عباس اسماعیلگل: سری نخست مجموعه کتابهای محافظان آسمانی از سوی موسسه فرهنگی- پژوهشی مبین با همکاری انتشارات شهید کاظمی بتازگی به چاپ رسیده است. درباره این مجموعه کتابها باید گفت «محافظان آسمانی» روایتی است داستانی و مستند در قالب داستان کوتاه ویژه مخاطبان نوجوان و جوان که از تولد تا پرواز محافظان سردار دلها شهید حاجقاسم سلیمانی را به تصویر کشیده است. قطعا مطالعه این کتب میتواند نقشهراهی باشد برای جوانان و نوجوانان کشورمان؛ آنهایی که دنبال قهرمانهای واقعی زندگی خود هستند تا بدون هرگونه شعارزدگی و متاثر از دنیای حقیقی سیره این شهدا را الگوی خود قرار دهند. گفتنی است در قالب سری نخست مجموعه کتابهای «محافظان آسمانی» ۳ کتاب با عناوین «به رنگ حبیب» (شهید هادی طارمی)، «من محافظ حاجقاسمم» (شهید وحید زمانینیا) و «همراهی آسمان» (شهید شهروز مظفرینیا) به چاپ رسیده است که از این میان کتاب «من محافظ حاجقاسمم» از امروز(دوشنبه) راهی بازار نشر میشود و ۲ کتاب دیگر طی روزهای آینده منتشر خواهد شد. برای نخستینبار در این گزارش به جزئیاتی از کتابهای «به رنگ حبیب» و «همراهی آسمان» پرداخته شده است، همچنین جهت تهیه کتاب به صورت غیرحضوری میتوانید از طریق سایت manvaketab.ir کتابها را در روزهای آینده تهیه کنید.
* همراهی تا آسمان
کتاب «همراهی تا آسمان» خاطرات شفاهی پاسدار شهید شهروز مظفرینیا، سرتیم محافظان همراه شهید سپهبد حاجقاسم سلیمانی در فرودگاه بغداد است. نویسنده این کتاب صادق عباسیولدی است که پیش از این چندین کتاب در حوزه مدافعان حرم به رشته تحریر درآورده است. در این کتاب سعی شده خاطرات شفاهی شهید از خانواده، دوستان، همکاران و همرزمان جمعآوری و تدوین شود. شهید شهروز مظفرینیا سال 1357 در شهرستان کهک قم در خانوادهای انقلابی دیده به جهان گشود. او از همان کودکی علاقه خاصی به محافل مذهبی و دینی داشت و راه عاشقی را پله پله در محیط هیات و مسجد پیمود. شهروز از همان سنین نوجوانی با قرآن مانوس شد و آنقدر قرآن در زندگیاش اثر گذاشت که عامل مهم ازدواجش تلاوت زیبایش شد. او با وجود جسم آسیبدیدهاش هرگز حاضر نشد حفاظت از سردار دلها حاجقاسم سلیمانی را رها کند و تمام فکر و ذکرش حفاظت از حاجقاسم سلیمانی بود. او آنقدر در کارش پشتکار نشان داد که به عنوان سر تیم حفاظت حاجقاسم انتخاب شد و توانست با مجاهدت و از خودگذشتگی فراوان در معرکههای بسیار خطرناک از جان سردار دلها حفاظت کند. سرانجام همانطور که همیشه آرزو داشت به دست تروریستهای آمریکایی در کنار سپهبد شهید حاجقاسم سلیمانی به آسمان عروج کرد و پیکرش در حرم حضرت معصومه سلامالله علیها آرام گرفت. در بخشی از این کتاب آمده است: جمعیت زیادی آمده بودند. دور حاج قاسم پر شده بود از جوانهایی که میخواستند با ایشان عکس بگیرند. اینها را شهروز همان شب برایم گفت. وقتی آمد، حالش خوب نبود. زیر فشار جمعیت، دیسک کمرش آسیب دیده بود... صبح که بیدار شدیم، گفت نمیتواند تکان بخورد! انگار فلج شده بود. نه میتوانست غذا بخورد، نه میتوانست وضو بگیرد. تا شب همانجور روی تخت ماند و تکان نخورد. 3-2 روز بعد هم همینطور بود. غذا نمیخورد، چون نمیتوانست دستشویی برود. ضعیف شده بود. گریه میکرد. خیال میکردم از درد است، ولی نبود. از عشق بود. عشق به کارش و ترس از اینکه دیگر نتواند کنار حاجقاسم بماند...
* من محافظ حاجقاسمم
«من محافظ حاجقاسمم»؛ خاطرات شفاهی پاسدار شهید وحید زمانینیا، از محافظان همراه شهید سپهبد حاجقاسم سلیمانی در فرودگاه بغداد است که همزمان با سالروز تولد این شهید بزرگوار منتشر شده است. شهید وحید زمانینیا از شهدای دهه هفتادی مدافع حرم محسوب میشود که سال 1371 در جنوب استان تهران در خانوادهای انقلابی دیده به جهان گشود. زندگی در شهرری در جوار حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) از همان کودکی وحید را شیفته اهلبیت(ع) کرد. وحید از دوران نوجوانی تصمیم گرفت پاتوق خودسازی و تهذیب نفسش را حرم سیدالکریم قرار دهد بهطوری که هرگاه در تهران بود خودش را شبهای جمعه به بارگاه ملکوتی حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) میرساند. وحید عاشق دستگاه پربرکت سیدالشهدا(ع) بود به طوری که تمام اوقات غیرکاریاش را در هیأتهای مختلف شهر تهران میگذراند. علاقه ویژهاش به روضههای حاجمنصور ارضی، از او شخصیتی دلبسته حریم آلالله ساخته بود. از زمانی که لباس مقدس پاسداری را بر تن کرد، مدافع حرم حضرت زینب(س) شد و بارها و بارها به سوریه رفت تا شاید مزد گریهها و جهادش را از بیبی زینب بگیرد ولی خدا برای او سرنوشت دیگری را رقم زد. او با اینکه سنش کم بود ولی خیلی زود محافظ سردار رشید اسلام حاجقاسم سلیمانی شد. جهاد در رکاب حاجقاسم او را به لحاظ معنوی در عالیترین مرتبه قرار داد. با اینکه تازه داماد بود و همسرش انتظار رفتن به خانه بخت را میکشید، ترجیح داد به جای رخت دامادی در کنار حاجقاسم راه آسمان را انتخاب کند. سرانجام وحید زمانینیا در کنار سپهبد شهید حاجقاسم سلیمانی در فرودگاه بغداد توسط پهپادهای تروریستهای آمریکایی دعوت حق را لبیک گفت و با پیکری تکه تکه به استقبال اربابش امام حسین(ع) شتافت. در بخشی از کتاب آمده است: «سال ۹۴، در جریان آزادسازی حلب، عازم مناطق عملیاتی شد. داعش و عوامل تکفیری از گازهای شیمیایی استفاده کرده بودند و عدهای از مدافعان حرم به علت استقرار طولانی، دچار عارضه شیمیایی شده بودند. شنیدم که 3-2 ماه غریبانه به سر بردهاند. میگفتند اوضاع نیروها اسفناک بوده و لحظات سختی را سپری کردند. به دلیل شرایط ویژه منطقه، قادر به تهیه غذا و آب نبودند و دسترسی به امکانات بهداشتی نداشتند. به لطف خدا بعد از مدتی از این وضعیت نجات پیدا میکنند. خیلی از رزمندگان شیمیایی شده بودند. یک روز ابلاغیه آمد: «آنهایی که در آزادسازی حلب و حومه بودهاند، بروند تست بدهند تا از سلامت یا درصد شیمیایی ریه آگاهی پیدا کنند و اگر لازم به درمان است، درمان را آغاز کنند». به وحید گفتم جریان این است. گرفت به شوخی و خنده که سمت ما خبری نبود! گذشت تا اینکه سال ۹۷ مأموریتش در سوریه تمام شد و برگشت ایران. از همان موقع محافظ سردار سلیمانی شد. حالا که آمده بود، بیشتر همدیگر را میدیدیم. سرفه میکرد، آبریزش بینی داشت و بیدلیل اشکهایش سرازیر میشد. میگفت: «چیزی نیست...».
* به رنگ حبیب
کتاب «به رنگ حبیب» خاطرات شفاهی پاسدار شهید «هادی طارمی» از محافظان همراه شهید سپهبد حاجقاسم سلیمانی در فرودگاه بغداد است که طی روزهای آینده راهی بازار نشر خواهد شد. نویسنده این کتاب صادق عباسیولدی است که پیش از این چند اثر در حوزه ادبیات پایداری منتشر کرده است. در این کتاب همانند ۲ کتاب دیگر سعی شده خاطرات شفاهی شهید از خانواده، دوستان، همکاران و همرزمان جمعآوری و تدوین شود. شهید هادی طارمی سال 1358 در خانوادهای شهیدپرور در استان تهران دیده به جهان گشود. پیش از هادی برادرش جواد طارمی در دوران دفاعمقدس در عملیات خیبر سال 1362 آسمانی شده بود. سالها پیکر این شهید مفقود بود تا اینکه سرانجام راه خانه را بعد از 11 سال پیدا کرد و با بازگشتش تحول عمیقی در برادر کوچکترش هادی ایجاد کرد. سیر تحول و رشد روحی هادی به اذعان خانواده شهید از همین زمان آغاز شد. هادی طارمی بعد از طی کردن دوران سربازی وارد سپاه شد و توانست با پشتکار منحصربهفردش در حلقه یاران و محافظان سپهبد حاجقاسم سلیمانی وارد شود و با وجود خطرات فراوانی که هر روز حاجقاسم سلیمانی را تهدید میکرد، توانست بیش از ۷ سال در میادین پرخطر از جان سردار دلها محافظت کند تا اینکه سرانجام سال 98 در فرودگاه بغداد به شیوهای ناجوانمردانه همراه شهید حاجقاسم سلیمانی توسط پهپادهای آمریکایی ترور شد.
در بخشی از این کتاب آمده است: حاجقاسم دربارهاش گفته بود: «هادی عارف است». این رفتار و منش عارفانه به مرور در وجود هادی نمود پیدا کرده بود؛ مرحله به مرحله. هادی بعد از آشنایی با حاجقاسم، شروع کرد به تغییر. نوع برخوردی که با اطرافیان داشت، حرفها و فکرهایش، همه عوض شده بود. اگر از من بپرسید، میگویم هادی در حاجقاسم حل شده بود! تا جایی که انگار یک وجود بودند و هادی به رنگ حاجقاسم درآمده بود؛ به رنگ حبیب...