printlogo


کد خبر: 236453تاریخ: 1400/5/12 00:00
از عبرت آیندگان تا پایان صبر استراتژیک در مقابل دشمن

سامان ماهور‌گیلانی: سحرگاه جمعه سیزدهم دی‌ماه ۹۸ است، هواپیمای حامل سردار قاسم سلیمانی بر فراز بغداد منتظر اجازه فرود بر باند فرودگاه است، ابومهدی المهندس و تیم تشریفات حشدالشعبی منتظرند به استقبال فرمانده نیروی قدس سپاه بروند، گویا ترامپ بعد از حمله جوانان عراقی به سفارت، پیغامی برای ایران فرستاده‌ و قاسم سلیمانی مسؤول پاسخ دادن به آن نامه است... ۲ روز پیش بود که آقا در خلال سخنرانی‌ها به آمریکایی‌ها گفته بودند مردم منطقه از آنها متنفرند... گفته بودند تهدید را جواب خواهیم داد و حماقت آنها را هم جواب خواهیم داد...
هواپیمای سردار سلیمانی در بغداد فرود آمد... او و یار همیشگی‌اش و همراهانش از پرواز پیاده شدند تا به سمت ماشین‌هایی بروند که ساعتی بود منتظر آنها بود تا به محل استراحت بروند... حاج‌قاسم چند ساعت دیگر با مسؤولان عراقی جلسه مهمی داشت تا جواب نامه آمریکایی‌ها را بدهد... موضع ایران مشخص بود: ما در اتفاقات داخلی کشورها دخالت نمی‌کنیم اما شما در عراق جنایت کردید و نفرت مردم نسبت به شما طبیعی است... اگر می‌خواهید بیشتر تلفات ندهید، از منطقه ما خارج شوید. ابومهدی خودش آمده بود تا سلیمانی را در آغوش بگیرد... این دو توانسته بودند عراق را از شر داعش نجات دهند و حالا نوبت این بود آمریکا را از عراق بیرون کنند.
قاسم سلیمانی پس از خوش‌و‌بش در ماشین نشست... ماشین به حرکت درآمد اما ناگهان زمان ایستاد، زمان در ساعت ۱:۲۰ بامداد ایستاد، ترامپ کارش را کرده بود... خبر کم‌کم پیچید... شخصی تعریف می‌کرد خبر هنگام نماز شب به آقا رسید... 
ترامپ بر صفحه تلویزیون‌ها حاضر شد تا اعلام پیروزی کند... هر چند دیگر امروز هیچ تلویزیونی حاضر نیست چهره منفورش را نشان بدهد اما آن زمان شخصی با ظاهر پریشان همراه با استرس اما خوشحال و به خیالش پیروزمندانه سخنرانی کرد و گفت قاسم سلیمانی را کشتم!
ترامپ حتما با خود فکر می‌کرد با این ترور ایران از هم خواهد پاشید و کمر رهبر ایران را شکسته است... نخستین پیام، پیام آقا بود... نمی‌دانم این پیام برای آمریکایی‌ها چگونه قابل ترجمه است... رهبر ایران شهادت بزرگ‌ترین سردار ایرانی را به ملت ایران تبریک گفتند... آقا در همین پیام تسلیت که با تبریک شهادت حاج‌قاسم تمام شد، به آمریکایی‌ها هشدار دادند جهان اسلام خونخواه او خواهد بود... آقا نوشتند:
«همه‌ دوستان -‌ و نیز همه‌ دشمنان- بدانند خط جهاد و مقاومت با انگیزه‌ مضاعف ادامه خواهد یافت و پیروزی قطعی در انتظار مجاهدان این راه مبارک است. فقدان سردار فداکار و عزیز ما تلخ است ولی ادامه‌ مبارزه و دست یافتن به پیروزی نهایی کام قاتلان و جنایتکاران را تلخ‌تر خواهد کرد».
ترامپ سرمست از این حماقت بود و ایران یکپارچه و متحد شده بود برای انتقام، همه عصبانی بودند... حتی کسانی که جمهوری اسلامی را قبول نداشتند با گریه التماس می‌کردند باید انتقام خون شهید سلیمانی گرفته شود... حتی آن سیاست‌بازانی که چند ماه قبل گفته بودند سیل خوزستان چه ربطی به سلیمانی دارد که از عراق نیرو آورده برای کمک، مثل باران بهار گریه می‌کردند که وقت انتقام است.
جلسات پشت درهای بسته زیاد شده بود... برنامه‌ریزی برای انتقام شروع شده است... در رسانه‌ها گمانه‌زنی‌ها منتشر می‌شد اما هیچ‌کس نمی‌دانست جواب چه خواهد بود... دختر حاج‌قاسم در یک مصاحبه تلویزیونی حرفی زد که اگر رگ غیرتی در بعضی‌ها بود باید بیدار می‌شد... او به جای حسن روحانی از سیدحسن نصرالله خواست انتقام پدرش را بگیرد... براستی چقدر فرق است از این حسن تا آن حسن.
شاید بعدها بشود گفت اما الان بعید است مجال طرح این باشد که نقشه انتقام چقدر گسترده بود... البته هدف آن خروج کامل نظامیان آمریکا از منطقه بود... هدف انتقام شد همان پیام قاسم سلیمانی برای آمریکایی‌ها.
حالا اینکه چه شد که انتقام سخت شد شروع انتقام سخت و چه شد ناوها در خلیج‌فارس و تمام پایگاه‌های آمریکا در منطقه شد عین‌الاسد، باشد برای اهل معنا... شاید به همین دلیل بود که جای حسن، سیدحسن مخاطب درددل دختر حاج‌قاسم بود... بالاخره شب انتقام رسید و عین‌الاسد، عین‌الجسد شد... هر چند کام‌مان بعد از آن تلخ بود برای هموطنان‌مان در هواپیمای اوکراینی اما انتقام به هر حال شروع شد و در سال ۱۴۰۰ رسیدیم به آن هدف که خروج نظامیان آمریکا از منطقه بود... حالا آمریکایی‌ها گورشان را از افغانستان گم کرده‌اند و بعد از آن هم نوبت عراق است... البته موضوعی که یک هفته‌ای باید جمع می‌شد، ۲ سال طول کشید تا این هم درس عبرتی شود برای دردهایی که کشیدیم از دست آنها که امروز عبرت آیندگان شدند... 
جمعه ۷ آذر ۹۹ است، ساعت حوالی ظهر را نشان می‌دهد، یک خودروی سیاه به سمت تهران در حرکت است... ناگهان تیرباری به سمت ماشین شلیک می‌کند... می‌گویند تیربار مجهز به قفل هوشمند بر شخصی به نام فخری‌زاده است... زیاد اسمش را نشنیده بودیم... بعد از شهادتش مشخص شد او که بود، هر چند بعد از شهادتش هم نمی‌توان گفت او چه کرد... دقیقا مثل شهید طهرانی‌مقدم... دوباره شوکه شدیم... مگر می‌شود کسی که رژیم صهیونیستی گفته بود او را ترور خواهد کرد به این شکل در نزدیکی تهران ترور شود؟! 
چه گذشته بود بر ما در این چند سال که دشمن آنقدر جسور شده بود... 
نمی‌خواهم اینجا بگویم که او چه خدمتی به ایران کرد و نمی‌خواهم بگویم از شیطنت‌ها بعد از شهادتش... نمی‌خواهم بگویم عکسی از او را منتشر کردند که بگویند از رئیس‌جمهور سابق حسن روحانی مدال افتخار گرفته و نمی‌خواهم بگویم چه بر خانواده و دوستان و همکارانش گذشت از این تحریف ظالمانه.
دوباره رسانه‌ها شروع کردند و گمانه‌زنی‌ها شروع شد... مردم انتقام می‌خواستند اما دیگران باز هم نگران بودند که اگر جواب بدهیم مذاکرات چه می‌شود؟! با اخم انگلستان چه کار کنیم؟! با ناراحتی آمریکا چه کنیم؟! اگر اتحادیه اروپایی از ما ناراحت بشود چه؟! هر چند خون این شهید هم بی‌انتقام نماند و خدا انتقام او را در یک روز ناآرام در سرزمین‌های اشغالی و در یک هتل از مقام ارشد و پدر علم موشکی و فضایی رژیم صهیونیستی گرفت و او به هلاکت رسید تا دشمنان بفهمند جواب سیلی، سیلی است و دوستان ترسو بدانند کشور معطل ترس آنها نخواهد ماند... 
یکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ساختمان ریاست‌جمهوری، حسن روحانی به همراه هیات دولت از مردم خداحافظی کرد و حلالیت طلبید و رفت تا به قول آقا او و دولتش عبرت آیندگان شوند از اعتماد به آمریکا.
این خداحافظی همزمان شده است با انفجار یک نفتکش اسرائیلی در دریای عمان. مشخص نیست چه کسی نفتکش غصبی غاصبان را منفجر کرده است اما همین را در دست گرفته‌اند که چون ما چند وقت پیش در فلان محور حملاتی را به نیرو‌های مقاومت کرده‌ایم، این حمله پاسخ همان حمله بوده و حالا می‌خواهیم انتقام بگیریم.
نمی‌دانم آنها این مطلب را می‌خوانند یا نه... اما حتما به گوش‌شان رسیده است که دیگر آن تیم ترسو سر کار نیست... دیگر آنها که کشور را به بهانه دور کردن از جنگ تا پرتگاه سقوط کشاندند، سر کار نیستند... که آقا همان موقع هم به طعنه به آنها گفته بودند اگر مذاکره نکنیم هم جنگ نخواهد شد... حالا نه ترس به هم خوردن مذاکرات وجود دارد و نه مسؤولانی سر کار هستند که نگران باطل شدن اقامت فرزندان‌شان در آمریکا یا انگلیس یا هر جای دیگری شوند.
هر چند این چند روز بشدت آمریکا و رژیم صهیونیستی مانور رسانه‌ای خواهند داشت که ما به ایران جواب می‌دهیم اما خودشان بهتر می‌دانند با توجه به تغییر آرایش نظامی آمریکا در منطقه و آرایش هجومی و آمادگی ایران برای هر پاسخ احتمالی، این بار نه جمعه ۱۳ دی‌‌ ۹۸ خواهد بود و نه جمعه 7 آذر ۹۹.
این بار پاسخ ما به جسارت‌ها و حماقت‌ها نه به عین‌الاسد محدود است و نه به به هلاکت رساندن پدر علم فضایی و موشکی اسرائیل در قلب سرزمین‌های اشغالی.
هر چند هم نتانیاهو که با به شهادت رساندن فخری‌زاده در فکر ماندن بود، از قدرت ساقط شد و هم ترامپ دیوانه که فکر می‌کرد خون حاج‌قاسم تضمین ریاست‌جمهوری مجددش است، از ریاست‌جمهوری آمریکا خلع شد اما اینها انتقامی نبود که مرهم غم بزرگ مردم در حسرت انتقام سخت باشد.
حالا خبر آمده رژیم صهیونیستی و انگلستان و آمریکا در حال هماهنگی هستند تا جوابی بدهند به انهدام کشتی‌ای که حتی مشخص نیست چه کسی آن را منهدم کرده است.
به نظرم قبل از اینکه این جلسات به تصمیم منتهی شود، اخبار داخلی ایران را مجددا مرور کنند... دوران ریاست‌جمهوری حسن روحانی تمام شده و مذاکرات با غرب به عنوان عبرت مطرح می‌شود.
اگر به قول خودشان انهدام کشتی اسرائیلی، انتقام حمله به یک محور جبهه مقاومت بوده است، بد نیست محاسبه کنند حماقت بعدی آنها چه پاسخی به همراه خواهد داشت.

Page Generated in 0/0069 sec