فرزانه دانایی: خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان، فصلی جدید از تحولات در منطقه را باز کرد. آمریکا، نیروهای خود را از افغانستان خارج میکند و این در حالی است که آنچه به یادگار گذاشته، خشونت، از بین رفتن سرمایههای کشور و سرمایههای انسانی و افزایش شکافها در افغانستان بوده است.
رسانههای غربی و اکانتهای فضای مجازی طالبان از وضعیت افغانستان و پیشروی نیروهای طالبان در ولسوالیها و استانهای مختلف این کشور، به دنبال خروج نیروهای آمریکایی میگویند و اوضاع را تهدیدآمیز نشان میدهند. به این فرض که بپذیریم خلأ امنیتی به وجودآمده ناشی از خروج نیروهای آمریکایی است اما نباید به بدقولی آمریکا، عدم تمایلش به ساختارسازی و عدم ایجاد نیروی امنیتی نظاممند بیتوجه بود. بیتوجهی آمریکاییها به فرهنگ افغانها، ظرفیتهای امنیتیشان و نگاهشان به دین، در بروز اتفاقات بیتأثیر نبوده است. این همان میراثی است که آمریکا در عراق و سوریه نیز بر جای گذاشت.
پیشرویهای سریع طالبان در مناطق مختلف افغانستان و تلاش برای تنگتر کردن دایره محاصره کابل، تحلیلگران آمریکایی را به حیرت واداشته است. روزنامه فایننشالتایمز در گزارشی به این مساله پرداخته است که اگر عقبنشینی نیروهای آمریکایی در زمان دولت دونالد ترامپ به وقوع پیوسته و وضعیت امروز افغانستان نتیجه سیاستهای ترامپ بود، رسانههای آمریکایی بشدت از او انتقاد میکردند اما حالا تنها چیزی که از واشنگتن شنیده میشود، صدای سکوت است؛ سکوتی که از کاخ سفید شروع شده و در نهایت به رسانهها میرسد. رسانهها از اینکه سیاست غلط بایدن و سایر روسای جمهور آمریکا، چگونه مردم افغانستان را به رو آوردن دوباره به طالبان کشانده است، چیزی نمیگویند و تنها به پوشش اخبار پیشرویهای طالبان بسنده میکنند. اما علت اصلی این پیشرفتهای سریع چیست؟ به نظر میرسد این ۲ عامل مهم در این پیشروی نیروهای طالبان در افغانستان نقش داشتهاند؛ دولت مرکزی همچنان از دستور به تقابل نظامی حذر میکند و با این پیشرویها تاکنون مقابلهای نداشته است و در عین حال ارتش افغانستان انگیزهای برای حمایت از دولتی که ۲ رئیسجمهور داشته و تنها با 900 هزار رأی انتخاب شده است، ندارد.
طالبان نیروهای زیادی ندارد تا بتواند با اتکا به آنها مناطق زیادی را اشغال کند. به همین دلیل معمولا ترجیح میدهد از ظرفیتهای خود برای اشغال مناطق مهم و سوقالجیشی بهره ببرد. از آنجا که طالبان نیرو ندارد شهرها را نگه دارد، در صورت ورود طالبان به منطقهای، با طوایف آن منطقه رایزنی کرده و کنترل مناطق را به یکی از آن قبایل میسپارد. سرعت بالا در فتح مناطق و استانهای مختلف به همین دلیل است.
* جنجال رسانهای به نفع آمریکاییها
رسانههای غربی به طور مکرر از ابعاد مختلف خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان مینویسند؛ اگر چه در این گزارشها، به دولت بایدن میتازند و خروج نظامیان آمریکایی را نقد میکنند اما به نظر میرسد دولت آمریکا نیز چندان بیمیل نیست که این پیشرویها و نشان دادن طالبان بهعنوان نیرویی تروریستی -همردیف با داعش- در رسانهها ادامه پیدا کند. آمریکا از این جنجال رسانهای به چند طریق سود میبرد؟
انگاره اول: منطقه همچنان به امنیت (ساختگی) آمریکا وابسته است و امنیت شکنندهای که در افغانستان وجود داشت، تنها به دلیل حضور نیروهای نظامی آمریکایی بود. آمریکا طی این 20 سال، امنیت، توسعه، پیشرفت و حقوق برابر برای زنان و مردان را به همراه داشت و افغانستان برای ادامه توسعهیافتگی خود همچنان وابسته آمریکاییهاست.
انگاره دوم: رسانههای آمریکایی طبق معمول سعی دارند از درگیریهای افغانستان به این نتیجه برسند که آرامش با حضور نیروهای ارتش آمریکا در افغانستان وجود داشت و حالا دیگر با خروج آنها افغانستان هم قرار است تبدیل به عراق و سوریه دوم در زمان داعش شود. آنها میخواهند این انگاره را به وجود بیاورند که مقاومت در برابر حضور نیروهای آمریکایی در هر کشوری، در نهایت باعث میشود آن کشور به دست نیروهای افراطی و غیرقابل کنترل بیفتد. دولت آمریکا نیز بخوبی به این مساله واقف است و در عین حال سعی دارد با استفاده از همین مسأله، خطونشانهای جدیدی برای کشورهای همسایه افغانستان بویژه ایران بکشد.
در پاسخ به این انگارهها بهتر است نگاهی داشته باشیم به میراث آمریکا در افغانستان و عراق. آمریکا با هر بهانهای که به منطقه وارد شده باشد، میراثی جز خشونت از خود باقی نگذاشته است. حضور آمریکا چه در عراق، چه در سوریه و چه در افغانستان، نه تنها جنگ را پایان نداد، بلکه کشورها را وارد جنگی کرد که نتیجه آن افزایش کشتهها، جنگ داخلی و جنگ فرسایشی بود. به طور مشخص، میراث به جا مانده از آمریکا در افغانستان، افزایش هزینهها و تلفات انسانی، هدر دادن منابع، گسترش فقر و افزایش فساد در دولت بود؛ گزارش موسسه امور بینالملل و امور عمومی واتسون در دانشگاه براون، نشان میدهد بیش از 801 هزار نفر در نتیجه جنگ مستقیم کشته شدهاند. از این تعداد، بیش از 335000 غیرنظامی بودهاند. 21 میلیون نفر دیگر نیز به دلیل خشونت آواره شدهاند.*
از سوی دیگر، تمام پروژههای سازندگی آمریکا در افغانستان به شکست انجامید و هر آنچه آمریکا به عنوان مدرک و ماحصل مأموریت خود نشان میداد از بین رفت. بخش زیادی از این سرمایهگذاریهای میلیاردی به هدر رفت. کانالها و سدها خراب شد و پروژههای راهسازی نیمهکاره ماند. به دلیل عدم سیستم نظارتی کارآمد، کمکهای مالی آمریکا به دولت افغانستان، دولت را به سمت فساد کشاند که تهدیدی علیه مشروعیت دولت مرکزی بود. بیمارستانها و مدارس خالی شده و ساختوساز آنها نیمهکاره رها شده است.
به رغم هزینههای زیاد برای مبارزه با قاچاق مواد مخدر، صادرات تریاک به بالاترین میزان خود رسید وقتی نظامیان آمریکایی، خود در قاچاق مواد مخدر نقش موثری داشتند. در حالی که میلیاردها دلار صرف هزینه نظامی شد، طالبان بر سیطره سرزمینی خود افزود و بر ۴۰ درصد مناطق افغانستان مسلط شد. بخش زیادی از کمکهزینههای مالی برای اشتغالزایی هزینه شد اما به رغم هزینههای هنگفت، نرخ بیکاری در افغانستان به ۲۵ درصد رسید. بر اساس گزارش بانک جهانی، برای نخستینبار در سال ۲۰۰۷ که شروع به ثبت دادههای افغانستان کردند، نرخ فقر ۳۶ درصد بود اما سال ۲۰۲۰ به ۴۷ درصد رسید.
* نقش ایران در تحولات افغانستان
تصور اینکه تحولات افغانستان محدود و معطوف به مسائل داخلی این کشور است، سادهلوحانه است چرا که به دلیل موقعیت منطقه، هر رویدادی در هر کشوری ممکن است بر مسائل سایر کشورها تأثیر بگذارد.
در این میان، کشورهای هممرز با افغانستان با حساسیت بیشتری نظارهگر تحولات افغانستان هستند. جمهوری اسلامی نباید و نمیتواند سیاستی منفعلانه درباره افغانستان داشته باشد و باید از گفتوگوهای افغان- افغان یعنی دولت مرکزی و طالبان حمایت کرده و برای برقراری صلح در افغانستان نقش ایفا کند.
بر همین اساس، ایران ۲ نگاه متفاوت به تحولات افغانستان دارد و لازم است این ۲ نگاه در راستای تأمین امنیت ملی کشور به همدیگر نزدیکتر شود.
الف- یک نگاه، طالبان را دشمن میداند. مشی و مرام فکری او را سلفیگری تلقی میکند و معتقد است مبانی اعتقادی آنان با شیعه در تضاد است. این دیدگاه، طالبان را همردیف با داعش میداند که تجربه عراق و سوریه را در افغانستان اجرا خواهند کرد. این دیدگاه، بر افکار داخلی تأثیر گذاشته و افکار داخلی کشور را نیز به مساله افغانستان و ورود ایران به مذاکرات صلح حساس کرده است.
در این دیدگاه، ایران باید در مقابل طالبان و در کنار دولت افغانستان علیه طالبان وارد شود.
ب- دیدگاه دوم بر داعشیزدایی طالبان تاکید دارد. طالبان یک گروه بومی از مردم افغانستان است و با داعشی که از سراسر جهان نیرو گرفته و برای ورود به مناطق دست به خشونت زده، فرق میکند. این دیدگاه، طالبان امروز را از طالبان گذشته متفاوت میبیند؛ طالبان امروز، ضد آمریکایی است و اتفاقا در راستای تأمین امنیت ملی و امنیت جامعه شیعی در افغانستان باید با آن گفتوگو و رابطه برقرار کرد. جمهوری اسلامی ایران اگر بخواهد در کنار این دیدگاه بایستد، باید به حساسیت افکار عمومی و دیدگاهی که طالبان را داعشی میبیند، توجه کند. موضوع «طالبان خوب/ طالبان بد» باید مشخص شده و بازکردن این ۲ مفهوم نزد افکار عمومی بخوبی مدیریت شود.
قبل از هر چیز، ایران باید بداند مساله طالبان، مسالهای نیست که بتوان آن را نادیده گرفت یا حذف کرد. این گروه، تاکنون بر بیش از ۸۵ درصد مناطق کشور مسلط شده و دارای حامیان جدی در میان مردم افغانستان است. همچنین قدرت بیشتری نسبت به دولت مرکزی دارد. با توجه به پیشرویهای مهمی که طالبان در افغانستان دارد و بر مناطق استراتژیک مسلط شده، تأثیر مهمی بر جغرافیای سیاسی افغانستان پیدا کرده است. بنابراین ایران میتواند از خلأ تلاش آمریکا برای حل مساله به صورت دیپلماتیک در معادلات افغانستان استفاده کرده و به عنوان میانجی، ضمن تلاش برای حلوفصل اختلافات افغان - افغان، منافع منطقه و کشور خود را تضمین کند. اگر در چنین شرایطی آمریکا و همپیمانانش ورود کنند، آنگاه تضمینی نیست که نتیجه به ضرر ایران تمام نشود. بازیگران جدی منطقهای مانند ترکیه نیز به همین نتیجه رسیدهاند و به همین دلیل است که اردوغان چند روز پیش اعلام کرد حاضر است با رهبر گروه طالبان برای رسیدن افغانستان به صلح و آرامش دیدار و مذاکره کند.
در این میان، آمریکا قصد دارد دوباره به فاز حملات نظامی به طالبان بازگردد و چندان تمایلی به گفتوگو و حل شدن موضوع ندارد. آمریکا بخوبی میداند اگر خشونتها بیشتر شود، کشورهای هممرز افغانستان مانند ایران، چین و پاکستان و حتی کشورهای دیگری که با واسطه با افغانستان مرز دارند متأثر خواهند شد. به همین دلیل آمریکا از حملات پراکنده علیه طالبان خواهد گفت. در اینجا یک خلأ دیپلماتیک به وجود خواهد آمد؛ با وجود اینکه آمریکا، روسیه و چین در حال مذاکره هستند اما این مذاکرات بینتیجه خواهد بود؛ مانند مذاکراتی که در قطر برگزار شد و به هیچ نتیجهای نرسید؛ گرهگشای ماجرای افغانستان، مذاکرات منطقهای با حضور کشورهای هممرز است.
ایران به دلیل پتانسیل و دلایل مهمی که دارد میتواند نقش محوری در این مذاکرات ایفا کند. ایران هم بر طالبان اثرگذار است، هم میتواند دولت مرکزی را با خود همراه کند. از این رو، ایران باید نقش جدیتری در تحولات افغانستان ایفا کند و به عنوان رهبر گروهی که به دنبال دیپلماسی در افغانستان است، تبدیل شود. ایران میتواند از یک سو دولت افغانستان را برای پذیرش مذاکرات جدی برای تغییر قانون اساسی (که مورد پذیرش طالبان نیست) و وزندهی به طالبان مجاب کند. در همین حال، طالبان را که طی ماههای اخیر با آن ارتباط برقرار کرده، برای پذیرش چارچوبهای منطقی قانونی و حقوق بشری همچون بحث حق رأی و تحصیل زنان، حقوق اقلیتهای قومی و مذهبی و همچنین عضویت و تبعیت از سازمانها و روندهای بینالمللی - پای میز مذاکره بکشاند.
در چنین شرایطی، ایران میتواند نقش موثری در socialization یا اجتماعی کردن طالبان داشته باشد و به عنوان رهبر، نقش ایفا کند. شرایط فعلی بهترین وضعیت برای همگرایی کشورهای منطقه و مواجهه عقلانی و منطقیشان با مساله طالبان است.
حقیقتهای واضحی که هماکنون در مرکز میدان مجادلات دولت مرکزی و طالبان در افغانستان وجود دارد، باید در این باره مد نظر قرار گیرد؛ مهمترین آنها این است که طالبان در بسیاری از شهرها بدون جنگ و خونریزی پیشرفت کرده است و در عین حال تنها خواستهاش رسیدن به قدرت سیاسی است؛ قدرتی که میتواند با همکاری کشورهای منطقه به تشکیل حکومتی پاسخگو به دنیا و به مردمش همراه شود.
این مساله بدین معنی نیست که همسایگان افغانستان باید به روی کار آمدن طالبان و تصرف کابل کمک کنند، بلکه بدین معنی است که باید با ارتباط نزدیک با طالبان و همچنین دولت مرکزی، شرایط را بهنوعی مدیریت کنند که هر کس در قدرت قرار گرفت و هر گروهی با هر میزان شراکت در قدرت، در نهایت نتواند افغانستان را به عقب براند یا حکومتی تشکیل دهد که در مقابل دنیا نسبت به اعمال و اقداماتش پاسخگو نیست. در شرایطی که دولت آمریکا دوباره با طالبان سر جنگ برداشته و به بمباران مواضع آنها میپردازد، بهترین فرصت برای کشورهای منطقه این است که با این گروه وارد گفتوگو شوند تا راهی برای حفاظت از جان مردم افغانستان و به راه افتادن سیستم سیاسی مناسب و پاسخگو در این کشور بیابند.
در نهایت اینکه، ایران باید به وضوح مشخص کند سیستم پیشنهادیاش برای افغانستان پس از تحولات جدید به وجود آمده چیست؟ آیا ایران میخواهد سیستم امارت اسلامی را پیشنهاد دهد یا دموکراسی اسلامی را؟ ایران باید بر همین اساس سیاست خود را مشخص کند تا بتواند در مقابل رسانههای اپوزیسیون که تمایل دارند ایران را حامی چهره داعشی طالبان نشان دهند، با قاطعیت بایستد.
در عین حال بر فرض اینکه طالبان بر افغانستان مسلط شود، ایران و کشورهای منطقه باید به نوعی به مساله افغانستان ورود کنند که طالبان را هم در مقابل مردم خود و هم در مقابل جامعه بینالمللی پاسخگو کنند. طالبان تاکنون مسؤول مستقیم سیاسی افغانستان نبوده است. سال ۲۰۰۱ و قبل از آن هم اگر قدرتی داشت در انزوا بود و پاسخگو نبود اما اکنون که به دنبال به دست گرفتن قدرت است و میخواهد با جامعه جهانی ارتباط داشته باشد، کشورهای منطقه بویژه ایران باید آنچنان نقش پررنگی در سیاستگذاری افغانستان داشته باشند که طالبان در برابر تأمین امنیت در مرزها، پایبندی به استانداردهای جهانی و همچنین آنگونه که در داخل رفتار میکند، پاسخگو باشد. در روابط بینالملل به این مسأله، socialization یا اجتماعی کردن کشوری که به تازگی وارد جامعه جهانی میشود و باید این کشور را با قواعد جامعه جهانی آشنا کرد تا با آنها همکاری کنند، میگویند.
------------------------------
پینوشت
* https://watson.brown.edu/costsofwar/node/741