- آقای راننده یواشتر برو من بتونم تو چهره مردم دقیق بشم.
+ چشم قربان، دیرتون نشه؟
- اینم بالاخره کار مملکته دیگه... اِ پیرمرده رو!
+ همین که اینجا وایساده؟ ماشاءالله سن حضرت نوح رو داره!
- از خوشحالیه. آدم از زندگیش راضی باشه عمرش طولانی میشه. بذار یادداشت کنم... اینم سیزدهمین خوشحال.
+ آقاهه اومد کمکش از خیابون ردش کرد.
- به به، الهی شکر. چهاردهتا.
+ با اجازتون سر چهارراه یه روزنامه از این پسره بخرم.
- بخر. شد پونزده تا.
+ با کی؟
- روزنامهفروشه! ازش روزنامه بخری خوشحال میشه دیگه.
(پنج دقیقه بعد)
- شدن صدوبیست تا.
+ کسی رو ندیدیم که!
- فقط که دیدن نیست. روزنامه که بخری، غیرمستقیم همه پرسنلش خوشحال میشن. تازه خانوادههاشون رو حساب نکردم.
+ ولی گرونش کردنها.
- مهم نیست.
+ دفعه اولشون نیست آخه.
- خودتو ناراحت نکن.
+ میگن کاغذ گرون شده. خب چی گرون نشده؟
- ای بابا... ناراحتیا! چارهای نیست، اینم یه دونه ناراحت.
+ شرمنده قربان لیستتونم خراب کردیم.
- نه بالاخره بعد صدوبیست تا خوشحال حالا یه نفرم ناراحته، طبیعیه دیگه. همه رو که نمیشه راضی کرد!