printlogo


کد خبر: 237297تاریخ: 1400/6/8 00:00
درباره سریال«زخم کاری» و حواشی‌اش ؛ طمع، میراثی که زندگی را به آتش می‌کشد
هی زخم می‌زنی!

مصطفی پورکیانی: «زخم کاری» یکی از حاشیه‌برانگیزترین سریال‌های نمایش خانگی است که به کارگردانی محمدحسین مهدویان تولید شده است.  
این سریال، برگرفته از رمان «بیست زخم کاری» نوشته محمود حسینی‌زاد است که سال ۹۵ و پس از مدت‌ها توانست فرصت چاپ پیدا کند و بلافاصله به واسطه این سریال به اثری پرفروش در بازار نشر ایران تبدیل شود. حسینی‌زاد نویسنده کتاب، چند مجموعه داستان کوتاه و نمایشنامه هم دارد اما «بیست زخم کاری» تنها رمان او به حساب می‌آید. وی پیش از انتشار این سریال گفته بود: «من این کتاب را سال ۸۰ نوشتم و مدتی طول کشید تا اینکه برای دریافت مجوز به ارشاد فرستادم؛ پس از ارسال نیز ۱۰ سال به من اجازه انتشار اثرم را ندادند و در نهایت داستان سال ۹۴ موفق به اخذ مجوز از سوی ارشاد و چاپ در نشر چشمه شد». 
از سویی محمدحسین مهدویان که کار خود را به عنوان یک مستندساز آغاز کرد، در نخستین اثر خود «ایستاده در غبار» توانست نظر مثبت مردم و منتقدان را به خود جلب کند و پس از آن با دوگانه «ماجرای نیمروز» توانست جایگاه خود را در بین اهالی سینما به عنوان کارگردانی با استعداد تثبیت کند؛ او با «درخت گردو» توجه برخی را به سمت خود جلب کرد، هرچند در ادامه «شیشلیک» او مورد انتقاد بسیاری از کارشناسان و منتقدان سینما قرار گرفت. 
حالا مهدویان با «زخم کاری» که نخستین تجربه او در قالب سریال در شبکه نمایش خانگی به شمار می‌رود، این روزها در کانون حرف و حدیث‌هاست. زخم کاری در صدر سریال‌های پربازدید شبکه نمایش خانگی قرار گرفته است به طوری که قسمت دوازدهم این سریال ترند شبکه‌های اجتماعی می‌شود. با پخش قسمت دوازدهم این سریال، تعداد زیادی از کاربران شبکه‌های اجتماعی درباره قسمت دوازدهم به گفت‌وگو پرداخته‌اند و این برای نخستین‌بار است که یک سریال ایرانی ترند توئیتر فارسی شده است. بخش مهمی از این استقبال به خاطر نقشی بود که جواد هاشمی ایفا کرده بود.
یکی از حواشی دیگر «زخم کاری» شکایت ارشاد از این سریال به ساترا در میانه پخش آن بود. علی سعد، معاون کاربران و تنظیم‌گری اجتماعی ساترا در واکنش به خبر شکایت سازمان سینمایی از «ساترا» بابت محتوای «زخم کاری» در صفحه خود نوشته بود: «ساترا تمایلی به مطرح کردن سنگ‌اندازی‌ها در مسیر حمایتی خود از رسانه‌های صوت و تصویر ندارد ولی لازم است شفاف اعلام کنم در روزهای گذشته وزارت ارشاد نسبت به پخش سریال زخم کاری به دادسرای فرهنگ و رسانه شکایت کرده. دوستان درصورتی که با مردم صادق‌اند، با تکذیبیه رسمی افکار عمومی را آگاه کنند! کاش دوستان وزارت ارشاد در آخرین روزهای مسؤولیت خود با مردم صادق بودند».  در یادداشت‌های زیر به فراز و فرودها و کارکردهای مثبت و منفی زخم کاری نگاهی داشته‌ایم.
***
درباره «زخم کاری» که به بهانه نقد رذایل اخلاقی، در دام حاشیه‌ها افتاده است
ترمز  بریدن کاری!
احسان سالمی: «زخم کاری» اثری صریح و بدون تعارف در نقد زندگی طبقه نوکیسه به شمار می‌آید که سعی دارد عمق فساد و تباهی این سبک زندگی را به نمایش بگذارد و این بزرگ‌ترین امتیاز و وجه مثبت اثر است. این را در همین ابتدای متن نوشتم تا مخاطب یادداشت بداند نگارنده اتفاقا از موافقان نقد طبقه نوکیسه و روشنفکری در آثار نمایشی است و آن را وسیله‌ای مناسب برای ترسیم پوچ بودن این سبک زندگی می‌داند. 
اما اختلاف موافقان «زخم کاری» با مخالفان آن - که نگارنده این یادداشت یکی از آنهاست- نه در اصل موضوع بلکه در شیوه روایت آن است. مشکل اصلی «زخم کاری» آن است که برای به تصویر کشیدن تباهی این سبک زندگی، از همه مرزها اخلاقی عبور می‌کند و به اصطلاح «ترمز بریده است». 
نکته اصلی اینجاست که نمایش این میزان از تباهی و پوچی، هر چند در لایه ابتدایی باعث دلزدگی و نفرت مخاطب از این سبک زندگی می‌شود ولی آنچه در بلندمدت در ذهن مخاطب ته‌نشین می‌شود، تلخی شدید اثر است؛ موضوعی که می‌تواند پیامدهای دیگری نیز در پی داشته باشد. به عنوان مثال نمایش مکرر صحنه‌های جرم و جنایت و آدم‌کشی در سریال که نقطه اوج آن را می‌شد در سکانس به آتش کشیدن جنازه «کریم» توسط «مالک» مشاهده کرد، تنها بخشی از این تلخی بی‌اندازه «زخم کاری» است که البته خواه ناخواه بر روان مخاطبان نیز اثرگذار خواهد بود. این خشونت عریان و افسارگسیخته را به نمایش مکرر روابط غیراخلاقی در سریال اضافه کنید که بخشی از آن شامل رابطه صمیمی و خارج از عرف «حاج‌عمو» با «سمیرا» به عنوان یک زن متاهل می‌شود و بخش دیگری از آن شامل ماجرای پهن کردن دام جنسی برای «اخوان» از سوی «مالک» و «مظفری» و گرفتن فیلم از این رابطه و همچنین ارتباط آشکار و غیراخلاقی «مالک» با «کیمیا» منشی دفتر «مظفری» می‌شود؛ تا دقیقا متوجه شوید منظور از ترمز بریدن «زخم کاری» در نقد سبک زندگی طبقه نوکیسه چیست. 
سریال به بهانه نقد سبک زندگی طبقه نوکیسه، انتقاداتی نیز به برخی ساختارهای اجتماعی و سیاسی داخل ایران می‌کند. اشارات مکرر سریال به زدوبند صاحبان ثروت با صاحبان قدرت یکی از خطوط اصلی سریال در اغلب قسمت‌هاست؛ موضوعی که تصور فساد سیستماتیک و زدوبند صاحبان قدرت (حکومت) با صاحبان ثروت (طبقه نوکیسه و اشراف) را بیش از پیش در ذهن مخاطب تثبیت می‌کند. برای مثال در جریان لو رفتن فساد «ناصر» که در حوزه قاچاق مواد مخدر کار می‌کرده، ارتباط «مالک» با «مصطفوی» که نماینده حکومت به شمار می‌آید، بیش از هر چیز نمایانگر تبانی صاحبان ثروت با قدرت است. «مالک» در این ماجرا در شرایطی اسناد فساد «ناصر» در قاچاق مواد مخدر را در اختیار یک مامور حکومتی قرار می‌دهد که هدف اصلی‌اش نابودی رقیب است. از سوی دیگر مامور حکومتی نیز در شرایطی این اسناد را می‌پذیرد که صرفا به دنبال رشد و ترقی خود است. در واقع این بده‌ بستان نه به نیت نابودی فساد، بلکه به دلیل سود بیشتر صاحبان ثروت و قدرت انجام می‌شود. نمونه‌های بسیاری در جریان قصه سریال وجود دارد که از تبانی خانواده‌های «ریزآبادی» به عنوان نماینده طبقه اشراف در قصه و «مالکی»، «مظفری» و «اخوان» به عنوان نمایندگان طبقه نوکیسه با صاحبان قدرت حکایت می‌کند. 
نکته مغفول در این میان که در بسیاری از نقدهای منتشرشده بر این سریال دیده نشده بود، فضاسازی ایجادشده در قصه برای نشان دادن خانواده «ریزآبادی» به عنوان یک خانواده در ظاهر متشرع است؛ خانواده‌ای که در آن پدر با لفظ «حاج عمو» و مادر خانواده با عنوان «حاج خانم» خوانده می‌شوند اما همان «حاج عمو» حتی بعد از ازدواج «سمیرا» با «مالک» همچنان به او چشم طمع دارد و از هر فرصتی برای همنشینی و شوخی و خنده با «سمیرا» استفاده می‌کند؛ در نهایت نیز در شبی که «سمیرا» با خوراندن «مشروب» به «حاج عمو» در یک خلوت ۲ نفره! او را از حالت طبیعی خارج کرده، کشته می‌شود. جالب اینکه ریزآبادی‌های در ظاهر متشرع، برای حفظ آبروی پدرشان به دنبال عدم درج موضوع فوت به دلیل زیاده‌روی در مصرف مشروبات الکلی در پرونده فوت «حاج عمو» هستند! 
البته «زخم کاری» که در اصل قصه‌ای در نقد حرص و طمع انسان‌هاست، در کنار روایت قصه اصلی، نگاهی هم به گذشته شخصیت‌ها دارد و ریشه بسیاری از زیاده‌خواهی امروز افراد را در عقده‌های دوره کودکی و تو سری خوردن‌های دوره جوانی جست‌وجو می‌کند. این موضوع را می‌توان بر تمرکز قصه بر نمایش زندگی مالک در دوران کودکی، ارتباط او با فرزندان حاج عمو و روابط عاشقانه «مالک» و «منصوره» در دوران جوانی که در نهایت منجر به شکل‌گیری شخصیت عقده‌ای مالک می‌شود مشاهده کرد، هر چند در نهایت برآیند فیلم به دلیل قرار گرفتن اغلب کاراکترها در طیف شخصیت‌های خاکستری، به نوعی هر دو طرف این ماجرا را («مالک» به عنوان نماینده طبقه توسری خورده و «ریزآبادی‌ها» به عنوان نمایندگان طبقه اشراف) در شکل‌گیری جدال نهایی میان این ۲ گروه مقصر قلمداد می‌کند. 
اما نقطه اوج تلخی‌های «زخم کاری» را می‌توان در قسمت اخیر آن مشاهده کرد؛ جایی که در آن خودکشی شخصیت «مائده» به تصویر کشیده شد. 
خودکشی تلخ‌ترین نسخه برای پایان زندگی شخصیت «مائده» بود؛ نسخه‌ای که راه‌حلی غیرقابل دفاع برای برون‌رفت از وضعیت بحرانی به سایر نوجوانانی می‌دهد که مخاطب این سریال هستند. این در حالی است که به طور منطقی باید از نمایش و ترویج خودکشی به هر شکلی پرهیز کرد، آن هم در شرایط فعلی جامعه ایرانی که چالش‌ها و آسیب‌های اجتماعی بویژه در حوزه نوجوانان و جوانان به پیچیده‌ترین حالت خود رسیده است. این موضوع البته در چند قسمت قبل نیز در جریان تلاش «مائده» برای کشتن خودش و «میثم» از طریق خوردن قرص به تصویر کشیده شده بود اما پایان این قسمت که با مرگ «مائده» به خاتمه می‌رسد، تیر خلاصی بر همه این تلاش‌ها بود. در واقع تلاش «مائده» برای خودکشی به واسطه کشمکش‌ها میان پدرش با «مالک»، تصویری از جامعه‌ای است که در آن فضای دوقطبی شکل گرفته میان طبقات مختلف اقتصادی (طبقه اشراف با طبقه متوسط نوکیسه) پیامدی جز نابودی نسل آینده را در پی نخواهد داشت. 
همه این‌ تلخی‌ها را باید به سعی سازندگان «زخم کاری» برای نزدیک شدن به خطوط قرمز مرسوم سریال‌سازی در شبکه نمایش خانگی اضافه کرد؛ اتفاقاتی از جنس حواشی نمایش بدن عریان «سید‌جواد هاشمی» در محیط استخر در قسمت دوازدهم سریال که شاید در نگاه اول حاشیه‌ای بی‌اهمیت به نظر برسد اما انتخاب زیرکانه این بازیگر برای چنین نقش کوتاهی را می‌توان در راستای تخریب تصویر ساخته‌شده از او در ذهن مخاطبان دانست؛ جنجال‌هایی که ساختن آنها گاهی تبدیل به یک بازی دوسر برد برای سازندگان می‌شود تا هم جریان‌سازی خبری و تبلیغاتی حول سریال را افزایش دهد و هم ذهن منتقدان را از ایرادات اصلی سریال منحرف کند. حکایت «زخم کاری» و شیوه نقدش به «طمع انسان‌ها» و «سبک زندگی طبقه نوکیسه»، حکایت رستورانی مجلل است که بهترین غذاها را در ظروفی بدشکل و کثیف‌ سرو می‌کند! نمی‌توان انتظار داشت که مشتریان از دیدن این غذای لذیذ در ظرفی کثیف احساس تهوع نکنند و خودشان را صرفا به طعم غذا دلخوش نگه دارند. این حقیقتی است که باید در ساخت سایر محصولات نمایشی بویژه برای شبکه نمایش خانگی که مخاطبی به مراتب بیشتر از سینما دارد، مورد توجه قرار داد. 
«زخم کاری» به بهانه نقد «طمع» و «نوکسیگان»، بیش از هر چیز در جهت تثبیت گزاره فساد سیستماتیک حرکت کرده است؛ فسادی که پیامدهایی چون سرشاخ شدن طبقه نوکیسه با اشراف را برای رسیدن به قدرت بیشتر در پی داشته است و تنها یکی از پیامدهای آن تباهی نسل بعد خواهد بود. و البته یکی دیگر از مهم‌ترین پیامدهای آن به وجود آمدن طبقه‌ای است که برای گرفتن حقی که تصور می‌کند به او تعلق دارد، دست به هر کاری می‌زند؛ «مالک» و «سمیرا» اصلی‌ترین نمادهای این طبقه در قصه «زخم کاری» به شمار می‌آیند که برای رسیدن به هدف‌شان آدم می‌کشند، دروغ می‌گویند، حاضر به خیانت به یکدیگر می‌شوند و هر آنچه در جامعه به عنوان مرزهای اخلاق شناخته می‌شود را زیر پا می‌گذارند. 
***
هیولای درون چگونه در «زخم کاری» تمثیل می‌یابد
ذهن ابلیس 
محسن جندقی‌: سریال «زخم کاری» در دورانی ساخته شده و منتشر می‌شود که جامعه درگیر چالش‌ها و گرفتاری‌های متعدد است؛ مشکلات اقتصادی و معیشتی از یک طرف و بحران جهانی کرونا از طرف دیگر، جسم و روح و روان مردم را درگیر کرده و چه چیزی بهتر از یک سریال که محصول حرص و طمع و آز و وسوسه و ثروت و فقر و گناه و شر را نشان‌مان دهد؟ 
«زخم کاری» را می‌توان در گروه آثاری قرار داد که محتوا بر فرم چیره شده و ذهن مخاطب را وارد یک «فضای وهم‌آلود آشنا» می‌کند. هیولای درون، ابلیس خویشتن، دیو خود، نفس اماره یا هر چیزی که بشود نام آن را گذاشت در «زخم کاری» نقش اول زن و مرد را دارد و او است که فرمان می‌دهد نقش‌ها، شخصیت‌ها و تیپ‌ها به کدام سمت و سو بروند. استقبال کم‌سابقه از «زخم‌کاری» به غیر از بازی‌های درخشان و کارگردانی خوب و محتوای حرفه‌ای، به خاطر وجود آن هیولا و ابلیس و دیو و نفسی است که برای همه مخاطبان و کلا برای همه انسان‌ها آشناست؛ اینکه در چنین اوضاعی این ابلیس بزک‌کرده درون، فعال‌تر از سابق شده و خود خویشتن را نشانه گرفته و برای به تباهی کشاندن خود مستعد تباهی، زنده می‌شود. 
مالک با بازی خوب جواد عزتی آینه تمام‌عیار انسانی است که یکی از شاخص‌های مهم انسان ‌بودن یعنی «اختیار» و «کنترل» در آن دچار خدشه شده است؛ چیزی که کارگردان در همان سکانس‌های ابتدایی سریال به آن تاکید می‌کند. او مجری اوامر ابلیسی غیر از ابلیس خود هم هست: سمیرا با بازی تحسین‌برانگیز رعنا آزادی‌ور. حتی دختربچه ذهن مالک - که در سایر سریال‌ها معمولا یک تیپ هشداردهنده و نفس لوامه محسوب می‌شود- یک ابلیس دعوت‌کننده به اجرای اوامر سمیراست. در قسمت اول می‌بینیم همین دختربچه به او توصیه می‌کند هر چه همسرش - سمیرا- گفت انجام دهد. شاید در ابتدا ارتکاب به قتل همین «مالک اختیار از کف‌داده» برای مخاطب عجیب و شگفت‌انگیز است اما در ادامه از تبهکاری‌های بعدی وی تعجب نمی‌کند و فقط به مذمت ‌کردن آن بسنده می‌کند. 
پیچیده‌ترین نقش «زخم کاری» را سمیرا دارد؛ «رعنا آزادی‌ور» بخوبی توانسته شخصیت یک زن پیچیده، درونگرا، مغرور با آمال و آرزوهای بزرگ - بسیار بزرگ- و در عین حال نگران خارج شدن مالک از مسیر تعیین‌شده را بخوبی ایفا کند. رعنا آزادی‌ور بهترین گزینه برای ایفای این نقش بود، چرا که مخاطبان حرفه‌ای، وی را همواره در قامت نقش یک زن درونگرا، مظلوم و معمولی دیده بودند و حالا در «زخم کاری» این «انسان همیشه معمولی نشان داده شده» تبدیل به یک ابلیس می‌شود، ابلیسی آشنا در درون همه ما. کارگردان در قسمت دهم سریال گوشه‌ای از درون پیچیده سمیرا را نشان‌مان می‌دهد؛ چیزی که برای جوان و نوجوان امروزی غریبه نیست. در سکانس داخل ماشین، زمانی که سمیرا می‌خواهد کیمیا کارمند هولدینگ مالک را همراه خود کند به او می‌گوید: «من آدم کینه‌ای هستم... از آدم‌هایی که نمی‌ترسند خوشم میاد... من و مالک هیچ وقت عاشق هم نبودیم ولی زندگی خوب و آرومی داشتیم چون هدف‌هامون مشترک بود؛ اهداف مشترک بیشتر از عشق آدم‌ها رو به هم نزدیک می‌کنه. عشق کمرنگ می‌شه اما هدف‌های مشترک هر روز پررنگ‌تر می‌شه... من بچه اون محله‌ای‌ام که تو ازش اومدی؛ دخترای باهوشی که شب‌ها تو خونه معمولی می‌خوابند و خواب پنت‌هاوس و بی‌ام‌و مشکی می‌بینند». 
این جملات در میانه سریال بر زبان سمیرا جاری می‌شود اما آزادی‌ور آنقدر نقش خود را خوب بازی کرده بود که برای مخاطب آشنا بود و قبل از آن به این نتیجه رسیده بود که با زنی کینه‌ای، با سیاست و درونی ترسناک مواجه است که هر کاری از دستش بر‌می‌آید، حتی تباه کردن خود خویشتن!
نویسنده سریال برای اینکه سمیرا و اهدافش وحشتناک‌تر به نظر آید حاضر است همه چیز و همه کس را قربانی کند حتی حسادت زنانه‌ای که می‌تواند محور یک درام یا فضای نوآر سینمایی باشد. در همان سکانس سمیرا به کیمیا می‌گوید: «اگر عاشق (شوهرم) شدی که کاری باهات ندارم اما اگر اومدی صاحب چیزایی که مال من هست بشی بدجوری من رو عصبانی می‌کنی!»
«زخم کاری» قصه آرزوهای بزرگ و زیبا اما مسیری وحشتناک و خطرناک است که به براحتی هدف، وسیله را توجیه می‌کند و انسان را به ناکجاآباد و در نهایت تباهی می‌برد. البته برای اینکه بتوانیم درباره محتوای سریال نظر نهایی بدهیم باید سریال را تا انتها دید، چراکه این امکان وجود دارد کارگردان نتواند پایانی «خوب و قوی» برای سریالی «خوب و قوی» بسازد. 
 فضای داستان و آمال تیپ‌ها و شخصیت‌هایی که در سریال آمده در کنار فضای جامعه واقعی امروزی که در ابتدای این نوشته به آن اشاره شد، موجب شده «زخم کاری» بشدت مورد توجه مخاطبان قرار گیرد. شاید در برخی صحنه‌ها خشونت بیش از حد معمول سینمای ایران مخاطب را پس بزند اما در مجموع سازندگان سریال - شاید با توفیق اجباری و به کمک نظارت- موفق می‌شوند فضای نوآر بدون صحنه‌های تهوع‌آور خشونت به مخاطب ارائه دهند.  جهات تکنیکی سریال نیز به راحتی موفق می‌شود مخاطب را راضی کند؛ کارگردانی خوب، تصویربرداری حرفه‌ای، بازی‌های درخشان، تدوین عالی و موسیقی مناسب و بجای «زخم کاری» چشم‌نواز و گوش‌نواز است و تعجبی ندارد که رکورد تعداد مخاطب را بشکند. البته بازی بازیگران و نابازیگرانی مثل مرتضی امینی‌تبار در نقش میثم، پسر مالک و سارا حاتمی در نقش مائده، دختر ناصر، کمی توی ذوق می‌زد و می‌زند و مشخص است که انرژی زیادی از محمدحسین مهدویان گرفته شده اما سریال آنقدر خوب است که کمبودهای آن دیده نشود. 
* * *
ابلیس درون که در دین ما به آن «نفس اماره» گفته می‌شود می‌تواند آنقدر بزرگ شود که اشرف مخلوقات را به تباهی بکشد، زندگی‌های زیادی را نابود کند و به یک اژدهای هفت سر تبدیل شود؛ اژدهایی بسیار بزرگ‌تر از ذهن ابلیس زخم کاری. مَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلاَّ غُرُورًاً - شیطان آنان را بسیار وعده دهد و آرزومند و امیدوار کند ولی آنان را چیزی جز غرور و فریب وعده نمی‌دهد. (‌آیه 120، سوره نسا)

 


Page Generated in 0/0074 sec