محمدرضا بابایی: حمله نظامی ائتلاف عربی به رهبری سعودی به یمن در مارس 2015، نقطه تحول مهمی در روابط خارجی ریاض – ابوظبی است، زیرا از این دوره به بعد اختلافات میان این ۲ کشور بر خلاف گذشته شکل عیان به خود گرفت.
* ماهیت اختلافات عربستان و امارات چیست؟
ریشه اصلی اختلافات به تلاشهای عبدالعزیز بن عبدالرحمن، موسس پادشاهی سوم سعودی بازمیگشت که تلاش داشت هژمونی خود را به طور کامل بر خلیجفارس تثبیت کند اما فشار بریتانیا مانع این اقدام شد. تحولات بهار عربی و خلأ قدرت در کشورهایی که تغییر نظام سیاسی را تجربه کردند، زمینه را برای کنشگری بیشتر محور ریاض- ابوظبی فراهم کرد. ساختار سیاسی پادشاهی در این دو کشور، آنها را به خط اول مقابله با جنبشهای انقلابی در منطقه مبدل کرد. در این دوره ابوظبی راهبرد سیاست خارجی خود را در راستای استقلال کامل از ریاض دنبال کرد. تشدید اختلافات میان عربستان و قطر بر سر حمایت دوحه از جریانهای اسلامگرای نزدیک به اخوانالمسلمین در تونس و لیبی از یک سو و عدم پذیرش هژمونی ریاض توسط دیگر اعضای شورای همکاریهای خلیجفارس از سوی دیگر باعث شد امارات فرصت مناسبی برای کنشگری خود در سطح منطقهای داشته باشد.
* نقش مستقل امارات در یمن
امارات عربی متحده به عنوان یکی از اعضای ائتلاف عربی، سیاست متباینی نسبت به سعودیها در یمن اتخاذ کرد. عربستان سعی در به قدرت رساندن مجدد منصور هادی داشت تا از این طریق بتواند نفوذ خود را بر این کشور تثبیت کند و مانع قدرتگرفتن انصارالله در یمن شود، از این رو ریاض به دنبال حفظ تمامیت ارضی یمن در ذیل سایه حکومت نزدیک به خود است اما در مقابل امارات عربی متحده رویکرد محتاطانهای را نسبت به حوثیها اتخاذ کرد. به طور کلی ابوظبی برداشت متفاوتی نسبت به عربستان از اوضاع یمن دارد، از این رو مقابله با انصارالله به منظور آنچه از آن با عنوان تلاش برای دفع نفوذ ایران یاد میشود، جزو اولویتهای سیاست خارجی امارات محسوب نمیشود بلکه این کشور به دنبال تثبیت نفوذ خود در یمن و کنترل بنادر و مناطق مشرف بر تنگه بابالمندب است که بخش مهمی از جریان انرژی منطقه از آن عبور میکند و از سیاستهای تنشزا با ایران و متحدان محلی آن در یمن تا حد ممکن پرهیز کرده است. تضاد منافع امارات و عربستان در یمن، ریاض و متحدان محلی آن را برای مواجهه با انصارالله تضعیف کرد، زیرا این نیروها عملا در 2 جبهه مشغول نبرد هستند؛ در یک جبهه نیروهای نزدیک به امارات متشکل از شبهنظامیان قبایل و احزاب سیاسی تجزیهطلب جنوب یمن و در جبهه دیگر نیروهای انصارالله که در شمال یمن هستند. بنابراین سیاستهای دوگانه ابوظبی و سوءبرداشت نخبگان سیاسی جدید سعودی از تحولات یمن، عربستان را در یک بنبست سیاسی- نظامی قرار داد.
* یمن؛ حلقه وصل نفوذ دریایی امارات در شاخ آفریقا
منطقه شاخ آفریقا از دیرباز نقش مهمی در مناسبات تجارت بینالمللی بویژه با منطقه خلیجفارس داشته است. اهمیت استراتژیکی شاخ آفریقا را میتوان از زمان رقابت بین ساسانیان و بیزانس برای کنترل بخشی مهمی از جریان تجارت در آن زمان، بلکه قبلتر از آن دوره نیز مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. امارات عربی متحده برای ایفای نقش موثر سیاسی و اقتصادی در عرصه منطقهای و بینالمللی، تلاش دارد تحولات سیاسی کشورهای منطقه شاخ آفریقا را که در سالهای اخیر با بیثباتی مواجهه شدند به سود خود تغییر دهد. از این رو ابوظبی با استفاده از خلأهای سیاسی و اجتماعی موجود در منطقه شاخ آفریقا سعی در بسط نفوذ اقتصادی و سیاسی خود در کشورهای این منطقه با هدف به کنترل درآوردن بنادر مهم منطقه شاخ آفریقا که بر آبراهه استراتژیک بابالمندب اشراف دارند، دارد.1 هدف اصلی امارات از این سیاست تاثیرگذاری بر اقتصاد بینالملل و نقشآفرینی به عنوان بازیگر اول منطقه است. سقوط رژیمهای سیاسی در شمال آفریقا که متأثر از بهار عربی بود، نظم چندجانبه حاکم بر منطقه آفریقا را دگرگون کرد. امارات عربی متحده به منظور تقویت هژمونی خود، سیاست عملگرایانهتری را برای مقابله با نفوذ سیاسی قطر و ترکیه در آفریقا اتخاذ کرد. قطر و ترکیه از حامیان اصلی تغییر نظامهای سیاسی در منطقه هستند و برای تحقق این هدف از جنبشهای اسلامگرای منطقه بویژه در مصر حمایت کردند. در مقابل امارات، تغییر نظم منطقهای را خطری برای نقش منطقهای و بینالمللی خود تلقی میکند. تحولات پس از بهار عربی، رقابتهای سیاسی- اقتصادی میان امارات و عربستان از یک سو و ترکیه و قطر از سوی دیگر را در منطقه شاخ آفریقا تشدید کرد. حمله نظامی ائتلاف عربی به رهبری عربستان به یمن برای جلوگیری از سقوط تنگه بابالمندب به دست انصارالله و حمایتهای لجستیکی و اطلاعاتی انگلستان و ایالاتمتحده آمریکا برای جلوگیری از دسترسی ایران و متحدانش به منطقه شاخ آفریقا با توجه به مناسبات سیاسی ایران با کشورهای سودان، اتیوپی و جیبوتی، مهمترین چالشهای ابوظبی و رقبای آن برای کنترل این منطقه استراتژیک است.2 امارات عربی متحده بعد از استقرار در یمن، نیروهای نظامی خود را در سواحل غربی یمن و جزیره سقطری تقویت کرد، همچنین با احداث پایگاههای نظامی در جیبوتی و سومالی به دنبال مقابله با نفوذ ترکیه و قطر در منطقه شاخ آفریقا است. امارات با استفاده از اهرمهای سیاسی و اقتصادی سعی در به قدرت رساندن نخبگان سیاسی طرفدار خود در کشورهای شاخ آفریقا دارد. ابوظبی بهدنبال ایفای نقش جایگزین برای هژمونی آمریکا در منطقه بویژه بعد از سیاست چرخش به سمت آسیا و پاسیفیک است که در دوره باراک اوباما مطرح شده بود.
در این میان ترکیه سیاستهای توسعهطلبانه منطقهای خود را از طریق حمایت از جریانهای تجدیدنظرطلب دنبال کرد. از این رو این کشور به یکی از حامیان اصلی جریانهای اسلام سیاسی نزدیک به اخوانالمسلمین در منطقه بویژه در شمال آفریقا تبدیل شده است. حضور اقتصادی- نظامی ترکیه در سومالی به منظور آموزش نیروهای مسلح این کشور برای مقابله با حملات تروریستی و سرمایهگذاریهای اقتصادی در زمینه احداث بنادر و زیرساختهای حملونقل در این کشور و همچنین سرمایهگذاریهای اقتصادی در سودان و در اختیار گرفتن جزیره سواکن، امارات را از نفوذ ترکیه در این مناطق نگران کرده است. ترکیه با تکیه بر جریانهای سیاسی همسو با اخوانالمسلمین در این کشورها، توانست به بخشی از سیاستهای توسعهطلبانه خود جامه عمل بپوشاند. نقش امارات در کودتای نظامی علیه محمد مرسی که منجر به عزل وی شد، روابط میان آنکارا و ابوظبی را متشنج کرد. با سقوط اخوانالمسلمین در مصر، ترکیه یکی از متحدان اصلی خود را در شمال آفریقا از دست داد اما این کشور در ادامه به منظور حفظ هژمونی خود با تکیه بر لیبی و حمایت از دولت مستقر در طرابلس و انعقاد موافقنامههایی اقتصادی و سیاسی، نفوذ خود را در لیبی تقویت کرد و با امضای توافق تعیین خط مرزی در دریای مدیترانه به دنبال بهرهبرداری از منابع گاز موجود در این منطقه است3. مداخله نظامی ترکیه در جنگ داخلی لیبی موازنه جنگ را به سود دولت مستقر در طرابلس رقم زد و مانع از سقوط این شهر شد، در نتیجه قدرت چانهزنی آنکارا را در رابطه با آینده سیاسی لیبی افزایش داد. حضور نظامی غیرمنتظره روسیه در لیبی نقش موثری را در حفظ توازن نظامی میان آنکارا - ابوظبی ایجاد کرد و پیشرویهای متحدان نظامی آنکارا به شرق لیبی را متوقف کرد. دستیابی به منطقه هلال نفتی یکی از اهداف مهم مداخله نظامی ترکیه در لیبی به شمار میآید. در حال حاضر امارات عربی متحده به وسیله شرکتهای نفتی خود مسؤول استخراج و فروش بخشی از نفت در کنترل دولت طبرق را بر عهده دارد و با حمایت از شبهنظامیان طرفدار خلیفه حفتر و تقویت حضور نظامی خود در شرق لیبی از طریق احداث پایگاههای نظامی، نفوذ سیاسی خود را در شرق لیبی تثبیت کرده است.
«هنری کیسینجر» در تشریح سیاست خارجی عربستان سعودی معتقد است: «سیاست خارجی سعودی در بخش اعظم دوران معاصر این حکومت همراه با احتیاط خاص و مبتنی بر عدم صراحت بوده است، زیرا چنانچه حکومت سعودی از سیاستی پیشتازانه پیروی میکرد و خود را در معرض همه مجادلات قرار میداد، یقینا با انبوهی از خواستهها، تهدیدها، و فریبها از سوی کشورهای قدرتمند روبهرو میشد که تأثیر آنها در مجموع ممکن بود برای استقلال یا انسجام آن خطرساز شود. به جای آن، مقامات سعودی در طول این سالها تلاش میکردند تا امنیت و اقتدار خود را از طریق دوری از مجادلات و انزوا به دست آورند؛ به گونهای که حتی در کوران بحرانها آنان بدون استثنا پس میکشیدند و انزوا اختیار میکردند. نتیجتا آنکه سعودیها آسیبپذیری خود را با ابهام و پردهپوشی محو میکردند و تردید خود درباره انگیزههای بیگانگان را با حفظ فاصله پنهان میکنند که هم در دوستی و هم در دشمنی برقرار است».4 به نوعی میتوان یک رویگردانی مقدماتی را در رفتار خارجی سعودیها نسبت به موضوعات منطقهای همچون یمن مشاهده کرد. با این حال، بهرغم وجود اختلافات سیاسی میان امارات و عربستان، هر ۲ کشور خواهان حفظ شکل ظاهری ائتلاف عربی هستند. این مساله، حائز اهمیت است که امارات و عربستان برخی اهداف سیاسی مشترکی را در یمن دنبال میکنند که میتوان آن را از منظر پراگماتیسمی مورد بررسی قرار داد. عدهای معتقدند چند احتمال برای ابهام موضع عربستان سعودی در قبال نقش مخرب امارات در امور ائتلاف عربی قابل مشاهده است. از جمله آنکه ممکن است امکان تفاهم میان رهبران سعودی و اماراتی همچنان وجود داشته باشد و ریاض برای رسیدن آن لحظه همچنان اقدامات ابوظبی را تحمل میکند. دوم آنکه احتمال مشغول بودن سعودیها در مرزهای جنوبی خود در مواجهه با نیروهای انصارالله، موجب شده آنها به طور موقت از پاسخ به اقدامات امارات خودداری کنند. همچنین یکی دیگر از احتمالات به نیاز عربستان به نفوذ امارات در مواضع دولت آمریکا نسبت به آینده و ادامه جنگ در یمن از سوی ائتلاف عربی مربوط است. حمایتهای تدارکاتی و لجستیکی غرب به صورت آشکار و پنهان بخش مهمی از توان رزمی ائتلاف عربی در جنگ یمن به شمار میروند.
* سیاست عادیسازی امارات با اسرائیل، گامی در جهت تقویت هژمونی ابوظبی در منطقه
روابط میان امارات عربی متحده و رژیم صهیونیستی تا قبل از انعقاد توافقنامه عادیسازی روابط، بیشتر در قالب مواضع سیاسی مشترک ۲ رژیم در قبال تحولات منطقهای بویژه بعد از خیزشهای مردمی موسوم به بهار عربی تحلیل میشد. رویکردهای محافظهکارانه و توسعهطلبانه ابوظبی- تلآویو برای مقابله با گذار سیاسی در منطقه و نگرانی از تشکیل نظامهای سیاسی مخالف اسرائیل و گسترش موج تغییر نظامهای سیاسی و تعمیم آن به کشورهای عرب حاشیه خلیجفارس، ۲ کشور را وادار کرد تا به مقابله با موج دموکراسیخواهی در منطقه بپردازند. گسترش حضور گروههای سلفی در لیبی بعد از سقوط رژیم قذافی و ورود سوریه به عرصه درگیریهای مسلحانه و در نهایت جنگ داخلی، نقش مهمی در تغییر رویکرد بازیگران تاثیرگذار بینالمللی از جمله ایالاتمتحده آمریکا و اروپا نسبت به حمایت از دموکراسیخواهی در منطقه و تقلیل آن به ملاحظات امنیتی داشته است. این تغییر استراتژی در قبال گذار سیاسی در منطقه مشروعیت لازم را برای حمایتهای اسرائیل و امارات از جریانهای سیاسی محافظهکار و مخالف انقلاب در منطقه فراهم کرد. تحولات منطقه در سالهای اخیر فرآیند موازنه قدرت را در میان بازیگران منطقهای تغییر داد. جنگ نیابتی امارات و ترکیه در لیبی، موازنه قدرت را به نفع ترکیه و متحدان محلی آن رقم زد. از سوی دیگر طولانی شدن جنگ یمن و پیامدهای اقتصادی- سیاسی بلندمدت آن و نگرانی از درگیری مستقیم با ایران، نخبگان سیاسی امارات را متقاعد کرد تا بتدریج از معادله جنگ یمن خارج شوند. ابوظبی برای حفظ هژمونی منطقه و مقابله با هژمونی ایران و ترکیه در منطقه از یک سو و رقابت با قطر و عربستان سعودی، سیاست عادیسازی روابط با اسرائیل را در پیش گرفت. هدف ابوظبی از سیاست عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی در وهله اول تلاش جهت کسب مشروعیت بینالمللی به منظور تحقق اهداف سیاست خارجی خود در منطقه و در وهله دوم مقابله با تهدیدهای رقبای منطقهای خود است.
به طور کلی امارات عربی متحده از آغاز تاسیس روابط پر تنشی را با همسایگان خود تجربه کرد، از این رو برای افزایش نقش بازدارندگی خود در برابر آنها در طول یک دهه گذشته تلاش کرد با استفاده از شرایط به وجود آمده در جریان بهار عربی، سیاست خارجی مستقلی را پایهگذاری کند. در این دوره برخلاف دورههای گذشته که سیاست خارجی ابوظبی در ذیل سیاست خارجی ریاض که در رأس شورای همکاریهای خلیجفارس تعریف میشد، بتدریج راه خود را از عربستان جدا کرده است. در ابتدا امارات با استفاده از قدرت نرم که در قالب حمایتهای رسانهای، سیاسی و اقتصادی از جریانهای سیاسی همسو با خود در منطقه تعریف میشد، نفوذ سیاسیاش را تقویت کرد و بعدها با استفاده از قدرت نظامی و حمایت از احزاب سیاسی ملیگرای سکولار و شبهنظامیان مسلح، سیاست مقابله با اسلامگرایان را که از متحدان اصلی قطر و ترکیه بودند در پیش گرفت. سیاست عادیسازی روابط با اسرائیل نیز از منظر ابوظبی نوعی بازدارندگی در برابر رقبای منطقهای و همسایگان امارات تعبیر میشود.
منابع
1- بن علی الحسینی، سعید (2019) «السیاسه الخارجیه الإماراتیه فی القرن الإفریقی والیمن: الآثار والنتائج»، سلطنه عمان: مجله جیل الدراسات السیاسیه والعلاقات الدولیه، العدد 24، 2019.
2- Donelli, F. and Dentice G. (2020) Fluctuating Saudi and Emirati Alignment Behaviors in the Horn of Africa, the International Spectator, 55 (1): 126-142.
3- محمد، عالم رود معجنی (1399). راهبرد سیاست خارجی ترکیه در بحران لیبی: تحکیم الگوی اخوانی، منافع اقتصادی یا توازن منطقهای، فصلنامه سیاست خارجی، 34 (2): 63-84.
4- Kissinger, Henry (2014) World Order, London, Penguin Press, 432 pp.