* جناب آقای حکیم! جایگاه حضرت امام حسین(ع) نزد رسول عظیمالشأن اسلام چیست و رفتار حضرت رسول نسبت به این سبط شهید خود چگونه بوده است؟
روایات فراوانى از رسول خدا صلىالله علیه و آله درباره حسین علیهالسلام وارد شده که حاکى از جایگاه برجسته ایشان در دنیاى رسالت و امت است و در اینجا جهت آگاهى به مقام و منزلت والاى ایشان، نمونههایی را خدمتتان عرض میکنم. پیامبر گرامی اسلام (ص) در روایتی فرمودند: آنکه دوستدار حسن و حسین باشد، من او را دوست دارم و هر که را من دوستدارش بودم، خدا او را دوست دارد و هر کس را خداى عزوجل دوست داشته باشد، او را وارد بهشت مىگرداند و کسى که با حسن و حسین دشمنى کند، من با او دشمنى مىکنم و هر که را من با او دشمنى کنم، خدا او را دشمن دارد و کسى که خدا با او دشمنى کند، وى را در آتش دوزخ جاودان مىکند. در حدیث دیگری حضرت رسول(ص) فرمودند: «الحسن و الحسین خیر أهل الأرض بعدی و بعد أبیهما. و أمّهما أفضل نساء اهل الارض»؛ حسن و حسین پس از من و پدرشان، برجستهترین ساکنان روى زمیناند و مادر گرامى آنها والاترین بانوان روى زمین به شمار مىآید.
پیامبر اکرم(ص) از گریه امام حسین علیهالسلام متأثر مىشد و او را در بیدارى و خواب نوازش مىکرد و به مادر پاکدامنش فاطمه علیهاالسلام سفارش مىفرمود فرزند خجسته و دلبندش را غرق مهر و عشق و محبت کند.
آنگاه که حسین علیهالسلام راه رفتن آموخت و به آمدوشد پرداخت، نبى اکرم(ص) کوشید با توجه دادن مردم به ایشان فضاى لازم را مهیا کند تا امت، جانشینى فرزند پیامبر را بر خود پذیرا شوند. بارها اتفاق مىافتاد رسولاکرم(ص) سجده نماز خود را بدان سبب که حسین بر پشت ایشان سوار بود، طولانى میکرد تا بدین وسیله مراتب علاقه و محبت و نیز مقام و منزلت ایشان را به مسلمانان بنمایاند و چه بسیار اتفاق مىافتاد که پیامبر خدا(ص) شتابان سخنان خویش را قطع مىکرد و فرزند دلبندش را که به سمت ایشان مىآمد و گاهى مىلغزید و به زمین مىخورد، دربر مىگرفت و با خود بر فراز منبر مىبرد. امور یاد شده همه دلیلی بر جایگاه برجسته و نقش ارزنده آن بزرگوار در آینده امت، تلقى مىشد.
زمانى که رسول اکرم(ص) از بیمارى رنج مىبرد و در آستانه احتضار قرار گرفته بود، امام حسین علیهالسلام حضورشان شرفیاب شد، وقتى چشم پیامبر به حسین(ع) افتاد، ایشان را در آغوش کشید و فرمود: مرا با یزید چه کار؟! روز خوش نبیند. پس از گفتن این سخن مدتى طولانى از هوش رفت، هنگامى که به هوش آمد، حسین(ع) را غرق بوسه کرد و از چشمانشان باران اشک جارى بود و مىفرمود: «أمّا انّ لی و لقاتلک موقفا بین یدیالله عزوجل»؛ من در پیشگاه خداى عزوجل با قاتل تو مخاصمه خواهم کرد.
در آخرین لحظات عمر شریف نبى اکرم(ص) امام حسن(ع) و امام حسین(ع) با چشمانى اشکبار خود را روى بدن مبارک رسول خدا افکندند و پیامبر آن دو را غرق بوسه کرد، پدر بزرگوارشان امیر مؤمنان علیهالسلام خواست آن دو را از بدن مطهر رسول خدا(ص) دور کند که پیامبر اکرم(ص) راضى نشد و فرمود: آن دو را به خود واگذار از من توشه برگیرند و من نیز از آنان توشه برگیرم، زیرا دیرى نمىپاید پس از من برایشان حوادث ناگوارى رخ خواهد داد.
سپس رو به عیادتکنندگان کرد و فرمود: «قد خلفت فیکم کتابالله و عترتى أهل بیتى، فالمضیّع لکتابالله کالمضیّع لسنّتى، و المضیّع لسنتى کالمضیّع لعترتى، انّهما لن یفترقا حتى یردا علىّ الحوض»؛ کتاب الهى و عترت و اهلبیت خویش را میانتان به ودیعه نهادم، آن کس که از قرآن دست بردارد، از سنتم دست برداشته و آن که از سنتم دست بردارد، عترتم را رها کرده است؛ این دو از یکدیگر جدایىناپذیرند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
مسلمانان در بیان هیچ موضوعى مانند فضایل اهلبیت علیهمالسلام و مقام برجسته علمى و معنوى آنان و برخوردارى آنها از مجموعه کمالاتى که خدا اراده فرموده بشریت بدانها آراسته شود، تا این حد همسو و هماهنگ نبودهاند. این یکدلى و اتفاق نظر، به بخشى از اصول و مبانى از جمله بیان صریح قرآن درباره جایگاه ویژه اهلبیت(ع) علیهمالسلام بازمىگردد. قرآن کریم، به صراحت اهلبیت (ع) را از هر گونه پلیدى پیراسته دانسته و آنان را همان نزدیکان نبی اکرم صلىالله علیه وآله معرفى کرده که دوستى و محبتشان پاداش رسالتى است که خداى متعال به بشریت ارزانى داشته است.
* بسیار عالی! سوال دیگری که مطرح میشود این است که چرا پیامبر اکرم(ص) و سایر ائمه اطهار(ع) در مسیر هدایتی خودشان به این میزان بر شخصیت سیدالشهدا(ع) و حرکت ایشان و قیام عاشورا تاکیدات فراوان داشتند؟
سوال خوبی است که ما بدانیم چرا اهلبیت(ع) از جمله پیامبر اکرم(ص) محوریتی به اباعبدالله(ع) در حرکت تحولآفرینی که برای جهان بشریت به وجود آورده بود، دادهاند. شاید بهترین پاسخ همین باشد که امام حسین(ع) در مسیر حرکت خالصانه پیامبر گرامی اسلام برای هدایت بشریت، نقش محوری دارد و همین امام حسین(ع) عامل بقا و دوام و پایداری دین خدا به رسالت حضرت محمد(ص) میشود. اما تحلیل یا نوع فهم ما از سفارشات پیامبر و اهلبیت عصمت به گونهای که برای امروز هم قابل بهرهبرداری باشد، چگونه ممکن است؟ این توقف دارد بر فهم خصوصیات و ویژگیهای دوره پیامبر(ص) و دورههای پس از ایشان. وقتی پیامبر اسلام رسالت خود را آغاز میکند، بستر این رسالت منطقهای است که خاستگاه حرکت توحیدی حضرت ابراهیم(ع) است. مکه مکرمه که خانه توحید و یکتاپرستی است، توسط ابراهیم خلیلالرحمن و اسماعیل تجدید بنا میشود، لکن به مرور زمان انحرافات شرکآلود و شرکآمیز وارد این محیط و فضا میشود، به گونهای که شرک، ستون اصلی حرکت مردم میشود؛ به عنوان تقرب و نزدیک شدن به خدا بتپرست میشوند و به عبارتی میشود گفت بتپرستی به حرکت انحرافی در خداگرایی مردم آن خطه بدل میشود.
همیشه این یکی از آفتهاست که وقتی یک حرکت صحیحی که آغاز میشود، به مرور زمان در آن آسیب وارد میشود، به گونهای که هدف مقدس است اما روش رسیدن به هدف، روش غلطی میشود که ما را به ضد هدف میرساند. به همین خاطر در اسلام تأکید شده که هم هدف و هم وسیله سالم باشد و هدف سالم وسیله را توجیه نمیکند. اگر بناست ما به قله تقوا برسیم، در کل مسیر حرکت باید با تقوا همدم و همراه باشیم و بتوانیم تقوا را در تکتک رفتارهای خود تبلور ببخشیم. اسلام هم میخواست دین خالص خدا و توحید ابراهیمی را برای همه بشریت به ارمغان بیاورد و این حرکت انحرافی بتپرستان جزیرهالعرب در حقیقت مانع این بود، چون در بطن جامعه نهادینه شده بود. اینجا بود که خاتم پیامبران یک مسیر بسیار طولانی را باید آغاز میکرد، یعنی باید همه این ذهنیتهای غلط را که به صورت باور عمومی در آمده بود، اصلاح میکرد. در حقیقت رسول خدا باید این مسیر شرکآلود را پاکسازی میکرد. صفات و کرداری که بر اساس این اعتقادات غلط نهادینه شده بود، باید متحول میشد. پیامبر حرکت خود را شروع کرد و افراد در پذیرش دعوت توحیدی خالص پیامبر(ص) متفاوت بودند، افرادی بویژه جوانان که آمادگی بیشتری داشتند، زودتر گرایش پیدا کردند. افرادی که سالمتر بودند و کمتر آن دغدغههای مشرکان را داشتند یا از پدیدههای شرکآلود بیزار بودند و آن تناقضها را میدیدند و آمادگی برای جدا شدن از محیط و فضا را داشتند، زودتر به پیامبر گرویدند ولی سردمداران مقتدر که به قدرت رسیده بودند و با این اعتقادات شرکآلود قدرت خود را حفظ کرده بودند، هرگز سر تسلیم در برابر پیامبر و دعوت توحیدی او فرود نیاوردند. علت این عناد هم مشخص است، چرا که باقی قبایل برای اینها هم هدیه میآوردند و هم آنها را به سروری قبول کرده بودند و خلاصه اقتدارشان بر پایه اعتقادات انحرافی بود. اینها میخواستند مرکز قدرت خود را حفظ کنند و با رسالت جهانی پیامبر اسلام(ص) وقتی همه معیارها تغییر میکرد، به طور طبیعی پایههای قدرت اینها فرو میپاشید، لذا اینها به مقاومت پرداختند. در مراحل اولیه سعی کردند خود پیامبر را منصرف و اصحاب و پیروان پیامبر را تضعیف و بیزار کنند، اینها را بکشند، به مهاجرت مجبورشان کنند، حصار اقتصادی، سیاسی و اجتماعی آوردند و بالاخره موفق نشدند. آخرین نقشهشان کشتن پیامبر اکرم(ص) بود تا از این طریق غائله را تمام کنند که موفق به این اقدام هم نشدند، چرا که شب هجرت پیامبر امام علی(ع) فداکاری کرد.
* پس از تشکیل حکومت و به دست گرفتن قدرت توسط پیامبر(ص)، استراتژی و نقشه راه این جریان چگونه تغییر یافت و ایشان چگونه با این جریان مقابله کردند؟
پس از این مرحله پیامبر وارد مرحله جدیدی در مدینه شد و اهل یثرب از پیامبر استقبال کردند و دولت جدید اسلامی تأسیس شد. پس از قدرت گرفتن پیامبر و همراهی مهاجرین و انصار، جنگهای بدر و احد و خندق و احزاب شروع شد. پس از این جنگها و دلاوریهای مسلمین، روزبهروز قریش احساس ضعف بیشتری کرد تا اینکه در جنگ احزاب به کلی مأیوس شد از اینکه بر پیامبر مسلط شود.
قریش به جای اینکه به دامن اسلام بیایند، بنا را بر صلح و آشتی با پیامبر گذاشتند تا اقتدار خود را تا حدودی بتوانند حفظ کنند. در مکه ماندند و تعدادی از قبایل با آنان همپیمان شدند و تعدادی هم با پیامبر. وقتی فتح مکه انجام شد، دیگر قریش احساس کرد حریف پیامبر نمیشود. پیامبر هم با دادن اماننامه به کسانی که در خانه ابوسفیان وارد شدند، در حقیقت پرچم کفر را به زیر انداخت. عدهای به ظاهر مسلمان شدند ولی در درون به حرکت پیامبر اسلام کافر بودند؛ اینجا بود که حرکت نفاق بسیار نمود پیدا کرد؛ یعنی ظاهرا مسلمان بودند اما باطنا پیامبر را قبول نداشتند.
پیامبر این را درک میکرد، لذا فرمود: من میبینم بوزینههای بنیامیه روی منبر من میرقصند. بنابراین پیامبر اسلام اولا جزیرهالعرب را از شرک پاکسازی کرد هر چند که نیروهای مخالف در این جزایر حضور داشتند. اینها به تعبیری آتش زیر خاکستر بودند و پیامبر میتوانستند پیشبینی کنند که در آینده چه اتفاقاتی ممکن است رخ دهد.
رسالت پیامبر اسلام جهانی است و باید ملتهای مختلف را متحول کند یعنی هدف بسیار بزرگ است و این دعوت تنها ناظر به قریش نبود، لذا حضرت، قریش را به این ترتیب ساکت میکند و پرچم کفر را از آنان میگیرد. ممکن است نسل اول و دوم آنها مسلمان آنطور که باید و شاید نشوند اما باقی نسلها در دامان امت اسلامی ممکن است که متحول شوند همانطور که در میان بنیامیه افرادی مانند معاویه دوم یا عمر بنعبدالعزیز از باقی بنیامیه متفاوت شدند و شاید تا الان هم برخی از افراد از نسل بنیامیه داریم که انسانهای صالحی باشند. بنابراین پیامبر باید برای یک کار مهمتر و بزرگتر برنامهریزی کند و آن حفظ اسلام از آسیب بنیامیه است. حتی ممکن است اینها به قدرت برسند - که رسیدند - و طرح قریش را اجرا کردند. طرح قریش این بود که حرکت پیامبر ادامه پیدا نکند. حال که نشد پیامبر را از بین ببرند، تمام تلاش خود را کردند تا آلپیامبر این قدرت را به دست نگیرند تا اسلام نبوی و محمدی به قدرت نرسد. گفتند ما مجری اسلام میشویم و اسلام را بخوبی اجرا میکنیم در حد اجتهاد خود و همین کار را کردند و حرکت انحرافی در مسیر جامعه اسلامی به وجود آمد. مردم هم در این شرایط سکوت کردند، چون اسم اسلام بود و به تعبیر شهید صدر مردم فکر میکردند که اختلاف بین علی و ابوبکر یا اختلاف بین علی و معاویه یک اختلاف جزئی است اما متوجه نبودند و این بصیرت را نداشتند که این دو دیدگاه متفاوت نسبت به اسلام است؛ یک دیدگاه الهی داریم و یک دیدگاه بشری ناقص و آمیخته با کلی از پیرایهها. اسلام نبوی و محمدی سر از توحید خالص در میآورد و ابراهیم(ع) و حسین بن علی(ع) تولید میکند و آن اسلام مثل برخی علمای درباری را که در زمان بنیامیه و بنالعباس بودند تولید میکند؛ علمایی که علم و آگاهی داشتند اما علم و آگاهی آنان در حدی نبود که اسلام خالص را پیش ببرند و در حد حفظ اقتدار و دنیای خود حرکت میکردند. ۲ مسیر بود؛ یک مسیر به خداوند منتهی میشد و دیگری از خداوند ناآگاهانه یا آگاهانه دور میکرد.
اینجاست که پیامبر خاتم(ص) علاج چنین درد مزمن و زمانبری را در این میدید که باید تحول از درون این جامعه به وجود بیاید و بجوشد، لذا میبینیم که به امیرالمومنین علی(ع) توصیه صبر و تحمل میکند. همینطور امام حسن مجتبی(ع) را میبینیم که برای حفظ سنت پیامبر(ص) و جلوگیری از مسخ این سنت توسط خلفا، قدرت اجرایی را پس از ناچار شدن به صلح به معاویه میدهد تا معاویه خود و نیات پلید خود را بخوبی به مردم نشان دهد و مردم تناقضها و پارادوکسهای او در عقیده و رفتار و کردارش ببینند. به عبارتی امام حسن(ع) بر حفظ سنت پیامبر متمرکز میشود تا اینکه به دوران امام حسین(ع) میرسیم.
* راهبرد امام حسین(ع) برای مقابله با جریان معاند اسلام که در بنیامیه تبلور یافت، چه بود؟ چرا این حرکت امام حسین(ص) به نوعی تبدیل به محور حرکت ائمه اطهار و شیعیان ایشان شد؟
دوران امام حسین(ع) دورانی است که مردم بعد از دیدن حکومت امام علی(ع) و امام حسن(ع) و آمدن معاویه و رو شدن اشتباهات بسیار بزرگ و قدرتطلبی معاویه، متوجه میشوند اهلبیت با غیر اهلبیت چه تفاوت فاحش و جدیای دارند، لذا حول محور اهلبیت حرکت مجدد خود را آغاز میکنند. فرزدق به امام حسین عرض کرد «قلوبهم معک و سیوفهم علیک»؛ اینها از لحاظ اینکه دوستتان دارند و شما را اصل و امام قرار میدهند با شما هستند ولی شمشیرهایشان به دلیل اقتدار بنیامیه و ترسشان و ضعف ارادهشان علیه شماست. بنابراین امام حسین(ع) باید این مشکل ضعف اراده را معالجه کند، لذا حضرت با بصیرت و آگاهی دادن و ایستادن در برابر انحرافات معاویه و عدم نقض صلحنامه تلاش کرد مردم را بیدار و اراده آنها برای مقابله با انحرافات بنیامیه را تقویت کند. بعد از آنکه معاویه یزید را به جانشینی خود منصوب کرد، دیگر صلحنامه به صورت جدی بیاعتبار و با چندین مرتبه تخلف از شرایط آن از طرف معاویه نقض شده بود. با شهادت امام حسن(ع) و تخلفات معاویه و از همه مهمتر آوردن یزید به قدرت که دیگر هیچ حد و مرزی را نمیشناخت، امام حسین(ع) فرمود دیگر نمیتوان سکوت کرد و باید ریشهای برخورد کنیم و بنیامیه باید قلع و قمع شود. شهادتطلبی شاقول اصلی حرکت امام حسین(ع) بود؛ یعنی همان که پیامبر عظیمالشأن فرموده بود: «یا حسین! انّ لک فى الجنان لدرجهً عالیهً، لن تنالها الّا بالشّهاده»؛ بخواهی به آن جایگاه برسی، تنها راه آن شهادت است. باید به جهانیان روشن کنی که قربانی عظیم محمد(ص) هستی که دیگران هم الگو بگیرند و امام حسین(ع) هم الگو شد. تمام کسانی که در صحنه قیام عاشورا حاضر بودند و کسانی که بعد از عاشورا قیام کردند مثل توابین و حرکت مختار و قیامها و حرکتهای متعدد در زمان اهلبیت تا زمان امام رضا(ع) همه تحت تاثیر الگوی عاشورایی امام حسین(ع) اتفاق افتاد.
بعد از شهادت امام حسین(ع) و یاران و اصحابشان و اسارت اهلبیت مکرمشان، مردم جان گرفتند و حرکت ایشان الهامبخش بسیاری از جنبشها علیه ظالمان شد. اینکه میبینید اهلبیت عصمت و طهارت پیوسته سفارش کردند مسائل کربلا و فضایل امام حسین(ع) را بازگو کنید و این مجالس بسیار باارزش را از دست ندهید، به همین دلیل است که بزرگداشت واقعه عاشورا بصیرتبخش و آگاهیبخش است و غیرت انسان و روحیه جهاد و پیکار در راه خدا را در انسان زنده میکند و به جوشش درمیآورد، لذا میبینیم اهلبیت(ع) محوریت را به حرکت امام حسین و عاشورا دادند و از طرفی هم مجالس عاشورایی در حقیقت روح جدید و تازهای به امت اسلامی میدمید و میدمد. شما در قیام امام خمینی(ره) در 15 خرداد تا پیروزی انقلاب و پس از پیروزی انقلاب میبینید که در تمام این جبههها، روح جوشان و خروشان امام حسین(ع) کار خود را دارد انجام میدهد. در زمان قیام حضرت مهدی(ع) و در دولت امام زمان(عج) نیز این جوش و خروش را مشاهده خواهیم کرد که چگونه باعث تحول میشود، چرا که هم بصیرت و آگاهی و هم قدرت معنوی و تصمیمگیری و فداکاری و شهادتطلبی به انسان میدهد. اصل این است که وقتی دنیا در نگاه انسان کوچک شد و خدا و آخرت بزرگ شد، آنجاست که انسان، کوچک را در راه بزرگ فدا میکند و دنیای فانی را به دنیای ابدی ترجیح میدهد. شهدای ما با این نگاه و چشمانداز حرکت کردند و خودشان متحول شدند و باعث تحول دیگران هم شدند و خواهند شد. حرکت امام حسین(ع) یک شاقول شد، چون همه مکارم اخلاق و عمق نگاه دین به خدا و انسان و ضرورت تحول و تکامل انسان در آن جمع بود.