مهدی گرگانی: در حالی که ایالات متحده آمریکا و متحدانش در ناتو با هدف ساقط کردن حکومت وقت طالبان، صدور دموکراسی و تحمیل مدل حکومت مورد نظر خود در سال 2001 به افغانستان حمله کردند، اکنون پس از 20 سال جنگ و خونریزی در حالی از افغانستان خارج شدند که نهتنها به هیچ یک از اهداف اعلامی خود دست نیافتند بلکه نیروهای سیاسی مورد حمایت خود را هم در این کشور تنها گذاشته و سراسیمه و دستپاچه از افغانستان فرار کردند. حال اوضاع افغانستان اگر از سال 2000 بدتر نباشد بهتر هم نیست و مشخص نیست چه آیندهای در انتظار مردم افغانستان است، هر چند به باور تحلیلگران بدتر از دوران اشغال نخواهد بود.
بسیاری از مقامات سیاسی دولت دستنشانده کابل از خارج به افغانستان آورده شدند تا مدینه فاضله مورد نظر آمریکا را در این کشور محقق کنند و جامعهای همسو با آرمانها و ارزشهای غرب برای مردم افغانستان به ارمغان بیاورند. پس از ۲ جنگ آمریکا در افغانستان و عراق، بسیاری از نیروهای سیاسی غربگرا در منطقه آن را به عنوان یک پیروزی بزرگ برای ابرقدرت جهان دانسته و صدور دموکراسی غربی با ابزار جنگ به کشورهای کمتر توسعهیافته را به عنوان یک مدل موفق در سیاست بینالملل خواندند و خواستار پیادهسازی این الگو در سایر کشورهای جهان نیز شدند. آنها به جورج بوش به عنوان قهرمان و منجی عراق و افغانستان نگاه میکردند و به دنبال مداخله نظامی بیشتر آمریکا و ناتو در سایر کشورها و به زعم خود آزادسازی کشورها از یوغ حکومتهای اقتدارگرا بودند.
اکنون پس از گذشت ۲ دهه از آغاز «پروژه دولت/ ملتسازی» آمریکا، آیا مردم افغانستان به دموکراسی دست یافتند؟ آیا وضعیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مردم افغانستان بهتر از سال 2000 است؟ آیا نیروهای امنیتی و ارتش افغانستان قویتر از قبل شدهاند؟ پاسخ به همه این سوالها منفی است و علت منفی بودن آن را باید در این جستوجو کنیم که هدف آمریکا از آغاز این جنگهای خانمانسوز چه بود.
«پترو پاتروشف» رئیس شورای امنیت فدرال روسیه میگوید جنگ افغانستان برای کمپانیهای تسلیحاتی و مافیای سلاح در آمریکا یک «معدن طلا» بود. آمریکا بیش از 90 میلیارد دلار تنها صرف آموزش ارتش افغانستان کرد اما در نهایت دیدیم این ارتش در مقابل نیروهای طالبان که با سلاحهای سبک میجنگند حتی یک روز هم دوام نیاورد. علاوه بر آن آمریکا میلیاردها دلار سلاح به جنگ افغانستان وارد کرد و حال این مساله بیش از گذشته برای کشورهای منطقه در حال مسجل شدن است. با خروج آمریکا از افغانستان، جمهوری اسلامی مطلوب خود را تشکیل دولت جدید در افغانستان با حضور همه طوایف و گروههای مختلف میداند؛ امری که میتواند ثبات را به این کشور برگرداند. جمهوری اسلامی همواره بر داشتن ملتی مستقل با حضور قبایل مختلف افغان تأکید کرده و در جریان پیشرویهای اخیر طالبان هم بر همگان روشن شد که جمهوری اسلامی از هیچ یک از گروههای افغانستان حمایت نمیکند، بلکه امنیت مردم افغانستان را اولویت اصلی خود میداند و در راستای همین هدف به دنبال ثبات در این کشور است، هر چند رسانههای خارجی و برخی رسانههای داخلی در این زمینه سعی میکنند جمهوری اسلامی را شریک طالبان در پیشرویها و تصرف کابل و ایران را حامی بنیادگرایی و تروریسم معرفی کنند.
از سوی دیگر برای جمهوری اسلامی ثبات در افغانستان از آن جهت حائز اهمیت است که حضور تروریستهای شرور و معاند و ضدانقلاب کنترل میشود. حضور گروههای تروریستی همچون داعش همواره میتواند مرزهای جمهوری اسلامی را تهدید کند. تشکیل دولت قوی در افغانستان میتواند ثبات را به مرزهای 900 کیلومتری ایران و این کشور برگرداند. مساله دیگری که میتواند ثبات در افغانستان را برای جمهوری اسلامی دارای اهمیت کند، بحران مهاجرت افغانها به داخل ایران است. طبق آمارهای رسمی، بیش از 5 میلیون افغانستانی در جمهوری اسلامی حضور دارند و بیثباتی در این کشور میتواند بر حضور آنها در ایران بیفزاید؛ امری که میتواند بحرانهای مختلفی را برای جمهوری اسلامی در پی داشته باشد.
از بعد بینالمللی کشورهای تأثیرگذار در تحولات افغانستان، هر کدام به دنبال اهداف و منافع خود هستند و از گروههای مختلف در این کشور حمایت میکنند. برای غربیها تنش در افغانستان نقطه مطلوبی است که همواره بر آن تأکید میکنند و آن را در راستای اهداف خود میبینند. همسایگان افغانستان از جمله پاکستان و کشورهای آسیای مرکزی با محوریت روسیه منافع مختلفی را در این کشور دنبال میکنند. پاکستانیها مطلوب خود را تشکیل دولت توسط خود طالبان (امارت اسلامی) میدانند و وزیر خارجه این کشور در دیدار مقامات ایرانی بر این نکته تأکید کرده است که پاسخ جمهوری اسلامی مستدل و متقن بوده: افغانستان نیازی به قیم ندارد. در سوی دیگر روسها نگران حیاط خلوت خود یعنی آسیای مرکزی هستند. مطلوب روسها ثبات افغانستان است. جمهوری اسلامی اما در گفتوگوهای مختلف خود با کشورهای ذینفع و ذینفوذ در افغانستان همواره بر اولویت قرار دادن مردم و پرهیز از جناحبندی تأکید کرده است.
این سیاست به آن معناست که علاوه بر ایجاد ثبات در شرایط فعلی، زمینه لازم برای ثبات جامعه افغانستان در آینده نیز مهیا میشود. این امر در شرایطی محقق میشود که تمام گروهها و قومیتهای افغانستان با پذیرش تقسیم قدرت، هر کدام سهمی در سیاست این کشور داشته باشند. یکی از مدلهای تقسیم قدرت برای جوامع قومیتی تقسیم قدرت بر مبنای جمعیت هر قومیت است. به این معنا که در مورد افغانستان هر قومیت متناسب با درصد جمعیتی که دارد به همان میزان در دولت سهیم خواهد بود.
هر چند با توجه به چشمانداز شرایط فعلی در افغانستان در سایه تسلط بلامنازع طالبان، شکلگیری دولت بنا بر مدل تقسیم قدرت کمی دور از ذهن به نظر میرسد اما اگر سران طالبان به این درک بدیهی برسند که ثبات در افغانستان در کوتاهمدت و بلندمدت بدون مشارکت سایر گروهها امکانپذیر نیست، شاید راضی به تقسیم قدرت در این کشور شوند، چه آنکه گذر زمان مخالفان تسلط بلامنازع طالبان در افغانستان را از لاک تدافعی درمیآورد و هستههای مقاومت علیه این گروه در اکثر نقاط افغانستان شکل خواهد گرفت.