شدند. 
این امر بدیهی برای یک سیاست خارجی اصولی است که باید سبد دیپلماسی خود را گسترده کند تا هنگامی که وارد یک چالش و منازعه بین‌المللی می‌شود، بتواند گزینه‌های متنوعی در اختیار داشته باشد اما ظریف و روحانی با چند سال تاخیر و بعد از کارزار فشار حداکثری دولت ترامپ به این درک رسیدند!
دولت یازدهم به ریاست حسن روحانی در شرایطی کار خود را آغاز کرد که با تبدیل کردن سیاست خارجی و پرونده هسته‌ای ایران به یک موضوع حیثیتی و وعده رفع تحریم‌های اقتصادی از این مسیر، با شعار تعامل سازنده با جهان توانست پیروز انتخابات ریاست‌جمهوری سال 92 شود. بر این مبنا نخستین اقدامی که بعد از انتخاب دولت جدید انجام شد، انتقال پرونده هسته‌ای ایران از شورای عالی امنیت ملی به وزارت امور خارجه بود. از همان ابتدا مشخص بود دولت حسن روحانی -که خود روزی رئیس تیم مذاکره‌کننده ایران در آغاز مذاکرات هسته‌ای با غرب در سال 82 بود- قصد دارد حل تمام مشکلات داخلی و اقتصادی را از مسیر سیاست خارجی به امید همکاری غرب پی بگیرد و با یک خطای راهبردی، دستگاه سیاست خارجی را که نهادی برای رسیدگی به منافع کلان ملی در بیرون از مرزهای کشور است، به نهادی خدماتی تبدیل کرد که باید بار بی‌برنامگی اقتصادی دولت را به دوش بکشد و مشکل مرغ و تخم‌مرغ را هم برطرف کند! 
محمدجواد ظریف در گزارش وزارت امور خارجه درباره مختصات یک توافق می‌گوید: «هیچ توافقی برای هیچ یک از طرف‌های آن توافق بی‌نقص نیست. هر یک از طرف‌ها از بخش‌هایی از توافق ناراضی و ناخشنود هستند؛ این طبیعت هر توافقی است، لذا لازمه رسیدن به توافق، درک این واقعیت است که بدون توجه به حداقل قابل قبولی از نگرانی‌ها و مطالبات همه طرف‌ها، امکان مصالحه وجود ندارد. گرایش حداکثری تنها به مذاکرات فرسایشی و بی‌پایان می‌انجامد که تقریبا در تمام شرایط ضرر یا لااقل عدم‌النفع آن برای کشور و مردم از منافع فرضی رسیدن - ناممکن- به توافق ایده‌آل‌کمتر نیست. تلاش هر یک از کنشگران برای پیروزی به هزینه شکست طرف مقابل - بازی با حاصل جمع صفر - به ناکامی هر دو طرف - بازی با حاصل جمع منفی- می‌انجامد، البته ممکن است ضرر همه طرف‌ها یکسان نباشد. در دنیای به هم پیوسته کنونی تنها در نظر داشتن منافع همه طرف‌های بازی با حاصل جمع مثبت است که می‌تواند نتیجه مطلوب را به همراه داشته باشد». 
فارغ از نقدهای اساسی به این قسمت از اظهارات ظریف، باید به وزیر امور خارجه یادآور شد این حسن روحانی بود و تیم مذاکره‌کننده ایرانی بودند که با سیگنال‌های مخرب از ضعف و ناتوانی کشور همچون خزانه خالی به طرف غربی، آمریکا را در مسیر زیاده‌خواهی و کسب امتیازات حداکثری از برجام در ازای یک توافق حداقلی و بدون تضمین درباره همان منافع اکتسابی برای کشورمان قرار دادند. برجام اینگونه تبدیل به «بازی با حاصل جمع صفر» شد.

Page Generated in 0/0057 sec