خاطرات خانم وندی شرمن را نخواندید؟ میگوید: «رفتم به اتاقشان و گریه کردم!» شما میفهمید وقتی یک پیرزن گریه میکند و میگوید باید بروم نوههایم را ببینم؛ بیا این قرارداد را امضا کنیم، برویم یعنی چه؟ احساس ندارید شما؟ مادربزرگ خودتان هم بود باز میگفتید: «برو نوههایت را ببین ما قرارداد هولهولکی امضا نمیکنیم؟» یا میگفتی همه دنیا فدای سرت؟ منافع همه دنیا هم به اشکهای یک پیرزن نمیارزد چه برسد به منافع یک کشور کوچک مثل ایران! خب چه کاری میتوانست بکند؟
انصاف هم خوب چیزی است! این دولت خیلی جاها اختیارات کافی را نداشته تا تأمین بودجه کند، مثلا نمی توانسته قانوناً یک استان را بفروشد... البته مرحله فروختن قانونی یک استان برای شاه هم قفل بوده است، ولی امان از خواستگار سمج!
اما شما تصورش را بکنید دولت میتوانست! مظنه قیمت هر متر زمین را بپرسید و حساب کنید با فروش هر استان چه پولی به کاخ ریاست جمهوری سرازیر میشد! پس اینقدر الکی پدربزرگ مردم را قضاوت نکنید! بنده خدا نمیتونسته!