کتاب «من جانباز نیستم» خاطرات احمد پیرحیاتی است از مبارزات انقلاب، کمیته، محافظت از شخصیتهای مشهور، از ایست بازرسیهای اول انقلاب، شروع جنگ و چمران و حضرت آیتالله خامنهای و از جانبازی خودش.
به گزارش «وطنامروز»، کتاب «من جانباز نیستم» خاطرات احمد پیرحیاتی، به قلم سید میثم موسویان و به همت دفتر نشر معارف به چاپ رسید.
پیرحیاتی برعکس بیشتر آدمهایی است که معمولا برای زیباتر به نظر رسیدن، ماسک به صورت میزنند. او همه چیز را بدون سانسور، بدون خوشایند و بدآیند کسی، بدون گرایشات سیاسی، تعریف میکند. اگر تعریف میکند که در یک درگیری شب تا صبح، ۲ گروه ایرانی کلی از هم تلفات گرفتهاند، نمیخواهد این خاطره را گم کند. از اینجور خاطرات تلخ، گذر نمیکند تا خودش را یک قهرمان نشان بدهد. همین او را قهرمان میکند. احمد پیرحیاتی یک قهرمان ملی است، مثل تمام قهرمانان ملی این سرزمین که حالا روی ویلچر مینشینند و از کم و کاست این مملکت آزار میبینند. احمد پیرحیاتی قهرمان است، نه فقط به خاطر عمر و مالی که به پای انقلاب داده، او قهرمان صداقت است. آنچه میخوانید، یک تاریخ لخت و عریان، تلخ و شیرین است که میتواند درسی باشد برای آینده یک مملکت.
در ادامه برشی از کتاب را میخوانید:
«بعد از پاوه، به نوسود رفتیم و تا پایمان به نوسود باز شد، دور تا دورمان را بستند. اگر برای هر کس نوسود یک رنگ داشته باشد، تنها رنگش برای من، رنگ آن زن کردی است که ایستاده بود بالای سر بچهاش و سنگ را میبرد بالا و با حرص فرود میآورد و باز میبرد بالا و با حرص فرود میآورد. صدای خسخس او به گوش ما میرسید. شتک زدن خون به صورتش را از پشت سنگ میدیدیم و حیرتزده از اینکه این دیگر چه جنایتی است؟! هنوز چند ماهی از صحافی کتاب گوشت و استخوانی که تانک لعنتی با جمجمه رفیقمان درست کرده بود، نمیگذشت و حالا اصلا روحیه دیدن جمجمه به شکل کتاب درآمده یک بچه را نداشتیم».