printlogo


کد خبر: 237088تاریخ: 1400/6/3 00:00
گفت‌و‌گوی «وطن‌امروز» با سارا عرفانی، نویسنده کتاب «شمرون کناردون» که درباره زندگی جهادگر‌آسمانی امیرمحمد اژدری نوشته شده است
جهاد ادامه دارد

مصطفی پور‌کیانی: «شمرون کناردون» زندگینامه امیرمحمد اژدری، از جهادگران کشور است که ۲ سال پیش، براساس سانحه‌ای به رحمت خدا رفت. این جهادگر 25 ساله قائم‌مقام قرارگاه جهادی امام رضا(ع) بود. این کتاب به تازگی توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار نشر شده است. به این بهانه «وطن امروز» گفت‌وگویی با سارا عرفانی یکی از نویسندگان  این اثر انجام داد. 
***
* چه شد نوشتن این کتاب و این پروژه به شما پیشنهاد شد؟
 این کتاب به من پیشنهاد نشد و در اصل سفارشی نیست؛ از اردوهای جهادی و از قبل با آقای اژدری آشنا بودم، ایشان را می‌شناختم، بچه‌های من او را خیلی دوست داشتند و او را «عمو تپلو» صدا می‌زدند، به نحوی عموی بچه‌های من بود و تقریبا یک رابطه خانوادگی با هم داشتیم و در محیط کار همدیگر را می‌دیدیم و من شاهد فعالیت‌های زیاد جهادی ایشان بودم. زمانی که این اتفاق برای ایشان افتاد و در ماموریت جهادی دچار سانحه شد و از دنیا رفت، خیلی اتفاق دردناک و تکان‌دهنده‌ای بود و باورش برای ما دشوار بود. وقتی این اتفاق افتاد دوست داشتم به سهم خودم برای ایشان کاری انجام دهم چون آنقدر فعالیت‌های گسترده‌ای داشت که احساس کردم باید این کتاب نوشته شود و این همه فعالیت و خستگی‌ناپذیری به تصویر و متن آورده شود. به همین دلیل شخصا تصمیم گرفتم تا داستان زندگی ایشان را بنویسم. 
 
* چه نکات مهمی در نوشتن کتاب‌های زندگینامه و خاطره‌نویسی باید از طرف نویسنده رعایت شود تا نوشته برای مخاطب جذاب و خواندنی شود؟
طبیعتا ابتدا باید سراسر واقعیت باشد و تماما به واقعیت‌ها مستند شود. چون این کار از جنس تاریخ شفاهی به شمار می‌رود و طبیعتا هیچ منبع و مرجعی جز روایتگری دوستان و خانواده وجود ندارد و شناختی که خودم درباره ایشان داشتم. اما نکته مهم‌تر اینکه همه این کارها باید به صورت جذاب و با قلمی قوی نوشته شود. متاسفانه بسیاری از کارهایی که برای زندگینامه شهدا نوشته می‌شود، کارهای ضعیفی هستند و حق آن شهید و آن انسان عزیز به درستی ادا نمی‌شود. حیف است که ما دست روی شخصیت بزرگی بگذاریم و خروجی کارمان ضعیف باشد، در این صورت به عقیده من درباره آن شخصیت جفا کرده‌ایم. من درباره این کتاب تمام تلاشم را کردم که از تکنیک‌های این سبک تماما بهره ببرم؛ فضای این کتاب به صورت داستان و رمان نوشته شده و صرفا خاطره‌نگاری نیست. دوست داشتم مخاطبان نوجوان و جوان وقتی این کتاب را می‌خوانند براحتی با آن ارتباط برقرار کنند و با یک داستان شیرین مواجه شوند و در دل آن داستان با این شخصیت بزرگ آشنا شوند. زاویه دید کتاب هم اول شخص و از نگاه خود امیر محمد اژدری است که تقریبا می‌توانم بگویم این سبک را در کتاب‌های زندگینامه‌های شهدا نداشتیم و من آنقدر از ایشان اطلاعات و مصاحبه داشتم که فکر کردم می‌شود این کار جسورانه را انجام داد و کتاب را از دید خودش نوشت و احتمالا این طور بشود به درونیات آن شخص نزدیک‌تر شد و از چالش‌ها و جنگ‌های درونی او بیشتر باخبر شد.
 
* درباره شهدای مدافع حرم و جنگ تحمیلی کتاب‌های زیادی نوشته شده ولی شاید کتاب‌های کمتری درباره فعالیت‌های جهادی نوشته شده باشد و احتمالا این کار را برای شما سخت‌تر ‌کرد؛  از چالش‌های نوشتن این کتاب بگویید.
 بله! درباره کارهای جهادی در این سال‌ها کمتر نوشته شده و شخصا علاقه داشتم تا قبل از این اتفاق هم درباره فعالیت‌های جهادی کتابی بنویسم و این دغدغه همیشه همراه من بود و به دنبال یک سوژه مناسب بودم ولی هیچ وقت فکر نمی‌کردم امیر سوژه این داستان شود. اگر بخواهم از چالش‌های این نوع نوشتن بگویم، نزدیک شدن به فضاهای فعالیت‌های جهادی و شناخت درست از این فعالیت‌ها خیلی مهم است و من خودم چون چندین سفر جهادی داشتم از نزدیک به این فعالیت‌ها آگاه بودم. باید غم محرومیت افراد حاضر در این مکان‌ها را درک کرد تا بشود در این باره نوشت. من چند سالی بود که این تیم جهادی را می‌شناختم و از نزدیک شاهد بودم که چقدر انرژی و از جان مایه می‌گذارند و به همین خاطر نوشتن از این نوع فعالیت‌های جهادی برای من ساده‌تر بود.
 
* در شرایط سخت اقتصادی کشور، شاید فعالیت‌های جهادی و مخلصانه خیلی بیشتر از قبل احساس شود. از اهمیت نوشتن چنین کتاب‌هایی برای معرفی بیشتر این فعالیت‌ها و افراد شاخص آنها برای الگو شدن بگویید.
 ما با نوشتن چنین کتاب‌هایی شاید بتوانیم قدری از این محرومیت‌ها و فضاهای سختی که مردم با آن درگیر هستند را به تصویر بکشیم. یعنی هنر نویسنده باید این باشد که بتواند به درستی این محرومیت‌ها و سختی‌ها را به تصویر بکشد و در کنار آن همه پشتکار و تلاش گروه‌های جهادی را نشان دهد. بدون اغراق، امیرمحمد واقعا می‌تواند الگوی خوبی برای نوجوان‌ها و جوان‌های امروزی باشد. «جهاد ادامه دارد» شعار همیشگی امیرمحمد اژدری بود. من به همراه خانم علویان که به صورت مشترک این کتاب را نوشتیم، سعی کردیم این شعار در دل داستان مشخص باشد که این محرومیت‌ها وجود دارد و جوان‌ها می‌توانند چقدر در رفع آنها موثر باشند. امیر محمد هیچ وقت به این ماجرا اینگونه نگاه نکرد که من هیچ سمتی در این باره ندارم و من مسؤول نیستم و کسی که مسؤولیت و پست و مقام دارد خودش باید این مشکلات را حل کند. او هم می‌توانست همین حرف‌ها را بزند مانند برخی که می‌گویند اصلا این فعالیت‌های جهادی آنقدر موثر نیستند ولی امیرمحمد معتقد بود که ما کاری به کم‌کاری‌های مسؤولان نداریم. ما هر جا که بتوانیم تاثیرگذار باشیم، از ساخت یک مدرسه در روستا یا بردن تیم دندانپزشکی به مناطق محروم که بتواند درد و محرومیت را از جایی کم کند با جان و دل حضور خواهیم داشت. اگر همه مردم این نگاه را داشته باشند که هر کس بنا به توانایی‌های خود چه کاری می‌تواند در رفع این مشکلات انجام دهد و همه مشکلات را فقط گردن این و آن نیندازیم، قطعا اتفاقات بهتری خواهد افتاد. امیدوارم هر کسی که این کتاب را می‌خواند پرچم امیرمحمد را به عنوان الگو بالا نگه دارد و برای رفع این مشکلات قدمی بردارد.
 
* از بین همه جهادگران قرارگاه امام رضا، شهید اژدری چه شاخصه خاصی برای الگو شدن داشته که بهانه نوشتن این کتاب شده است؟
از میان جهادگران، امیرمحمد واقعا چهره متفاوتی بود. چون در 25 سالی که از خدا عمر گرفت، از سن پایین و 14-13 سالگی وارد فعالیت‌های جهادی شده بود و در سال‌های آخر زندگی به صورت شبانه‌روزی در اردوهای جهادی فعالیت می‌کرد. فعالیت‌های مختلفی انجام می‌داد؛ از کمک کردن به محرومان ارامنه تهران تا کوره‌های آجرپزی اطراف تهران تا بردن تیم‌های پزشکی و دندانپزشکی به نقاط دورافتاده، ساختن مدرسه برای روستاها، کمک کردن به کودکان کار مدرسه «صبح رویش» و هر کاری که فکر می‌کرد می‌تواند مفید باشد و قدمی بردارد، دریغ نمی‌کرد. با اینکه در خانواده‌ای مرفه زندگی می‌کرد و اصطلاحا در ناز و نعمت بزرگ شده بود و می‌توانست همین‌طور به زندگی‌اش ادامه دهد اما واقعا یک زندگی ساده را برای خودش انتخاب کرده بود و دوست داشت غمخوار محرومان باشد و دردی را از آنها دوا کند و به همین خاطر آن زندگی رفاه‌گونه را کنار گذاشته بود و شب و ‌روزش را وقف محرومان کرده بود. این اغراق نیست و وجه تمایز امیر با بقیه همین بود. 
 
* آیا باز هم آثاری از این دست از شما خواهیم دید؟
نویسنده‌ها دوست دارند به تکرار نیفتند. اگر بخواهم کاری شبیه این را انجام دهم، باید حتما در آن به وجه تمایزی برسم. مثلا در این کار خیلی تأکید داشتم که به تکنیکی برسم که متفاوت و متمایز باشد و از کار تکراری و کلیشه‌ای فاصله بگیرم. همان‌طور که گفتم، در کتاب‌های‌مان حق شهدا را ادا نمی‌کنیم. کارها آنقدر سطحی و دم‌دستی نوشته می‌شوند که حق آن آدم ادا نمی‌شود. من تلاشم را کردم. دوستانش و افرادی که او را می‌شناسند باید بگویند این تلاش چقدر نتیجه‌بخش بوده و چقدر شخصیت و شوخ‌طبعی و تکاپوی مدام او برای محرومان در داستان درآمده است. سعی کردم از تکنیک چیزی کم نگذارم و صرفا زندگی نوشته ‌شده یک شخص نباشد. 
 
* نام کتاب از کجا آمد؟
 بهتر است من به این سوال پاسخ ندهم تا خود مخاطب کتاب را بخواند و به جواب برسد ولی شمرون محل تولد امیرمحمد بود و جایی که برای نخستین‌ بار فعالیت‌های جهادی خودش را از آنجا شروع کرد. اصطلاحا بچه شمرون بود و در واقع اشاره‌ای است به رفاهی که در خانواده داشت و «کناردون» هم جایی بود که آن حادثه برایش اتفاق افتاد و از دنیا رفت و ما خواستیم نمادی از شروع و پایان زندگی امیر باشد. 

Page Generated in 0/0058 sec