حسین آجورلو*: برخلاف تبلیغاتی که در رسانههای طرفدار محور غربی- عربی- عبری در جریان است، در ماههای اخیر حزبالله و سیدحسن نصرالله به محوریت جریان 8 مارس به دنبال این بودهاند که هر چه سریعتر در لبنان ثبات ایجاد شود و دولت شکل بگیرد اما جریان 14 مارس مدام دنبال این بودهاند که شرایط را گره بزنند. رویکرد حزبالله برای ثبات سیاسی دلیلی فنی براساس علم روابط بینالملل است، چرا که هر طرفی که دست برتر و جایگاه تثبیت شده دارد به دنبال ثبات است. حزبالله هم در مقابل هر بازیای که بخواهد ثبات لبنان را به هم بزند میایستد. یعنی در مقابل جریان 14 مارس که با تحریک سفارتخانههای سعودی، امارات، آمریکا و فرانسه به هر اقدامی دست میزنند که نظم لبنان را بر هم بزنند تا بیثباتی به بار آورده و با این کار قدرت قاهر حزبالله را به چالش بکشند، البته تاکتیکهایشان متفاوت است. فرانسه به خاطر آن تجربه مستعمراتی قدیمی که در لبنان دارد با شناخت بهتری عمل میکند و چون میداند این بیثباتی به سرعت اتفاق نمیافتد به دنبال تاکتیکهای نرمتر و طولانیمدت است، در حالی که سفارتخانه آمریکا صریحا به دنبال القای مستقیم بیثباتی است و از دولت بدون حضور مقاومت حمایت میکند یعنی لبنان بدون حزبالله.
بر اساس قوانین دیپلماسی، هر گاه معادلات به ضرر یک بازیگر باشد آن بازیگر به دنبال بر هم زدن توازن موجود خواهد بود، البته برخی مداخلهگران خارجی لبنان به این صرافت افتادهاند که حتی اگر معادلات موجود را بر هم بزنند، حزبالله قدرتمندتر از گذشته با معادلات جدیدی به عرصه بازمیگردد. به نظر میرسد تحلیلهایی از این دست بتدریج در میان اندیشمندان غربی هم رواج یافته چون میشنویم بازیگران خارجی را از ادامه بحرانآفرینی در لبنان نهی کرده و میگویند قدرت بازسازی حزبالله به قدری است که میتواند پیروز معادلات بعد از به هم خوردن نظم فعلی هم باشد.
* چه اتفافی دارد میافتد؟
طرف مقابل همه تلاشش را کرده که صحنهآرایی سیاسی به اسم مبارزه و مخالفت با مقاومت در لبنان به وجود بیاورد. این روند اما دقیقا تعبیر همان تحلیل اندیشمندان غربی است که اگر چه بازیگران خارجی سعی میکنند معادله کنونی این کشور را بر هم بزنند اما برگ برنده بحران فعلی باز هم در دست مقاومت خواهد بود. اما چرا؟
اول- حزبالله حضور آنچنانی در دولت ندارد. حضور چهرههای مقاومت در وزارتخانههای فرعی مثل بهداشت یا کشاورزی یا در حد مشاور وزیر است. بنابراین حزبالله از نگاه اکثر مردم لبنان به عنوان مسبب وضع موجود شناخته نمیشود.
دوم- در سالهای اخیر دشمنان مکررا به دروغ گفتهاند حزبالله به دنبال بیثباتی در لبنان است ولی با توجه به اینکه حزبالله در سالهای اخیر از هر دولتی که روی کار آمده، از کابینه آقای میقاتی گرفته تا معرفی مصطفی ادیب به عنوان نخستوزیر مکلف حمایت کرده است و به همهشان رای اعتماد داد، طبیعتا مردم دیدند که حزبالله از خلأ قدرت بیزار است.
سوم- در شرایطی که کشورهای مداخلهگر غربی- عربی به دنبال گروکشی از اقتصاد لبنان هستند تا خواستههای خود را تحمیل کنند، حزبالله اعلام میکند متحدش یعنی جمهوری اسلامی ایران هم حاضر است به ارتش لبنان کمک کند و هم در بحث سوخت که مشکل اصلی مردم است به لبنان سوخت برساند.
البته هم درباره کمکهای نظامی به ارتش لبنان که رفتهرفته آغاز میشود و هم سوخترسانی نفتکشهای ایرانی به این کشور در حالی که ذخایر گاز و مازوت (عامل تولید برق) این کشور در حال تمام شدن است و بنزین ماشین نیز کمیاب و گران شده، این مقاومت است که از جانب جمهوری اسلامی صحبت میکند و همه میدانند که قولش صادق است.
در بحث سلاح اتفاقی که افتاد این بود که حزبالله در سالهای 2013 و 2014 اعلام کرد ما حاضریم به ارتش لبنان کمک کنیم. مداخلهگران خارجی فوری به تکاپو افتادند که بهتر است خودمان سلاح ارتش را تامین کنیم تا از ایران نگیرد. همانند همان موضوعی که مقام معظم رهبری اخیرا درباره واکسن کرونا مطرح کردند یعنی اینکه گفتیم داریم در تولید واکسن خودکفا میشویم تا غربیها تحریم واردات واکسن را بردارند. نتیجتا عربستان و فرانسه بلافاصله 5 میلیارد دلار کمک تسلیحاتی به ارتش لبنان انجام دادند.
در حال حاضر هم حزبالله تاکتیک مشابه سوختی را در پیش گرفته است بدین معنی که یا نفت و گازوئیل ایرانی به لبنان میرسد یا اینکه آمریکا، فرانسه و سعودی از ترس اینکه صادرات سوخت ایران به لبنان به گشایش سرفصلهای تجاری بینجامد و افکار عمومی لبنان به سمت جمهوری اسلامی جلب شوند، مجبور به پذیرش گشایش سیاسی و تشکیل دولت نجات ملی شوند تا بحران فعلی خاتمه یابد.
* نسبت ابتکار عمل حزبالله با افکار عمومی لبنان
چنین تاکتیکهایی بازی دو سر برد برای حزبالله و محور مقاومت محسوب میشود و ابزاری است برای اعمال فشار به جریان 14 مارس و حامیان خارجیاش. در مقابل جریانهای مخالف بازنده این بازی هستند. اگر این نفتکش یا نفتکشهای حامل سوخت را بزنند یا رهگیری کنند، مقصر آن طرفی است که این کار را کرده، چرا که مردم لبنان بشدت نیازمند این سوخت هستند. اگر هم این کشتی را نزنند که به معنای ناتوانی قدرتهای مداخلهگر با روندی است که آشکارا با آن مخالف بودهاند و به ضرر آنهاست. در هر صورت جمهوری اسلامی به عنوان یک بازیگر دلسوز منطقهای و حزبالله به عنوان یک جریان مثبت در لبنان بازشناخته خواهند شد. در همین رابطه باید نحوه واکنشهای رسانهای به صحبتهای اخیر سیدحسن نصرالله در رابطه با انتقال سوخت ایران به لبنان را هم بررسی کنیم. سمپاشیهایی که طرف مقابل علیه وعدههای دبیرکل حزبالله انجام داد، عمق اجتماعی ندارد. بدنه اصلی جامعه در کشوری مثل لبنان شاید در انتخابات شرکت کند و حتی برای فلان یا بیسار جریان سیاسی ابراز احساسات هم کند اما به طور کلی درگیر ساحت سیاسی نیست بلکه درگیر معیشت و زندگی خود است، به همین دلیل بخش اعظم مردم عادی آنچه را میبینند کمکهای ایران و انگیزههای خیر حزبالله است. آنها ممکن است بروز و ظهور رسانهای آنچنانی نداشته باشند اما از طرف دیگر همینها در یک فرآیند بلندمدت به جریانهای حامی مقاومت تمایل پیدا میکنند. این چیزی است که نه فقط در لبنان بلکه در عراق هم شاهدش هستیم. قبل از هر انتخابات در لبنان، صدای جریان غربگرای ضدمقاومت و ضدایرانی بسیار بلند میشود اما نتیجه انتخابات چیز دیگری از آب درمیآید. این تاییدکننده وجود یک طیف اکثریت خاکستری است. در لبنان ۲ بخش فعالان رسانهای داریم؛ یک دسته فعالان مجازی و اجتماعی هستند که در سالهای اخیر حامیان بیشتری از مقاومت وارد این طیف شدهاند. اینها بتدریج میتوانند یک بدنه جدید را شکل بدهند و در مقابل جریانی بایستند که سابقا به طور کامل فضای مجازی را در تسلط خود داشت. آنها جور سکوت همان طیف خاکستری نه چندان فعال در عرصه سیاسی و رسانهای را میکشند. در مقابل جریان 14 مارس نفوذ رسانهای بسیار زیادی قرار دارد که کاملا تحت تاثیر غرب است و در هر حالتی، حتی اگر حزبالله یک تنه همه مشکلات لبنان را حل کند باز هم دست از سیاهنمایی و تخریب آن بر نمیدارد. اینها صدای بلندی دارند، چرا که رسانههای بسیار قوی، لشکری از فعالان اجتماعی و سیاسی متشکل در قالب انجیاُ و سازمانهای مختلف و البته کارتلهای پشتیبان بسیار قوی را در اختیار دارند.
همچنین همانطور که میدانید لبنان مانند بسیاری از کشورهای منطقه ساختار سیاسی و بروکراتیک بسیار فاسدی دارد که این ساختار فاسد نیازمند ورود نیرویی جدید برای اصلاح ساختار است. به همین دلیل است که شاید ساختار موجود با صادرات مستقیم نفت و سوخت ایران به لبنان مخالفت کند، چراکه در حال حاضر این سوخت را از طرق نامشروع قاچاق یا وارد میکند و به قیمت گزاف به مردم میفروشد. پس چنین مافیاهایی هم علیه ابتکار سیدحسن نصرالله سروصدا میکنند کما اینکه شاهد مخالفت سعد حریری بودیم که سعی کرد این ترس را القا کند که اگر سوخت ایرانی بیاید تحریمهای غربی میآید، حال آنکه نهتنها همین الان لبنان زیر شدیدترین تحریمهاست بلکه به خاطر فقدان مازوت مردم برق ندارند و حتی دچار مشکل کمبود نان شدهاند. واقعا جامعه لبنان بیشتر از این قرار است درد تحریم بکشد؟ شاهد بودیم در شمال لبنان در منطقهای که تحت تسلط جریان المستقبل است انفجار یک پمپ بنزین باعث کشته شدن بیش از 20 نفر شد. این مسالهای است که گریبان تمام مردم لبنان را میگیرد. با اینکه ابتکار عمل حزبالله و ایران در نگاه اکثریت خاکستری جامعه مثبت تلقی میشود اما در جمعبندی رسانهای این ماجرا باید بگوییم توازنی برقرار شده و البته اینطور نیست که دست طرف مقابل در سیاهنمایی این اقدام در افکار عمومی بالاتر باشد. بازخوردها وقتی کاملا مثبت میشود که این کمکها بروز و ظهور بیرونی هم پیدا کند، یعنی مردم در خیابانها به استقبال کمکها بیایند یا صفها کوتاهتر شود یا مشکل بیبرقی کم شود. طبیعتا جریان فاسد سیاسی و اقتصادی جلوی کمکهای ایران به لبنان در حوزههای نظامی، سوخت و حتی تولید برق خواهد ایستاد مگر آنکه این کمکها تبدیل به یک روند شود. بر این نکته که تقویت ارتباط ما با لبنان و سوریه نیازمند چیزی فراتر از یک فرآیند مقطعی است در سالهای اخیر همواره توسط آگاهان امر تاکید شده است. نباید فراموش کنیم که چنین کمکهایی رایگان نبوده و ایران هزینه این صادرات کالا و خدمات را هم از لبنان و سوریه دریافت میکند؛ گیریم که با هزینهای پایینتر از دیگر طرفهای خارجی. این نشاندهنده اهمیت اقتصادی چنین روابطی برای ماست که در عین حال دستاوردهای امنیتی خوبی هم برای ما خواهد داشت. امیدواریم موانع داخلی چنین ابتکار عملهایی در دولت تحولخواه جناب آقای رئیسی برداشته شود.
* مدیرگروه غرب آسیای مؤسسه ابرار معاصر