ای صاحب فال!
8 سال پیش به ما سر زدی گفتی تو را به شاخ نبات بانو قسم ما را رئیس جمهور کن.
خواجه با انشاءالله و ماشاءالله و نوید پیروزی، نه محمدزاده، تو را راهی کرد. حالا شیرینی خواجه هیچ، نباید در طول دوران به قول خودت خدمت، یک نیت میکردی و لای کتاب را باز میکردی؟ یعنی سهم ما یک واردات هم نبود؟ با ما نان و ماست میخوردی با بقیه نان و بره؟
حالا آمدی دنبال چه؟ ذلیل.... برو زودتر تا شیفت دیلیتت نکردم. خواجه از وقتی کاغذ گران شده و کسی کتابش را نمیخرد، گریبان چاک کرده سر به بیابان گذاشته. موبایلش را هم از دسترس خارج کرده. در این 8 سال یک پیام را هم سین نکرده.
دنبال علم و فرهنگ هم نباش. بگذار یک جای سالم در کشور باقی بماند. تو همین که در گوشهای دست به سینه بنشینی به ما لطف بزرگی کردهای. اگر بلاکمان هم بکنی که دیگر نورعلینور است. باور کن دیگر جای چلانده شدن نداریم. پوستمان هم که تلخ است. به ما رحم نمیکنی به معدهات رحم کن.
ولمان کن و برو. منم بروم زودتر تا شغل جدیدم را از دست ندادم.
ایستگاه بعد مولوی، مسافرین محترم....