printlogo


کد خبر: 237431تاریخ: 1400/6/11 00:00
فرار آمریکا و لزوم مهندسی قدرت در افغانستان

عماد هلالات: با شکست سیاست طرح خاورمیانه جدید در دوران جورج بوش پسر و ایجاد هزینه‌های هنگفت نظامی و شکست راهبردهای این کشور در منطقه، در دوران اوباما سیاست جدیدی در قبال خاورمیانه اتخاذ شده بود. اوباما به دنبال این بود تکلیف خاورمیانه را با معاهداتی از قبیل برجام یکسره کند و بعد از شکست‌های مکرر در منطقه غرب آسیا، سراغ رقیب و دشمن جدید خود که توانایی تغییر موازنه قدرت و به چالش کشیدن این کشور را دارد برود. چین روز‌به‌روز بر قدرت خود می‌افزود و ایالات‌متحده با دکترین بوش توانایی رویارویی با چین را نداشت، به همین دلیل در دوران ریاست باراک اوباما راهبرد «موازنه از راه دور» برای منطقه خاورمیانه اتخاذ شد و در آن دوران بخش‌هایی از این راهبرد اجرایی شد. 
آمریکا در دهه‌‌های اخیر هزینه‌ای سنگین برای تحقق اهداف خود در مناطق مختلف بویژه غرب آسیا صرف کرده اما به‌رغم هزینه‌های سنگین و تلفات زیاد، توفیق چندانی در دستیابی به اهدافش نداشته است. لذا از نظر افرادی چون «استفان والت» و «جان مرشایمر» که از حامیان الگوی واقع‌گرایی سیاسی و راهبرد موازنه از راه دور به حساب می‌آیند، منافع حیاتی در آمریکا دربرگیرنده مواردی چون «تأمین امنیت»، «رفاه اقتصادی» و «ارزش‌های اساسی آمریکا و متحدان این کشور در اروپا، شرق و غرب آسیاست». بنابراین راهبرد موازنه از راه دور به آمریکا این امکان را می‌دهد تا ضمن دور ماندن از مناقشه‌ها، منافع حیاتی خود را تأمین کرده و تنها زمانی از نیروهای نظامی خود استفاده کند که ضرورتی حیاتی وجود دارد. به طور خلاصه، آمریکا با واگذاری مسؤولیت به دیگران، آنها را درگیر منازعات کرده و خود از دور آنها را کنترل می‌کند. 
ایجاد درگیری و منازعه در کشور‌های هدف بخشی از استراتژی آمریکا برای مدیریت منطقه خاورمیانه است. خروج آمریکا از افغانستان را هم باید در راستای همین راهبرد تعریف کرد؛ حضور گروه‌ها و طوایف قومیتی مختلف و درگیری و نزاع‌های چند‌ساله بین گروه‌های افغان در این کشور باعث می‌شود ایالات‌متحده با استفاده از این ظرفیت و همچنین وجود گروه‌های تروریستی مختلف از جمله داعش و القاعده به دنبال ایجاد جنگ داخلی و بی‌ثبات‌سازی این کشور باشد. جنگ داخلی در افغانستان می‌تواند بعد از شکست طرح خاورمیانه بزرگ، همسایگان افغانستان، بویژه جمهوری اسلامی و چین را درگیر این کشور کند. 
با تصرف کابل توسط طالبان و فرار اشرف‌غنی، رئیس‌جمهور غربگرا و وابسته به آمریکا، رسانه‌های آمریکایی بشدت بر موضوع جنگ داخلی در افغانستان تأکید می‌کنند؛ امری که در صورت تحقق می‌تواند وضعیت مردم افغانستان را بیش از گذشته بحرانی کند. پرونده ایجاد جنگ داخلی در افغانستان بر عهده سازمان سیای آمریکاست. آمریکایی‌ها سعی کردند با بسیاری از سران گروه‌ها و قبایل مخالف طالبان گفت‌وگو کنند. بخشی از راهبرد آمریکا در افغانستان از طریق گروه‌های تروریستی همچون داعش و القاعده تحقق می‌یابد. بمب‌گذاری، ترور سران و کشتارهای مختلف می‌تواند نزاع داخلی را در این کشور بیش از بیش شعله‌ور‌ کند. انفجارهای فرودگاه کابل را باید در همین راستا تعریف کرد. با آنکه 14تفنگدار آمریکایی در انفجارهای اخیر فرودگاه کابل کشته شدند اما به نظر می‌رسد داعش هم در راستای راهبرد آمریکا عمل می‌کند. آمریکایی‌ها برای بی‌ثبات کردن افغانستان از کانال‌های مختلفی وارد می‌شوند. 
 
* مطلوب جمهوری اسلامی و همسایگان در قبال افغانستان
جنگ داخلی در افغانستان می‌تواند کشورهای همسایه آن را در این بحران شریک کند. ایران و چین کشورهایی هستند که ثبات افغانستان برای آنها مهم‌ترین هدف بعد از خروج آمریکاست؛ هدفی که در مقابل راهبرد آمریکا در افغانستان قرار می‌گیرد. چین بشدت به ثبات و تشکیل دولت در این کشور نیازمند است تا بتواند طرح بزرگ خود یعنی «یک کمربند- یک راه» را عملیاتی کند. بخشی از این طرح از خاک افغانستان یا از مجاورت این کشور به سمت منطقه آسیای مرکزی و ایران می‌گذرد. چینی‌ها برای به سرانجام رساندن این طرح هزینه‌های هنگفتی را متحمل شده‌اند و به هیچ وجه ناآرامی در افغانستان برای چینی‌ها مطلوب نیست. جنگ، ناآرامی و جولان گروه‌های تروریستی در افغانستان باعث می‌شود احتمال اینکه با توجه به بافت منطقه آسیای مرکزی و جغرافیای این منطقه، بحران به این منطقه هم سرایت کند بسیار زیاد شود. بخش اعظم طرح «یک کمربند- یک راه» چین، از کشورهای منطقه آسیای مرکزی می‌گذرد. در نتیجه چینی‌ها بشدت به دنبال برقراری ثبات در افغانستان هستند و در این زمینه با گروه طالبان مذاکرات مختلفی را انجام دادند. از سوی دیگر بی‌ثباتی در افغانستان می‌تواند استان مسلمان‌نشین سین‌کیانگ را که در همسایگی کشورهای منطقه آسیای مرکزی است درگیر خود کند. بحران سوریه و حضور تروریست‌های اویغور از استان سین‌کیانگ برای چینی‌ها درس بزرگی داشت. به همین دلیل چینی‌ها به هیچ وجه نمی‌خواهند تجربه بحران سوریه این بار در همسایگی خود و در افغانستان تکرار شود. 
برای جمهوری اسلامی خروج آمریکا از منطقه خاورمیانه راهبرد اصلی را تشکیل می‌دهد. از نظر ایران کشورهای همسایه می‌توانند با همکاری خود امنیت همدیگر را تأمین کنند و نیازی به کشورهای خارجی وجود ندارد؛ امری که جمهوری اسلامی بارها و بارها بر آن تأکید داشته است و...
حال این مساله بیش از گذشته برای کشورهای منطقه در حال مسجل شدن است. با خروج آمریکا از افغانستان، جمهوری اسلامی مطلوب خود را تشکیل دولت جدید در افغانستان با حضور همه طوایف و گروه‌های مختلف می‌داند؛ امری که می‌تواند ثبات را به این کشور برگرداند. جمهوری اسلامی همواره بر داشتن ملتی مستقل با حضور قبایل مختلف افغان تأکید کرده و در جریان پیشروی‌های اخیر طالبان هم بر همگان روشن شد که جمهوری اسلامی از هیچ یک از گروه‌های افغانستان حمایت نمی‌کند، بلکه امنیت مردم افغانستان را اولویت اصلی خود می‌داند و در راستای همین هدف به دنبال ثبات در این کشور است، هر چند رسانه‌های خارجی و برخی رسانه‌های داخلی در این زمینه سعی می‌کنند جمهوری اسلامی را شریک طالبان در پیشروی‌ها و تصرف کابل و ایران را حامی بنیاد‌گرایی و تروریسم معرفی کنند. 
از سوی دیگر برای جمهوری اسلامی ثبات در افغانستان از آن جهت حائز اهمیت است که حضور تروریست‌های شرور و معاند و ضد‌‌انقلاب کنترل می‌شود. حضور گروه‌های تروریستی همچون داعش همواره می‌تواند مرزهای جمهوری اسلامی را تهدید کند. تشکیل دولت قوی در افغانستان می‌تواند ثبات را به مرزهای 900 کیلومتری ایران و این کشور برگرداند. مساله دیگری که می‌تواند ثبات در افغانستان را برای جمهوری اسلامی دارای اهمیت کند، بحران مهاجرت افغان‌ها به داخل ایران است. طبق آمارهای رسمی، بیش از 5 میلیون افغانستانی در جمهوری اسلامی حضور دارند و بی‌ثباتی در این کشور می‌تواند بر حضور آنها در ایران بیفزاید؛ امری که می‌تواند بحران‌های مختلفی را برای جمهوری اسلامی در پی داشته باشد. 
از بعد بین‌المللی کشورهای تأثیر‌گذار در تحولات افغانستان، هر کدام به دنبال اهداف و منافع خود هستند و از گروه‌های مختلف در این کشور حمایت می‌کنند. برای غربی‌ها تنش در افغانستان نقطه مطلوبی است که همواره بر آن تأکید می‌کنند و آن را در راستای اهداف خود می‌بینند. همسایگان افغانستان از جمله پاکستان و کشورهای آسیای مرکزی با محوریت روسیه منافع مختلفی را در این کشور دنبال می‌کنند. پاکستانی‌ها مطلوب خود را تشکیل دولت توسط خود طالبان (امارت اسلامی) می‌دانند و وزیر خارجه این کشور در دیدار مقامات ایرانی بر این نکته تأکید کرده است که پاسخ جمهوری اسلامی مستدل و متقن بوده: افغانستان نیازی به قیم ندارد. در سوی دیگر روس‌ها نگران حیاط خلوت خود یعنی آسیای مرکزی هستند. مطلوب روس‌ها ثبات افغانستان است. جمهوری اسلامی اما در گفت‌وگوهای مختلف خود با کشور‌های ذی‌نفع و ذی‌نفوذ در افغانستان همواره بر اولویت قرار دادن مردم و پرهیز از جناح‌بندی تأکید کرده است. 
این سیاست به آن معناست که علاوه بر ایجاد ثبات در شرایط فعلی، زمینه لازم برای ثبات جامعه افغانستان در آینده نیز مهیا می‌شود. این امر در شرایطی محقق می‌شود که تمام گروه‌ها و قومیت‌های افغانستان با پذیرش تقسیم قدرت، هر کدام سهمی در سیاست این کشور داشته باشند. یکی از مدل‌های تقسیم قدرت برای جوامع قومیتی تقسیم قدرت بر مبنای جمعیت هر قومیت است. به این معنا که در مورد افغانستان هر قومیت متناسب با درصد جمعیتی که دارد به همان میزان در دولت سهیم خواهد بود. 
 هر چند با توجه به چشم‌انداز شرایط فعلی در افغانستان در سایه تسلط بلامنازع طالبان، شکل‌گیری دولت بنا بر مدل تقسیم قدرت کمی دور از ذهن به نظر می‌رسد اما اگر سران طالبان به این درک بدیهی برسند که ثبات در افغانستان در کوتاه‌مدت و بلندمدت بدون مشارکت سایر گروه‌ها امکان‌پذیر نیست، شاید راضی به تقسیم قدرت در این کشور شوند، چه آنکه گذر زمان مخالفان تسلط بلامنازع طالبان در افغانستان را از لاک تدافعی در‌می‌آورد و هسته‌های مقاومت علیه این گروه در اکثر نقاط افغانستان شکل خواهد گرفت.

Page Generated in 0/0073 sec