زبان تعاملی و روایت دولت سیزدهم در مواجهه با مردم چگونه میتواند به کاهش تنشها و بسیج عمومی در مقابله با وضعیت موجود منتهی شود؟
یونس مولایی: قریب به 2 هفته دیگر دولت سیزدهم به ریاست حجتالاسلام سیدابراهیم رئیسی به طور رسمی فعالیت خود را آغاز میکند؛ دولتی که در اضطراریترین شرایط ممکن و در میان انبوهی از بحرانهای داخلی و خارجی وظیفه خطیر تحول و اصلاح امور جاری سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و حتی محیطزیستی را بر عهده دارد. در این میان فضای عمومی جامعه نسبت به تغییر دولت قضاوتهای مختلفی دارد و متعاقبا گروههای سیاسی مختلف نیز آینده متفاوتی را برای دولت رئیسی متصورند؛ از گروههای ضدانقلاب خارجنشین تا جریان غربگرا که بیشترین طمع را نسبت به شکست دولت سیزدهم دارند تا جریانات انقلابی و طبقات محروم جامعه که پیروزی رئیسی را به عنوان فرصتی بکر و حیاتی برای تغییر شرایط عمومی کشور میدانند. بر همین مبنا نیز عمده گمانهزنیها در هفتههای گذشته و آتی معطوف به چینش کابینه سیزدهم به عنوان نشانی از مجموعه مدیریتی کشور و برنامههای کلان دولت در عرصههای مختلف است. هر چند «مدیریت» و «برنامه» به عنوان ارکان اصلی هر دولتی به حساب میآید اما نمیتوان چشم بر اهمیت «روایت» به عنوان حلقه وصل میان دولت و افکار عمومی بست، آن هم در شرایطی که مناسبات میان دولت و ملت در سالهای گذشته آسیبهای سنگینی دیده و دولت جدید بدون ترمیم و احیای این رابطه، توانایی کمتری در مواجهه با شرایط بیرونی دارد. از همین رو بخشی از عملکرد سیدابراهیم رئیسی بویژه در نیمه اول دولت سیزدهم تحت تاثیر روایتهای او پیرامون گذشته، حال و آینده کشور است؛ روایتهایی که طیفبندی متکثر مخاطبانش اینگونه ایجاب میکند جامعترین و موسعترین نگاه را نسبت به واقعیتهای بیرونی داشته باشد.
* چرا روایتها نقطه آغازین حیات سیاسی هستند؟
دولتها حتی اگر خیزی برای روایتسازی برندارند، مجموعه گفتار و رفتارشان روایتسازی میکند. روایت، نقطه آغازین حیات هر دولتی است که میتواند به ممات آنها نیز بینجامد. روایت را میتوان تعریف اولیه هر دولت از شرایط موجود، توصیف شرایط مطلوب و تشریح مسیری که میان این دو ساحت وجود دارد دانست. بنابراین آنچنان که گفته شد، اگر دولتها خود نیز نسبت به روایتسازیشان آگاهی نداشته باشند، این روایت از بطن گفتار و رفتارشان نمود پیدا میکند.
با این توضیحات احتمالا حالا راحتتر بتوان پی به علت نیاز شدید دولت سیزدهم به داشتن روایتی جامع برد. دولت سیدابراهیم رئیسی از یک سو وارث میراث خوبی از دولت حسن روحانی نیست، چرا که از سویی مجموعه عملکرد دولتهای یازدهم و دوازدهم مردم را در سختترین شرایط معیشتی قرار داده و مضاف بر این رنج جمعی، بیشترین بذر تردید و حتی تنفر را در نسبت با قوه مجریه در فضای عمومی جامعه پاشیده است و از سوی دیگر، ذهنیت به جا مانده از دوران 8 ساله ریاستجمهوری روحانی ذهنیتی منفعل و مسدود شده است، به گونهای که حتی اگر نسخه عبوری نیز از شرایط فعلی وجود داشته باشد، جامعه براحتی آن را نمیپذیرد. به عبارت دیگر سرخوردگی جمعی در کنار احساس فقدان ابتکار عمل، بخشی از بدنه جوان کشور را نسبت به «امکان» تغییر شرایط مردد کرده است.
در چنین شرایطی هر گونه چینش کابینه و برنامه کلان دولت سیزدهم برای ایجاد تحولات ساختاری، بدون یک روایت سیاسی جامع نمیتواند توفیق چندانی داشته باشد.
8 سال پیش حسن روحانی دولت خود را با روایتی به محوریت «اضطرارآفرینی» آغاز کرد؛ اضطراری که معطوف به شرایط داخلی کشور در سایه تحریمهای خارجی بود و با محدود کردن گزینههای ممکن به نسخه سیاست خارجیاش باعث شد جامعه اضطرارزدهای را که در مدت زمانی کوتاهی شاهد 3 برابر شدن نرخ ارز بود با دولت خود که نسخه دسته چندم و فرتوتی از دولتهای سازندگی و اصلاحات به حساب میآمد، همراه کند. در روایت دولت روحانی عملا همه مشکلات به یک متغیر یعنی تحریمهای خارجی ختم میشد و به موازات آن برای این متغیر نیز تنها یک راهحل وجود داشت که آن هم مذاکره فوری و پذیرش محدودیتهای حداکثری بود. در این میان هر قدر به گفتار 8 ساله روحانی و مجموعه دولتش نگاه شود، کمتر موردی را میتوان یافت که در توصیف شرایط موجود و وعده برای ایجاد تغییرات ملموس، سخنی خارج از این روایت گفته شده باشد. تسلط انکارناپذیر این روایت بر فضای عمومی جامعه تا آنجا موثر بود که جبهه منتقدان دولت به رغم تمام هشدارهای کارشناسی و پیشبینیهای معقول درباره سرانجام نسخه دولت، در همراه کردن جامعه با خود موفق نبود. در باب چرایی این مساله البته میتوان به دلایل عدیده دیگری نیز اشاره کرد اما نمیتوان چشم بر این واقعیت بست که حتی تفکر و تمرکز جامعه نیز به رغم بازیگران مستقلش تحت استیلای روایت غالب قرار دارد.
* روایت رئیسی برای مخاطبان متکثر
اصل تفکیک جامعه و تعریف جامعه در قالب گروههای مختلف با برچسب یکسان اصلی چندان معتبر نیست و فرد به فرد جامعه توانایی آن را دارند که تبدیل به مثال نقضی درباره این تفکیک شوند، با این حال برای مطالعه سیاسی جامعه راهی جز این وجود ندارد که در یک تفکیک ذهنی، گروهها و دستههای مختلف را با صفات مشترکی دستهبندی کرد و برای آنها منافع و زبان واحدی را در نظر گرفت. بر این مبنا دولت رئیسی مانند هر دولت دیگری با جامعهای یکدست روبهرو نیست و حداقل با 4 جامعه مختلف مواجهه دارد.
نخستین جامعه را میتوان حامیان دولت جدید دانست. کسب 18میلیون رای در انتخاباتی که مشارکت عمومی در آن دچار افت محسوسی شده بود نشان از یک پایگاه حامی منسجم برای سیدابراهیم رئیسی دارد، به گونهای که حتی کاهش 25 درصدی مشارکت عمومی در انتخابات مانع از آن نشد که منتخب نهایی رای پایینی در نسبت با نخستین رای روسای پیشین جمهور داشته باشد. این بدنه یقینا مهمترین سرمایه اجتماعی رئیسی را تشکیل میدهد و ارتباطگیری با سایر گروهها بدون کسب رضایت این بدنه توفیقی کسب نخواهد کرد.
دومین جامعه اما به اقشار مرددی مربوط میشود که کماکان امید خود را نسبت به امکان تغییر شرایط از دست ندادهاند اما چشمانداز مثبتی نیز به دولت رئیسی ندارند. اگر جامعه اول را باید در آرای رئیسی پیدا کرد، جامعه دوم را باید در باقی شرکتکنندگان در انتخابات و بخشی از نیروهایی که در انتخابات شرکت نکردند پیدا کرد. افزایش محسوس آرای باطله در انتخابات اخیر هر چند معلول عوامل مختلفی بوده اما انعکاسی از وجود چنین جامعه پراکندهای در لایههای مختلف است.
سومین جامعه که همانند جامعه نخست گسترده و همانند جامعه دوم پراکنده است، به سرخوردگان سیاسی مربوط میشود؛ جامعهای که عملا امید خود را به تغییر از دست داده است اما هنوز میان کنش رادیکال و بیعملی مردد است. طبقه متوسط شهری و بخش بزرگی از جمعیتی که 28 خرداد پای صندوقهای رای حاضر نشدند، شامل این دسته میشوند. سرخوردگی این گروه مهمترین پاشنه آشیل روابط میان دولت و ملت در سالهای آتی است و نادیده انگاشتنش تنها میتواند به تعمیق بحران سرخوردگی و افزایش بیگانگی میان دولت و ملت ختم شود.
چهارمین جامعه را اما باید جبهه مخالف دولت رئیسی و بدنه حامی آن دانست. اگر جامعه دوم و سوم در مواجهه با دولت رئیسی دچار تردیدهایی هستند و این تردید در کنار پراکندگیشان باعث آن شده نمود بیرونیشان به طور مثال در کاهش نرخ مشارکت انتخابات عینیت پیدا کند، این جامعه با انگیزه کافی برای ناکام ماندن دولت رئیسی خود را آماده میکند.
یک بار دیگر این پیشفرض را باید تکرار کرد که چنین تفکیکی به شکل مطلق وجود ندارد اما خواهناخواه بافت عمومی جامعه در مواجهه با دولت سیزدهم چنین نقش و نگاری دارد و روایت دولت از موقعیت کنونی و آینده کشور بدون توجه به این تقسیمبندی نمیتواند همهجانبه باشد.
* روایت قشری یا جامع؟
تعارض منافع، نظام ارزشی و الگوی رفتار سیاسی در میان گروههای مختلف جامعه باعث میشود روایت دولتها چندان امکانی برای تاثیرگذاری یکسان نداشته باشد، بر همین اساس روایتی که میتواند برای کسری از جمعیت یک کشور امیدآفرین باشد، همزمان باید امکان برانگیختن کسر دیگری را نیز دارد. یا دولتی که تبلور امید سیاسی برای یک طبقه بوده، با واکنش رادیکال طبقه دیگری مواجه شود (انتخابات سال 88 تا حدی نشان از یک فرض داشت). بر این مبنا روایت دولت بیش از هر چیز باید تابع تفکیکهای اجتماعی و موقعیت گروههای مختلف باشد. در چنین بستری اما ۲ خطر پیشاروی دولت سیزدهم قرار دارد.
محدود کردن دامنه مخاطبان روایتها به دسته اول: این اشتباه عملا باعث آن خواهد شد به مرور زمان با تلاش برای تثبیت رضایت در یک قشر 3 گروه دیگر به روایتی مشترک در مخالفت با دولت برسند.
عدم توجه به ترتیب تفکیک گروهها: این خطای راهبردی بیش از هر چیز نتیجه پراکنده بودن دسته دوم و سوم و یکدستی دسته چهارم است. دولت سیزدهم اگر به جای ارتباطگیری و جذب تدریجی و پیوسته ۲ دسته میانی تمام اهتمام خود را بر کسب رضایت دسته چهارم بگذارد، نه تنها به دستاورد مهمی در زمینه جذب جامعه نائل نمیآید که در بلندمدت با تردیدهایی در مهمترین داشته خود یعنی دسته حامیانش مواجه خواهد شد.
با چنین نگاهی هر قدر دولت سیزدهم باید در جایگاه نماینده جمهوریت اهتمام خود را بر ارتباطگیری با تمام جمهور بگذارد، متعاقبا باید نسبت به دستهبندیهای اجتماعی، نیاز و ادبیات هر دسته و مهمتر از همه اینها به ترتیب و توالی ارتباطگیری با این گروهها توجه داشته باشد. روایت جامع رئیسی باید مبتنی بر این تفکیکهای اجتماعی باشد و در هر رفتار و گفتار واکنشهای احتمالی این گروهها را مورد توجه قرار دهد و از قطبی شدن جامعه در مواجهه با صورت مسالهها بپرهیزد.
* استراتژی تعامل با همه مردم
بر اساس این توضیحات استراتژی تعامل هوشمند با همه مردم باید به عنوان ماموریت مهم دولت رئیسی در ماههای آتی شناخته شود، به گونهای که رئیسجمهور همانگونه که پیش از این نیز وعده داده بود، باید با تمام آحاد جامعه و سلایق مختلف تعامل داشته باشد. با این حال درک صحیح از تفکیکبندی فضای موجود کشور نباید به آن سمت برود که عملا برای تعامل برقرار کردن با دسته دوم، سوم و حتی چهارم تغییر در رویکرد انقلابی و اصولی دولت و به تبع آن نارضایتی دسته اول به وجود بیاید و نه به شکلی پیش برود که گزاره مطلوب غربگرایان با عنوان «دولت اقلیت» که در ماههای گذشته بارها روی آن مانور کردهاند، تثبیت شود. بر این اساس هنر حکمرانی رئیسی باید تبیین دستورالعمل مدیریت انقلابی بر مبنای روایتی باشد که بیشترین شمول اجتماعی را دارا بوده و به مرور زمان به تقویت بدنه اجتماعی دولت منتهی شود.
* «امکانآفرینی» در برابر «اضطرارآفرینی»
مولفه «سرخوردگی» در مواجهه با مشارکت سیاسی و «تردید» نسبت به امکان بهبود اوضاع سخت اقتصادی کشور مهمترین مولفههایی بوده که دسته دوم و سوم را از همراهی و هماهنگی با دولت منتخب دور نگه داشته است. در چنین فضایی جبهه مخالفان داخلی و خارجی دولت نیز سعی خواهند داشت به عنوان یک کاتالیزور بر عمق و شدت این سرخوردگی و تردید بیفزایند. در چنین بستری مهمترین محور «روایت» دولت سیزدهم باید بر مبنای «امکانآفرینی» در برابر «اضطرارآفرینی» دولتهای یازدهم و دوازدهم باشد.
بیراه نیست اگر مهمترین علت در شکلگیری فضای سرخوردگی و تردید اجتماعی را در «اضطرارآفرینی» دولت روحانی پیدا کنیم. روحانی حد فاصل سالهای 92 تا 1400، در روزهای خوب و بد دولتش همواره سعی داشت با روایتهای «اضطرارآفرین» نسخه خود را به عنوان تنها عامل بهبود وضع موجود تجویز کند، در چنین فضایی همواره جامعه ایران بویژه اقشار میانی جامعه به عنوان مهمترین حامیان دولت یک انسداد محتوم را پیشاروی خود تصور میکردند و با شکست پروژه دولت عملا به این فهم جمعی رسیدند که دیگر هیچ امکانی برای بهبود اوضاع وجود ندارد. در این موقعیت، روایتی که دولت سیزدهم به جامعه ارائه میدهد بیش از هر چیز باید در نقطه مقابل این اضطرار قرار بگیرد، به گونهای که عملا با تبیین شرایط سخت کشور و مسیر دور و دراز برای تغییر این موقعیت، بر امکانهای تغییر تاکید داشته باشد. زدودن انگاره بنبست و طرح امکانهای برونرفت عزتمندانه از موقعیت فعلی مضاف بر آنکه به شکلگیری یک بسیج ملی کمک کرده و قدرت برونمرزی دولت را نیز تقویت میکند، مقدمه ارتباطگیری با بخش بزرگی از سرخوردگان و مرددها را فراهم میکند. اگر روحانی همواره سعی داشت با ترساندن مردم از شرایط روی کار بودن رقبای دولت و خلق اضطرار، جامعه را به سمت خود جذب کند، رئیسی باید با تبیین صحیح امکانهای تغییر، ضمن قوت قلب دادن به حامیانش، با دیگر اقشار جامعه نیز وارد تعامل شود.
* چالشهای روایت سیاسی دولت
پیگیری استراتژی «امکانآفرینی» به عنوان یکی از مهمترین مولفههای روایت دولت با چالشهایی نیز روبهرو خواهد بود که باید با حساسیت فراوان از سمت دولتمردان و شخص رئیسجمهور مورد توجه قرار گیرد.
رئیسی از نخستین روز ریاستجمهوری در جایگاه پاسخگو قرار میگیرد. در این میان حتی اگر در مواجهه با انتقادات و اعتراضات عمومی عامل اصلی مشکلات به گذشته بازگردد، باز هم او باید در قامت رئیس دولت پاسخگوی این پرسش باشد که با چه رویهای سعی در جبران گذشته دارد. حمله بیمحابا به گذشته و نداشتن پاسخ ایجابی، به سرخوردگی و تردید بیشتر جامعه منتهی میشود. دولت سیزدهم در روایت وضع موجود باید از خود چهره بازیگر فعال را به نمایش بگذارد، نه مدیر منفعلی که امید به اضطرارآفرینی دارد.
یکی از قدیمیترین تاکتیکهای رسانهای برای تحت فشار قرار دادن طرحهای دولت، تلاش برای قطبی کردن سوژههاست. ادبیات تعاملی دولت سیزدهم با مردم نباید بهگونهای باشد که حربه دوقطبی کارساز شود. به عبارت دیگر مواضع دولت باید همسویی حداکثری با حساسیتهای جامعه داشته باشد. ریاست بر همه جمهور ناگزیر از شناخت دغدغههای همه جمهور است. ادبیات سلبی و تن دادن به دوقطبیهای اجتماعی تنها به کند شدن چرخ دولت و تضعیف جایگاه اجتماعیاش منتهی میشود.
اهتمام بر انجام اصلاحات مالی و تقویت اقتصاد مولد در برابر اقتصاد دلالی، سوژههای زیادی را برای رقبای دولت ایجاد میکند تا با استفاده از تعارض منافع ایجاد شده، رعب و هراس را در جامعه حاکم کنند. در این فضا تبیین صحیح برنامههای اقتصادی و اقناع عمومی برگ برنده دولت به حساب میآید. تجربه نوع مدیریت پرخسارت دولت دوازدهم در افزایش یکباره نرخ سوخت و عدم گفتوگو با مردم نباید در دوره ریاستجمهوری رئیسی تکرار شود.
در نهایت رئیسجمهور باید به این واقعیت واقف باشد که هر موضع او در محیط سیال جامعه با قضاوتها و برداشتهای مختلفی روبهرو میشود، پس روایت هوشمندانه روایتی است که بیشترین ملاحظات اجتماعی در آن رعایت شده باشد. بر مبنای دستهبندی مذکور، روایت رئیسجمهور باید به تقویت اعتماد دسته اول، رفع تردید و سرخوردگی دسته دوم و سوم منتهی شود و تنشهای بالقوه با دسته چهارم را کاهش دهد. مواضع هیجانی پرهزینه در شرایط فعلی میتواند ضربه سنگینی به آینده دولت وارد کرده و اسباب نارضایتی را بیش از پیش فراهم کند. دولت برای تثبیت گزاره امکان تغییر وضعیت موجود باید روایت هوشمندانهای را که بیشترین تفاهم ملی نیز پیرامون آن وجود داشته باشد تبدیل به روایت غالب و نقشه راه کشور کند.