شاعران فارسی زبان به مناسبت هفتمین شب درگذشت محمد سرور رجایی در فضای مجازی گرد هم آمدند
«راوی شهیدان» عنوان برنامهای بود که به مناسبت هفتمین شب درگذشت مرحوم محمدسرور رجایی، شاعر افغانستانی مقیم ایران در فضای مجازی با حضور شاعران فارسیزبان برگزار شد. به گزارش «وطنامروز»، گروه بینالمللی هندیران ویژهبرنامه «راوی شهیدان» را به مناسبت هفتمین شب درگذشت مرحوم محمدسرور رجایی، شاعر افغانستانی مقیم ایران برگزار کرد.
در این برنامه شاعرانی از ایران، هند، پاکستان، تاجیکستان و بنگلادش به سرودن و خوانش اشعاری به یاد این شاعر توانمند پرداختند. در آغاز این برنامه، یاد و خاطره اهالی ادب تازه درگذشته گرامی داشته شد که مجاهد جبهه فرهنگی انقلاب، مرحوم «محمدسرور رجایی» یکی از آن افراد بود.
همچنین یاد و نام «حمیده کمایی» شاعر و ترانهسرای خوزستانی که بتازگی در گذشته نیز گرامی داشته شد و شاعران با یوسفعلی میرشکاک، شاعر بنام و توانای انقلاب اسلامی به خاطر درگذشت فرزندش همدردی کردند. یاد و نام مرحوم دکتر «رحیم نیکبخت» از نویسندگان حوزه تاریخ انقلاب و مطالعات عاشورایی که بتازگی بر اثر کرونا درگذشت نیز گرامی داشته شد.
در این مراسم شاعران و اهالی فرهنگ و ادب به یاد مرحوم محمدسرور رجایی به ارائه خاطرات و دلنوشتههایی پرداختند؛ از جمله غلامعلی حدادعادل رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی طی پیامی تسلیت گفت، همچنین بابک نیکطلب، از شاعران حوزه کودک و نوجوان ایران با بیان خاطرهای از مرحوم محمدسرور رجایی، از ایشان به نیکی یاد کرد. حجتالاسلام محمدحسین انصارینژاد به بیان محبتها و فضایل مرحوم محمدسرور رجایی پرداخت و علی داوودی و محمدمهدی عبداللهی، شاعران ایرانی یادداشتی را تقدیم روح این شاعر افغانستانی کردند. همچنین در این برنامه علیرضا قزوه به احترام ارشا اقدسی، بدلکاری که نقش مرگ را خوب بازی میکرد، شعری خواند:
بدلکاری و از هر اصل حتی اصلتر بودی
تو از پایان این راه پریشان باخبر بودی
خوشا آن عرشی قدسی که پیمان با ابد دارد
بدلکاری نبود آن کارها، عین هنر بودی
میان خاک و آب و باد میرقصید جان تو
نمیترسیدی از آتش، در آتش شعلهور بودی
همه بازیگران نقش مرگند این بدلکاران
تو اما بیشتر از هر کسی اهل خطر بودی
بدلکاران بسیارند در فرهنگ و دین ما
تو از این اصلهای بیاصالت نیز سر بودی
خوشاتر آن بدلهایی که سوی اصل میکوچند
تو مثل موج، مثل رود، دایم در سفر بودی
اگر چه قلب و روحت میتپد در سینهها اما
چه میشد چند روزی با رفیقان بیشتر بودی