به بهانه وضع این روزهای تراکتور و طرح این پرسش که خصوصیسازی سرخابیها چه عواقبی دارد؟
مهدی طاهرخانی: روزی که محمدرضا زنوزی، مالک متمول گسترش فولاد، باشگاه تراکتور را خرید، رویابافی برای پرشورها آغاز شد؛ آینده را روشن میدیدند همچون درخشش ستارهها در شب سیاه کویر. خریدهای رویایی و صید یک به یک جامهای پیش رو خوابی بود که آنها سرشب دیدند، بیخبر از دراز بودن این شب سیاه. فوتبال حرفهای یعنی گردش مالی حرفهای و داشتن سرمایه یعنی باز بودن دست برای هر پروژهای. آن شب پرشورها فقط یک آرزو داشتند؛ قطب سوم باید تراکتور باشد نه سپاهان. اگر آنجا کارخانه تمام دولتی فولاد مبارکه پشت سر زردهای نصفجهان است، اینجا حساب بانکی پر و پیمان زنوزی ضمانت تولد قطب سوم بود. آن جشن جعلی در روز پایانی لیگ چهاردهم خاطرتان هست؟ سپاهان در اصفهان جام را بالا برده بود و بنا به اخبار اشتباه که به گوش تونی و پسرش رسانده بودند، آنها خود را قهرمان میدانستند اما همه چیز عرض 10 دقیقه تمام شد. وضعیت امروز تراکتور حکایت همان 10 دقیقه کذایی است. بیدار شوید؛ رویا تمام شد. اشکان رفت، حاجصفی و شجاعی همچنین، خبری از استوکس و باقی خارجیهای باکیفیت هم نیست. مالک زخم خورده، حتی به تبریز نمیآید و در کشور همسایه اتراق کرده. در تبریز چه خبر است؟ تکلیف این خیل جمعیت پرشور چیست؟
همانی که تا یک سال قبل برند آدیداس را به رخ سرخابیهای پایتخت میکشید و با طعنه میگفت ما کجا شما کجا! حالا کارش فروختن بازیکن است، آن هم مفت و ارزان. فقط بروید. مالک آنقدر زخم خورده که دیگر حالش از فوتبال بهم میخورد. مالک، فوتبال حرفهای را نمیشناخت و تصور میکرد با چند ده میلیارد پول خرج کردن مصونیت آهنین اطراف خودش و وامهایش درست میکند. مالک دیگر زخمها را هم نمیشمارد از بس زیاد است. فوتبال حرفهای ادا نیست، فوتبال حرفهای خریدن برند آدیداس از کالیفرنیا نیست، فوتبال حرفهای تولید لباس در شهر مرند و کوباندن برند معروف آلمانی در سمت راست آن نیست، فوتبال حرفهای یعنی برنامهریزی و درست پول خرج کردن، یعنی درآمد پایدار؛ مالک کدامش را داشت؟
پاریسنژرمن را الگو ندانیم
70 درصد درآمد همه تیمهای خصوصی از حق پخش تلویزیونی حاصل میشود و سپس لباسفروشی و فروش بازیکن. البته یکی دو استثنا هم داریم، آن هم در دل فوتبال حرفهای اروپا. نام یکی از آنها پیاسجی است. بلد است چگونه فیرپلی مالی را دور بزند. چون دولت قطر و پول درشت «گنبد شمالی» (میدان گازی مشترک با پارس جنوبی) پشتش است. با خودکار بنویسید که پاک نشود؛ کیلیان امباپه را که سال بعد این موقع میتواند رایگان به مادرید برود، حاضر نشد با 200 میلیون یورو به رئال بفروشد! میدانید چرا؟ این باشگاه برخلاف همه باشگاههای خصوصی جهان، به دنبال درآمد نیست. البته از حق پخش و لباسفروشی درآمد قابل ذکری دارد اما نسبت به هزینه، بعید است در واقعیت ترازشان مثبت باشد؛ مگر با شعبدهبازی وکلای متبحر. این تیم افتخار میخواهد و به دنبال قهرمانی اروپاست و برای آن تا آنجایی که قانون اجازه دهد پول خرج میکند. پاریسنژرمن به سوپرلیگ اروپا نه میگوید، چون بسان ریشهدارهایی همانند رئال و یووه و بارسا اصلا دغدغه مالی ندارد. برای شیوخ قطری افتخار ملی حالا خودنمایی با پیاسجی است. شاید بخندید، شاید بگویید این چه مدلی است اما باور کنید هر چه هست و نیست عین حقیقت است. بازگردیم به فوتبال حرفهای خودمان. تراکتور کدامش بود؛ رئالی که با حق پخش و فروش لباس چرخ بزرگ اقتصادیاش را میچرخاند یا پاریس و سیتیای که دولتهای قطر و امارات پشتشان هستند؟
استیلآذین یادتان است؟
سوال را جور دیگری میپرسیم: تراکتور و بالاتر از آن استقلال و پرسپولیس، شبیه کدام گزاره هستند؟ پاسخ سخت است، میدانم. از این رو اعتقاد راسخ دارم مادامی که حق پخش تلویزیونی فوتبال در دستان یک نهاد ملی است، خصوصیسازی به جوک میماند. عاقبتش میشود استیلآذین با مالکی در اوین. مالک تراکتور گویا میخواهد زخم آخر را کاری به پرشورها بزند. هر چه خرج کرد نتیجه ندید. هر چه شلوغ کرد خوشبختی را پیدا نکرد. هر چه بالا و پایین رفت به مقصد نرسید. مالک خسته است، مالک میخواهد برود و این تازه آغاز یک پایان است. کاش تراکتور دست همان نیروی عاشورای تبریز میماند، دستکم سالی 6-5 ستاره سرباز داشت که برایش میدویدند. چه خبر است در تبریز؟ چرا تب فرار بازیکنان پایین نمیآید؟ چرا هیچکس حواسش به مردم این شهر نیست؟ چون تیم خصوصی شده، هیچ کس علاقهای به پاسخ ندارد.
خصوصیسازی با این روش خودکشی است
عبرت بگیرید شما که پایتان را در یک کفش کردهاید و اعتقاد دارید تنها راه برونرفت سرخابیها از این وضعیت بغرنج مالی، واگذاری به بخش خصوصی است. این حرفها شیرین و فریبنده است. همیشه با نیت خوب مسیر ورود به جهنم سنگ فرش میشود. بیش از 70 درصد در آمد خالص تیمهای خصوصی از حق پخش تلویزیونی به دست میآید. بر سیما نمیتازم همانطور که شبکههای E اسپانیا و ARD آلمان قادر به پوشش بازیهای لالیگا و بوندسلیگا نیستند. واقعیت این است که فوتبال خصوصی، شبکه خصوصی میخواهد، تفکر خصوصی میخواهد و دهها المان دیگر که بیرودربایستی ما هیچ کدام را نداریم. اشتباه نکنید ما طرفدار فوتبال دولتی نیستیم، هرگز! اما کور نیستیم و واقعیت را میبینیم. خصوصیسازی باعث پیشرفت است به شرطی که هفتتپهسازی در فوتبال رواج پیدا نکند. از سویی حواسمان به وضعیت استراتژیک ۲ تیم با چند ده میلیون هوادار هم باید باشد.
پورا و استیلآذین ۲ نمونه کامل
قصه خصوصیسازی ما اینگونه است؛ پولدارها چند صباح میآیند، هزینه میکنند و معروف میشوند و سپس خاکستری بر جا میگذارند و میروند. تیم فوتبال پورا در روزهای پایانی دهه 60 خاطرتان است؟ میدانید امتیاز کدام تیم را خرید تا عبدالله صوفیانی صادرکننده پوست و روده ایران، باشگاه جدیدش را روی خرابه آن بنا کند؟ کیان آن روز مُرد تا پورا جان بگیرد. آن تیم نخستین تیم خصوصی ایران بعد از پیروزی انقلاب بود. ثمرهاش چه شد؛ تحقیقا هیچ. صوفیانی چند روزی پول آورد، خسته شد و عطای فوتبال را به لقایش بخشید. عین همین قصه را در ۲ دهه بعد دیدیم.
فقط نامها را اینگونه تغییر دهید. کیان شد اکباتان (همان تیمی که استیلآذین امتیازش را خرید)، پورا شد استیلآذین. صوفیانی هم عینا شد حسین هدایتی. حالا نه اثری از اکباتان مانده که روزگاری بازیکنساز بود و نه اثری از استیلآذین و مالک پرماجرایش.
اما داستان تراکتور فرق دارد، بر خلاف همه مثالهای ذکر شده این تیم هوادار دارد، زنده است و نفس میکشد. عاشق دارد و معشوقه عاشقان پرتعداد است.
تراکتور تا ابد تراکتور است اما زخم مالک پر پیکرهاش ماندنی. این زخم چراغ راهی است برای سایرین. چراغ راه برای استقلال، برای پرسپولیس، برای همه. آنهایی که میخواهند خصوصی شوند و با شعارهای زیبای خصوصیسازی، هوش از سر هوادار میبرند اما هزینه کردن بدون سود فقط مدت زمان کوتاهی برقرار است. هیچکس پولش را دور نمیاندازد.
درآمد سرخابیها هر کدام هزار میلیارد تومان میشود اگر...
اگر تلویزیون اینترنتی و خصوصی پا به میدان بگذارد، اگر هوادار برای دیدن بازیهای یک فصل تیمش همانند دیدن سریال و فیلم اشتراک سالانه از شرکتهای اینترنتی بخرد، آن وقت با یک حساب سرانگشتی خواهید دید باشگاههای پرسپولیس و استقلال فقط از حق پخش تلویزیونی، صاحب چه پولی میشوند.
نمیگویم پرسپولیس 30 تا 40 میلیون هوادار دارد. عدد را به کف تقلیل میدهیم؛ فقط 10 میلیون نفر. بدون شک همه آنها حاضرند در ماه رقمی کمتر از 10 هزار تومان برای دیدن بازیهای تیم محبوبشان هزینه کنند. بر فرض مثال اگر 100 هزار تومان در سال، هزینه اشتراک دیدن بازیهای لیگ باشد، ماهانه این رقم زیر 10 هزار تومان خواهد شد. حالا آن 100 هزار تومان را در 10 میلیون هوادار ضرب کنید، میشود هزار میلیارد تومان در یک سال. درست خواندید؛ یک باشگاه مثل استقلال یا پرسپولیس فقط هزار میلیارد تومان از حق پخش تلویزیونی درآمد ثابت و پایدار پیدا میکند. حالا اسپانسر و مابقی درآمدها بماند. این اعداد نه تخیلی است نه جعلی. خوشبینانه هم به داستان نگاه نکردیم چه بسا این ۲ تیم بیشتر از 10 میلیون هوادار دارند و به نسبت آبونمان ماهانه شرکتهایی مثل فیلیمو و نماوا، رقم کمتری را برای فوتبال در نظر گرفتیم. تصور کنید مثلا این رقم بشود ماهی 30 تومان! اینها خیالبافی نیست. پتانسیل منحصربهفرد ۲ تیم استثنایی در فوتبال جهان است که در یک کشور به صورت عجیبی در همه شهرها هوادار دارند.
پرسپولیس و استقلال با نگاه واقعبینانهتر بیشتر از هزار میلیارد تومان درآمد سالانه خواهند داشت؛ اینها واقعیت موجود است. درباره سپاهان، صنعتنفت آبادان، تراکتور تبریز، ملوان بندرانزلی و سایر باشگاههای پرهوادار این قضیه به صورت دیگر میتواند صادق باشد و آن موقع خواهید دید چگونه هوادار چرخهای بزرگ باشگاه را به حرکت درمیآورد. پس آدرس غلط به هواداران و عاشقان فوتبال ندهیم. زنوزیها و هدایتیها میآیند و میروند برای اعتبار خودشان، برای کسب شهرت و دهها معافیت مالیاتی و رانتهای جادویی. تاجرها دلشان برای هیچ کس نمیسوزد، جز سرمایهشان. به همین داستان چینیها و اینترمیلان نگاه کنید. چگونه تیم قهرمان را برای سود مالی نابود کردند. داستان هواداران تراکتور حالا این است؛ گویی شراب شب را نوشیدید و اینک بامداد خمار فرا رسیده است. این رسم نانوشته اما گریزناپذیر فوتبال به اصطلاح خصوصی ما است؛ نه خصوصی واقعی نه دولتی حقیقی؛ یک «شتر گاو پلنگ» زشت و بد هیبت؛ یک معجون گمراه کننده؛ یک سردرگمی محض و وای بر من و توی عاشق که درگیر این معشوقه بیوفاییم.