زندگینامه داستانی سیدعلیآقا قاضیطباطبایی به قلم آزاده جهاناحمدی توسط انتشارات روایت فتح چاپ و روانه بازار نشر شد. به گزارش «وطنامروز»، کتاب زندگینامه داستانی سیدعلیآقا قاضیطباطبایی به قلم آزاده جهاناحمدی توسط انتشارات روایت فتح منتشر شد. این کتاب با هجرت پدر این عارف واصل از نجف به تبریز آغاز میشود و سپس با تولد و کودکی و جوانی این عالم فرزانه ادامه مییابد. نویسنده در مقدمه این کتاب نوشته است: نوشتن از مردی که همه همتش دیده نشدن است، محال نیست اما به غایت سخت است. سلسله حوادث زندگی سیدعلی بعد از اجتهاد تا 40 سالگی سکوت مطلق تاریخ است. برای همین در این اثر اتفاقاتی که از وقایع یا مواجهه افراد با ایشان رخ داده است در بخشهایی جداگانه به شکل داستان روایت شده است. این اثر، تلاش در حد بضاعت برای معرفی مردی است که هیچگاه نخواست معرفی شود.
در بخشهایی از این کتاب میخوانیم: سیدعلیآقا پدر بود. مثل هر پدری فرزندش را دوست داشت. سیدمحمدباقر هم یک جور دیگری استعداد داشت. نابغه خانواده سیدعلیآقا بود اما اجل مهلتش نداد. در همان ۱۴ سالگی بر اثر برقگرفتگی از دنیا رفته بود و همه این وسط از آرامش سیدعلیآقا متعجب بودند. قبلا دیده بودند دخترش که ازدواج کرده بود و به اجبار کار همسرش به ایران رفته بود؛ سیدعلیآقا چقدر گریه کرده بود اما این آرامش را درک نمیکردند. نورچینخانم مادر محمدباقر بیتاب بود، اشکهایش تمام نمیشد. تا بالاخره سیدعلیآقا حرف آخر را زد. کنار همسرش نشست و گفت:
- تو چرا اینقدر زیاد برای بچه گریه میکنی؟
- جوان بود، باهوش بود. بدجور مرد.
زن این را گفت و دوباره اشکها بودند که بیامان صورتش را خیس میکردند.
- فرزندت الان اینجا پیش من نشسته است و به کنار دست خودش اشاره کرد.
زن با همان چشمهای قرمز و پر از اشک و با همان صورت خیس، با همان قلب هزار تکه شده از داغ اولاد به صورت همسرش نگاه کرد. در نگاه سید چیزی بود که قرار به دل داغدار مادر برگرداند.