printlogo


کد خبر: 235846تاریخ: 1400/4/24 00:00
ایران و ظهور و سقوط طالبان در دهه70- قسمت اول

روح‌الله اژدری: امروز یکی از مسائل مهم در منطقه مرزی شرق کشور ظهور مجدد طالبان بعد از 20 سال است. سال 1380 با حمله آمریکا به افغانستان طالبان سقوط کرد و امروز دقیقا با خروج آمریکا از افغانستان طالبان دوباره در حال ظهور است. تحلیل ظهور مجدد طالبان و نوع مواجهه با آن نیازمند بازخوانی ظهور و سقوط آن در دهه 70 است، لذا مواجهه دیروز با طالبان در قسمت اول و تحلیل نوع مواجهه امروز را در قسمت دوم مورد بررسی قرار می‌دهیم. 
 
* شکل‌گیری طالبان
افغانستان همسایه شرقی ایران در 4 دهه گذشته به طور مستمر یکی از کشور‌های بحران‌خیز بوده است. با توجه به همسایگی این کشور با جمهوری اسلامی، بحران آن بر امنیت ملی ایران موثر بوده است. بعد از خروج شوروی از افغانستان، گروه‌های جهادی به دلیل منفعت‌طلبی‌ها و قدرت‌طلبی‌ها نتوانستند به یک اجماع ملی در تشکیل دولت ملی برسند، لذا منازعات موجود تبدیل به یک جنگ داخلی خونین بین اقوام و مذاهب آن کشور شد. جمهوری اسلامی ایران در طول دوران پس از اشغال تمام تلاش خود را در راستای وحدت‌بخشی میان مجاهدین افغان صرف کرد اما در این میان گروه دیگری با حمایت مالی و سیاسی آمریکا، پاکستان و عربستان سعودی در منطقه پشتون‌نشین شکل گرفت که داعیه پایان دادن به ناامنی را داشت. این جریان که طالبان نام داشت، دارای اندیشه سلفی واپس‌گرا و متحجر است. 
آمریکا، عربستان سعودی و پاکستان عوامل اصلی طراحی و پشتیبانی مالی و اجرایی طالبان بودند. آمریکا به خاطر عوامل زیر در پدید آوردن و تقویت طالبان نقش داشت. 
۱- طالبان یک گروه ضدایرانی و ضد شیعه بود که می‌توانست در برابر نفوذ ایران در افغانستان و آسیای‌مرکزی بایستد و انقلاب اسلامی را مهار کند. 
۲- طالبان با ایجاد ثبات در افغانستان قادر است اردوگاه‌های آموزشی تروریسم را از بین ببرد. 
۳- طالبان می‌تواند راه را برای بازگشت دوباره ظاهرشاه به عنوان مهره سرسپرده آمریکا و غرب در افغانستان باز کند. 
در واقع سازمان اطلاعات ارتش پاکستان (ISI) به آمریکا قبولانده بود طالبان گمشده آمریکا در منطقه است. اسلام طالبان همان اسلام غیرسیاسی و غیرفعال از نوع عربستان سعودی است که هیچ خطری برای آمریکا ندارد. «احمد رشید» نویسنده پاکستانی در این باره می‌گوید: «سال ۱۳۷۳ پس از ظهور طالبان برای نخستین‌بار با دیپلمات‌های آمریکایی در سفارت آن کشور در اسلام‌آباد دیدار داشتم و آنها را شیفته طالبان دیدم. اعضای طالبان به دیپلمات‌های آمریکایی هنگام دیدار از قندهار گفته بودند با ایران و با حضور خارجیانی که در افغانستان باقی مانده‌اند از جمله افغان‌های عرب مخالفند. همچنین کشت خشخاش و تولید هروئین را کنترل خواهند کرد». شورای طالبان ۱۶ فروردین ۱۳۷۵ با تشکیل نشستی با شرکت ۱۵۰۰ به ‌اصطلاح روحانی در قندهار، ضمن اعلام ملاعمر به عنوان امیرالمومنین(!) علیه حکومت مجاهدین در کابل اعلام جهاد کرد و در پاییز همان سال کابل را به اشغال خود در آورد. زمانی که نیروهای طالبان وارد کابل شدند، بر خلاف تعهداتی که به آمریکایی‌ها داده بودند، حکومت ملاعمر را اعلام و با بازگشت محمد ظاهرشاه مخالفت کردند. از همان زمان اختلاف آمریکا با این گروه آغاز شد. آنها حکومت طالبان را به رسمیت نشناختند. آمریکایی‌ها پاکستان را متهم کردند واشنگتن را فریب داده است. برخلاف ادعا و قول طالبان به آمریکایی‌ها، گروه القاعده به رهبری اسامه بن‌لادن که مظنون اصلی بمب‌گذاری پایگاه نظامی آمریکا در ظهران عربستان بود و در انفجار سفارتخانه‌های آمریکا در کنیا و تانزانیا پرونده داشت، مورد حمایت طالبان قرار گرفت و با احترام در افغانستان استقرار یافت. (شاهد یاران/ ۱۳۹۰)
با پیروزی طالبان با ایدئولوژی وهابی و سلفی واپس‌گرا در افغانستان، ایران مورد تهدید قرار گرفت و در واقع امنیت ملی ایران در معرض تهدید جدی طالبان بود. در طول حمله طالبان به افغانستان و فتح کابل، جمهوری اسلامی ایران در کنار دولت «برهان‌الدین ربانی» قرار داشت و واقف به خطر مضاعف طالبان برای ایران بود. اهداف ضدایرانی طالبان در شهر مزارشریف با به شهادت رساندن دیپلمات‌های ایران عیان شد. با استقرار طالبان در کابل، گروه تروریستی القاعده با حضور در افغانستان و ایجاد پایگاه‌های محکم، زمینه لازم را برای عملیات تروریستی ۱۱ سپتامبر فراهم کرد و موجب تشدید بحران در منطقه شد. 
 
* حادثه تروریستی 11 سپتامبر
حملات ۱۱ سپتامبر مجموعه‌ای از عملیات‌های انتحاری بود که ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی، مصادف با ۲۰ شهریور۱۳۸۰ هجری شمسی توسط گروه تروریستی القاعده به رهبری اسامه بن‌لادن در خاک ایالات متحده انجام شد. در صبح آن روز ۱۹ تن از عناصر القاعده، 4 هواپیمای تجاری - مسافری را ربودند. هواپیماربایان ۲ هواپیما را در فاصله‌های زمانی گوناگون تعمدا به برج‌های دوقلوی مرکز تجارت جهانی در شهر نیویورک زدند. در نتیجه این دو برخورد، همه مسافران به همراه عده بسیاری که در ساختمان حضور داشتند، کشته شدند. هر دو ساختمان پس از ۲ ساعت به طور کامل ویران شدند و آسیب‌های زیادی به ساختمان‌های پیرامون زدند. هواپیماربایان هواپیمای سوم را به پنتاگون واقع در آرلینگتون در ویرجینیا زدند. هواپیمای چهارم اما در زمینی نزدیک شنکسویل در ایالت پنسیلوانیا سرنگون شد. این در حالی بود که شماری از مسافران و خدمه پرواز پیش از سرنگونی هواپیما تلاش کرده بودند کنترل هواپیما را که هواپیماربایان آن را به سمت واشنگتن دی‌سی هدایت می‌کردند، به دست بگیرند اما هیچ کدام از مسافران این پرواز و ۳ پرواز دیگر زنده نماندند. کشته‌شدگان این حمله‌ها ۲۹۷۴ نفر بودند.  
 آمریکای غضبناک که از حادثه 11 سپتامبر ضربه شدیدی خورده بود، تصمیم به حمله به افغانستان و اسقاط طالبان و نابودی القاعده گرفت. شکست نیروهای جهادی از طالبان و محصور شدن در دره پنجشیر یا مهاجرت به سایر کشورها آنها را همگی موافق با حمله نظامی آمریکا به افغانستان کرده بود. حسین موسویان، رئیس کمیته روابط خارجی شورای عالی امنیت ملی در دولت اصلاحات در زمان حمله آمریکا به افغانستان در این باره می‌گوید: «وقتی آمریکا تصمیم به جنگ با طالبان گرفت، جبهه شمال متفقا مایل به همکاری با آمریکا برای سرنگونی طالبان بودند. ایران هم با خواست جبهه شمال مخالفت نکرد». (موسویان، خبرگزاری آناتولی ۲۰۱۷)
حسین موسویان از این همکاری تحت عنوان منافع مشترک ایران و آمریکا نام می‌برد و می‌گوید به هر حال ایران و آمریکا هر دو با اهدافی متفاوت، یک منفعت مشترک درباره ساقط کردن حکومت طالبان داشتند. وی با تایید اظهارات و خاطرات «رایان کراکر» سفیر پیشین آمریکا در افغانستان درباره دیدار با دیپلمات‌های ایرانی تاکید می‌کند شرایطی پیش آمد که بدون هزینه به بخشی از اهداف‌مان برسیم. (موسویان، خبرگزاری آناتولی/ 2017)
 
* اهداف آمریکا در حمله به افغانستان
اهداف بلندمدت آمریکا در حمله به افغانستان را می‌توان چنین برشمرد: دستیابی این دولت به تضمین‌هایی قطعی درباره نابودی القاعده در افغانستان و ممانعت از دستیابی دیگر دشمنان بالقوه این دولت به ابزارهای تهدیدزا بویژه سلاح‌های کشتار جمعی، زمینه‌سازی برای تقویت مهار قدرت روسیه، چین، هند، ایران و پاکستان، تقویت حوزه نفوذ در منطقه غنی از انرژی آسیای مرکزی و خلیج‌فارس و نفوذ در 3 حوزه تمدنی، فرهنگی و دینی که شرایط را برای پیشبرد سیاست مبارزه با اسلام‌گرایی مساعدتر می‌کرد. در فضای به وجود آمده پس از ۱۱ سپتامبر، حمله به افغانستان و شکست طالبان و القاعده می‌توانست آغاز راهی باشد که آمریکا در صدد پیمودن آن بود. افغانستان عرصه آزمون قدرت آمریکا برای رسیدن به اهداف جهانی در هزاره جدید شد که البته دستاوردی برای آمریکا جز هزینه‌های سرسام‌آور مادی و معنوی نداشت و در آخر مجبور شد با فضاحت از افغانستان خارج شود. 
 
* سپاه قدس در افغانستان
حضور و فعالیت سپاه در افغانستان به زمان اشغال افغانستان توسط شوروی بازمی‌گشت. کمک نظامی، آموزشی و تسلیحاتی به مجاهدین افغان بویژه شیعیان از دهه 60 وجود داشت اما با شکل‌گیری طالبان حضور سپاه قدس به دلایل راهبردی افزایش چشمگیری یافت. ایدئولوژی ضدشیعی و ضدایرانی طالبان، به شهادت رساندن دیپلمات‌های ایرانی در مزارشریف و حمایت اولیه آمریکا، پاکستان و عربستان از طالبان از جمله دلایل راهبردی ایران برای حضور در افغانستان و کمک به مجاهدین افغان در جنگ با طالبان بود. با ظهور طالبان 2 دیدگاه در جمهوری اسلامی در تقابل با طالبان شکل گرفت؛ دیدگاه مقام معظم رهبری بر ادامه فعالیت سپاه قدس در افغانستان استوار بود، لذا با کسانی که جنگ مستقیم با طالبان را پیشنهاد می‌دادند مخالفت کردند.  حسین موسویان، رئیس کمیته روابط خارجی شورای عالی امنیت ملی در دولت اصلاحات درباره تقابل ۲ دیدگاه در بین مسؤولان جمهوری اسلامی درباره جنگ با طالبان بعد از سقوط کابل می‌گویند: «چند دیپلمات ما کشته شده بودند و ده‌ها هزار نیروی نظامی ایران در مرز به حالت آماده‌باش درآمده و منتظر دستور مرکز برای ورود به خاک افغانستان بودند. در شورای عالی امنیت ملی جلسات زیادی داشتیم. در نهایت ۲ دیدگاه وجود داشت؛ یک دیدگاه معتقد به ورود به خاک افغانستان و جنگ با طالبان بود و دیدگاه دیگر هم مخالف ورود ایران به یک جنگ جدید، آن هم بعد از جنگ ایران و عراق بود. در نهایت گزارش ۲ دیدگاه تقدیم رهبر انقلاب شد و ایشان نیز با ورود نیروهای مسلح به خاک افغانستان مخالفت کردند». (موسویان، خبرگزاری آناتولی ترکیه/ ۲۰۱۷)
 
* ارائه مشاوره نظامی و امنیتی سردار سلیمانی به دولت مجاهدین
سردار سلیمانی پیش از فرماندهی سپاه قدس، در افغانستان حضوری فعال و موثر داشت و کمک‌های زیادی در زمینه تسلیحاتی در اختیار دولت برهان‌الدین ربانی قرار داد. همچنین وی به عنوان مشاور و راهنما با دولت برهان‌الدین ربانی همکاری می‌کرد. برهان‌‌الدین ربانی به عنوان چهره اسلامی و ضدکمونیست پس از پیروزی مجاهدین افغان برابر دولت متمایل به شوروی سابق و آغاز فرآیند صلح گروه‌های قومی معارض در افغانستان در سال ۱۳۷۱ به عنوان نخستین رئیس‌جمهور رسمی در این کشور انتخاب شد اما با شعله‌ور شدن آتش اختلافات داخلی و ظهور گروه طالبان، دولت وی با هجوم این گروه در مهر ۱۳۷۵ به کابل مجبور به ترک پایتخت شد ولی تا سال ۱۳۸۰ و سقوط طالبان به دست نیروهای ائتلاف شمال با وجود عدم حاکمیت در افغانستان به عنوان رئیس‌جمهور رسمی این کشور شناخته می‌شد. حضور سردار سلیمانی و فعالیت در افغانستان به پیش از انتصاب ایشان به فرماندهی سپاه قدس بازمی‌گردد. «سیدعیسی حسینی‌مزاری» از فعالان سیاسی و فرهنگی افغانستان و رئیس مرکز فعالیت‌های فرهنگی ـ اجتماعی تبیان، درباره فعالیت‌ها و همکاری‌های شهید حاج‌قاسم سلیمانی با مجاهدین افغان در زمان حمله طالبان می‌گوید: «این شهید وجب به وجب در کنار مقاومت‌کنندگان حضوری جدی داشت. زمانی که ما قصد خروج از کابل را داشتیم، برادر سلیمانی در کنار استاد ربانی و دولت وی در کابل در همان زمان یعنی سال ۱۳۷۵ که دولت سقوط کرد حضور داشت. بعید نیست در آن زمان خارج شدن احمدشاه مسعود از حوزه کابل با نظر مساعد و مثبت ایشان اتفاق افتاده باشد، چون اگر احمد شاه مسعود و دولت استاد ربانی در ماه میزان سال ۱۳۷۵ در کابل می‌ماندند، با توجه به فضای ایجادشده پس از سقوط دولت، همه دستگیر شده و توسط طالبان تیرباران می‌شدند». (حسینی مزاری، ایرنا ۱۳۹۸)
 
* حمایت نظامی و تسلیحاتی از احمدشاه مسعود
نقش سردار سلیمانی در حفظ دره پنجشیر و کمک به احمدشاه مسعود در مقابل حملات طالبان بسیار مهم و بارز بوده است. در زمان حمله طالبان به افغانستان و فتح ۹۰ درصد این کشور، فقط دره پنجشیر مانده بود که مجاهدین افغان زمان عقب‌نشینی به آنجا پناه برده بودند. با توجه به اینکه پنجشیر دارای یک موقعیت استراتژیک است، در صورت تصرف توسط طالبان، همه مجاهدین افغانستانی نابود می‌شدند. پنجشیر در فاصله ۱۲۰ کیلومتری به طرف شمال شرق کابل بین ۲ شاخه جنوبی ارتفاعات هندوکش از شمال شرق به جنوب غرب موازی با امتداد هندوکش واقع است. دره‌های فرعی آن از شمال به جنوب امتداد داشته و به دره عمومی پنجشیر وصل می‌شود. اتصال این منطقه به ۷ ولایت افغانستان (تخار، بغلان، پروان، کاپیسا، لغمان، نورستان و بدخشان) اهمیت استراتژیک آن را دوچندان می‌کند. در دوران اشغال اتحاد جماهیر شوروی منطقه پنجشیر صحنه جنگ‌های متعددی بین نیروهای ارتش سرخ و ارتش جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان با مجاهدین تحت امر احمدشاه مسعود بود. ارتش سرخ شوروی با همکاری ارتش جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان جمعا ۹ بار به دره پنجشیر در طول دوران اشغال افغانستان حمله کرد که منجر به خسارت زیادی به منطقه و اهالی پنجشیر و نیروهای شوروی و ارتش جمهوری دموکراتیک افغانستان شد. ۵ بار به خاطر حملات گسترده ارتش سرخ از سکنه خالی شد و مردم به ولایت‌های همجوار یا کشورهایی نظیر پاکستان و ایران مهاجرت کردند اما مقاومت‌ مجاهدین تحت امر احمدشاه مسعود در مقابل نیروهای اشغالگر به طور مداوم تا پایان خروج ارتش شوروی ادامه داشت. همین موضوع از احمدشاه مسعود قهرمانی بزرگ و قابل احترام برای افغانستان و دنیای اسلام ساخت. 
«حسن پلارک» از دوستان قدیمی و همرزم شهید سلیمانی درباره حمایت‌های نظامی سردار شهید قاسم سلیمانی از مجاهدین افغان در مقابل طالبان می‌گوید: «وقتی خبر رسید طالبان حمله کردند و افغانستان بزودی سقوط می‌کند، ساعت ۸ صبح به سمت افغانستان به راه افتادند. گفتم یک نفره می‌توانی چه کار کنی؟ با این حال رفتند. احمدشاه مسعود هم به دره پنجشیر عقب‌نشینی کرده بود و طالبان هم می‌خواست با ورود به دره پنجشیر پیروزی کامل خود را اعلام کند. ساعت ۲ بعدازظهر زنگ زدند و گفتند: «حسن امشب ۲ آتشبار توپخانه به دره پنجشیر بفرست». در حالی که توپخانه در اختیار ما نبود و متعلق به نیروی زمینی بود. ۲ آتشبار توپخانه یعنی ۱۲ قبضه توپ و هر قبضه ۵۰ گلوله، قطعات یدکی، نیرو و... نیاز بود. تهیه سلاح و انتقال آن بسیار سخت و در یک روز غیرممکن بود اما خدا را گواه می‌گیرم که می‌دانستم چون حاج‌قاسم گفته، حتما این توپخانه بموقع به دره پنجشیر که طالبان در نزدیکی دروازه‌های آن بودند می‌رسد. با افراد و نهادهای متعددی تماس گرفتم، تا اینکه بالاخره در مشهد سلاح‌ها را تحویل گرفتم. جالب اینکه حتی نمی‌توانستم بگویم این توپ‌ها را برای کجا می‌خواهم، چون امنیتی بود. 
سپس با یکی از دوستان که در استفاده از توپخانه مهارت داشت، تماس گرفتم. گفتم توپچی‌های قدیمی را جمع کنید و توپ‌ها را تحویل بگیرید.
۲ نصف شب، هواپیماهای افغان آنها را بردند و ساعت ۲ بامداد توپ‌ها در دره پنجشیر بود. صبح آن روز توپخانه، نیروهای طالبان را زیر آتش گرفت. همین موجب ترس و فرارشان شد. افغانستان سقوط نکرد. می‌توانم صدها مثال بزنم از چنین دستور‌هایی که در حالت عادی ‌نشدنی به نظر می‌آید. همین کارهای نشدنی رمز موفقیت حاج‌قاسم بود». (پلارک، خبرگزاری ایکنا، 1399)
 
* شهید سلیمانی و بازسازی سپاه محمد(ص) در جنگ با طالبان
حزب شیعی وحدت اسلامی بعد از سقوط دولت کمونیستی نجیب‌الله و تشکیل دولت اسلامی مجاهدین، در آن عضو بود و با گروه‌های اصلی آن مثل حزب جمعیت اسلامی افغانستان به رهبری ربانی و نیز گروه شورای نظار به ریاست احمدشاه مسعود روابط حسنه داشت اما پس از عدم پایبندی آنان به توافقنامه‌ها بویژه عدم واگذاری کامل سهم شیعیان هزاره در دولت، حزب وحدت به رهبری مزاری تصمیم گرفت از دولت خارج شود. پس از آن بود که مناطق شیعه‌نشین کابل زیر حملات نیروهای ربانی و مسعود و نیروهای حزب اتحاد اسلامی به رهبری عبدالرسول سیاف با اندیشه وهابی قرار گرفت. در یکی از این حملات در ۲۲ بهمن ۱۳۷۱ در حمله به محله افشار در غرب کابل صدها تن از ساکنان غیرنظامی هزاره و شیعه این محله قتل‌عام شدند. اختلاف وحدت اسلامی افغانستان تا زمان ظهور طالبان و تصرف کابل ادامه داشت و حزب وحدت با ظهور طالبان مجبور بود در ۲ جبهه بجنگد. در این زمان حزب وحدت دچار انشعاب شد. شهید عبدالعلی مزاری به دلیل خوش‌بینی به طالبان تصمیم گرفت موافقتنامه‌ای با طالبان امضا کند. بر اساس این توافق حزب وحدت باید مواضع خط مقدم و سلاح‌های سنگین خود را به طالبان واگذار می‌کرد و نیروهای این گروه به عنوان نیروهای حائل بین مواضع حزب وحدت در غرب کابل و نیروهای مسعود مستقر می‌شدند. مزاری به توافق عمل کرد اما طالبان با ورود به کابل به توافق پشت پا زد و در پی خلع سلاح کامل سربازان حزب وحدت و تصرف همه مناطق تحت کنترل آنان برآمد. عبدالعلی مزاری و برخی یاران نزدیکش را دستگیر کرد و هنگام انتقال به قندهار در داخل هلیکوپتر به شهادت رساند. با تفرقه حزب وحدت به ۲ گروه مزاری و اکبری و شکست از طالبان، شیعیان که سازمان خود را از دست داده بودند، توسط سردار شهید حاج‌قاسم سلیمانی در گروهی به نام سپاه محمد(ص) سازماندهی شدند. سابقه شکل‌گیری سپاه محمد(ص) به زمان جنگ ایران و عراق و حمله شوروی به افغانستان بازمی‌گشت که البته با تشکیل حزب وحدت دیگر سپاه محمد(ص) وجود نداشت و در حزب ادغام شده بود. سردار سلیمانی بعد از فروپاشی حزب وحدت تلاش داشت شیعیان را دوباره دور هم گرد آورد و متحد کند، لذا دوباره با فراخوان شیعیان سپاه محمد را شکل داد. این گروه تا پایان حکومت طالبان در کنار احمدشاه مسعود به مبارزه با طالبان ادامه داد. 
نصرالله صادق‌زاده‌نیلی از مجاهدین افغان و فرزند شهید محمدحسین صادق‌زاده‌نیلی از مؤسسان پاسداران جهاد اسلامی افغانستان درباره نیروی سپاه محمد(ص) می‌گوید: «در افغانستان نیرویی به نام سپاه محمد از مجاهدین که سابقه جنگ و جهاد داشتند، تشکیل شده بود. این نیروها تأثیر بسیار زیادی در مقابله با القاعده داشتند و می‌توان گفت اگر اینها کنار احمدشاه مسعود و دیگر نیروهایی که داخل افغانستان مقاومت می‌کردند، حضور نداشتند، پیروزی به این سرعت حاصل نمی‌شد». (صادق‌زاده‌نیلی، تسنیم، ۱۳۹۹)
نصرالله صادق‌زاده‌نیلی درباره تاثیر همکاری نیروی قدس با جبهه شمال در مقابل طالبان می‌گوید: «مجاهدین بزرگی مثل احمدشاه مسعود یا دیگر فرماندهان جهادی مقاومت افغانستان در شرایط سخت، تنها مرجع و پناهگاه خود را نیروهای ایرانی می‌دانستند. من معتقدم اگر همکاری ایران و نیروی قدس نبود، نه احمدشاه مسعود موفق می‌شد و نه آقای دوستم و اسماعیل خان و آقای محقق و نه دیگر چهره‌های عرصه جهاد افغانستان». (صادق‌زاده‌نیلی، تسنیم، ۱۳۹۹)
 
* شهید سلیمانی و حفظ فاصله راهبردی با آمریکا در نبرد با طالبان
منطقه بحران‌زده غرب آسیا از زمان حمله و تصرف افغانستان توسط طالبان تا حملات آمریکا به عراق و افغانستان و سپس ظهور داعش، همیشه محل منازعه گروه‌های مختلف منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای بوده است. در این میان آمریکایی‌ها در همه این تحولات نقشی فعال داشته‌اند، لذا پیشبرد اهداف مقاومت در منطقه کاری بس دشوار و طاقت‌فرسا بوده و نیازمند هوش و ذکاوتی بی‌مانند است. برنامه‌ریزی برای رسیدن به اهداف و حفظ موقعیت‌ها و پیش‌بینی آینده لازمه یک راهبرد بلندمدت است، لذا تصمیم‌گیری و به کارگیری تاکتیک‌های مختلف برای تحقق یک راهبرد ضروری محسوب می‌شود. گاهی سردار سلیمانی بر اساس ضرورت یا فشارهای داخلی برخوردی تاکتیکی داشت که نمونه بارز آن را می‌توان حمایت از مجاهدین افغان و جنگ موازی با آمریکایی‌ها با گروه ایدئولوژیک طالبان نام برد. در این جنگ موازی، اگر چه هدف یکی بود اما سردار سلیمانی حضور آمریکا در افغانستان را مشروع نمی‌دانست و از خطر آنان برای ایران آگاه بود، لذا حفظ فاصله راهبردی از آنها را مدنظر داشت. هرگز حضوری یا مکتوب با آمریکایی‌ها درباره افغانستان مذاکره نکرد، لذا تاکنون هیچ سند مکتوب یا تصویر یا فیلمی از سردار سلیمانی در دیدار با مقامات آمریکایی به دست نیامده است. در جریان مذاکرات دیپلمات‌های دولت اصلاحات در ژنو با آمریکایی‌ها درباره مبارزه با طالبان در افغانستان، رایان کراکر خاطره‌ای را نقل می‌کند: «من روز جمعه از ژنو پرواز کردم و یکشنبه برگشتم. بنابراین هیچ کس در دفتر نمی‌دانست من کجا بوده‌ام. ما تمام شب در آن جلسات بیدار بودیم و برای من واضح بود دیپلمات‌های ایرانی در حال مذاکره و پاسخ دادن به سلیمانی بودند که از او به عنوان حاج‌قاسم یاد می‌کردند». (دکستور فیلکینز، ۲۰۱۳)
رایان کراکر سفیر آمریکا در افغانستان و عراق مدعی است سردارسلیمانی بعضی اوقات پیام‌هایی را به او منتقل می‌کرده است اما او از قرار دادن هر چیزی برای نوشتن خودداری کرده و نخواسته ردیابی کاغذی را برای آمریکایی‌ها باقی بگذارد. (دکستور فیلیکینز، ۲۰۱۳)
مذاکره با آمریکایی‌ها درباره حمله به طالبان در افغانستان در دوره اصلاحات صورت پذیرفت که طرفدار نزدیکی روابط با ایالات متحده بودند و سیاست تنش‌زدایی در روابط بین‌الملل را دنبال می‌کردند. با استناد به کتاب خاطرات رایان کراکر ۲ نفر از ۳ مذاکره‌کننده ایرانی درباره افغانستان با آمریکایی‌ها در آمریکا تحصیل کرده بودند و در وقت استراحت درباره تیم فوتبال دانشگاه یو‌سی‌ال‌ای صحبت می‌کردند. رایان کراکر در کتاب خاطرات خود مدعی می‌شود هیات ایرانی خواستار اشغال افغانستان از سوی آمریکا می‌شود و در این رابطه می‌نویسد: «اما آنچه برایم جالب‌تر از همه بود، اشتیاق آنان نسبت به اعزام نیروهای آمریکا- همان شیطان بزرگ- به حیاط خلوت ایران یعنی افغانستان بود». (خبرگزاری صدای افغان/ ۱۳۸۸)

Page Generated in 0/0061 sec