عبـاس اسماعیلگـل: «سرمایه اجتماعی»؛ این عبارت را برخی تازه یاد گرفتهاند و این طرف و آن طرف مدام دربارهاش حرف میزنند؛ ما باید سرمایه اجتماعی را تقویت کنیم، سرمایه اجتماعی مهم است و گزارههایی شبیه به این. اگر چه همین بر سر زبان افتادن سرمایه اجتماعی خودش یک گام رو به جلو برای درک اهمیت این مساله است اما مواجهه سطحی با آن میتواند مانند همه مواجهههای سطحی که با پدیدهها و مسائل مختلف میشود، آزاردهنده باشد. یکی از ضعفهای جدی در این حوزه، درک نادرست مدیران از سرمایه اجتماعی است. مثلا شما وقتی با یک قهرمانی ملی، مواجههای عادی داشته باشید و صرفا به پوشش اخبار این قهرمانی بسنده کنید و هیچ ارزش افزودهای به آن ندهید، قدر سرمایه اجتماعی را ندانستهاید و متوجه این ماجرا نشدهاید که در شرایط سخت امروز، چقدر تقویت و ضریب دادن به ارزشهایی مانند اهتزاز پرچم، میتواند به قدرت ملی و منطقهای شما کمک کند.
نوع مواجههای که در ماجرای المپیک و پاراالمپیک، پیروزیهای پیاپی تیمهای ملی فوتبال، فوتسال، والیبال و المپیادهای علمی در ماههای اخیر شد، نشان داد ارزش و اهمیت این قهرمانیها و پیروزیها، در ساخت قدرت ملی از سوی بزرگترین رسانه کشور، یعنی تلویزیون، ناشناخته مانده است. ایران یکی از کشورهایی است که با بیشترین تحریمها از سوی سازوکارهای قدرت بینالملل مواجه است. در عین حال، بزرگترین برنامهریزیها برای از بین بردن قدرت ورزش کشور، از سوی کشورهای صاحبنفوذ، صورت میپذیرد. سازمانهای بینالمللی ورزش کاملا دقیق و حسابشده، حتی روی مسابقه ۲ تکواندوکار ایرانی برنامهریزی و روی آن حساب باز میکنند و همه این برنامهریزیها برای تاثیر بر افکار عمومی داخل کشور، ایجاد افتراق و دوقطبی و تضعیف قدرت ملی انجام میشود. حتی ناداوریها به امری طبیعی در مواجهه با ورزش ایران تبدیل میشود. با همه اینها کاروانهای المپیک و پاراالمپیک در جایگاههایی بالاتر از بسیاری از کشورهای آسیایی و رقبای منطقهای میایستند. این پیروزی بزرگ، تقریبا توسط بخش عمدهای از رسانهها، جریانهای رسانهای و فعالان شبکههای اجتماعی، به شکل عجیبی نادیده گرفته میشود. واقعیت آن است که سرمایه اجتماعی و ارزش این پدیدهها هنوز بدرستی درک نشده است. چه اینکه شاهدمثالهای فراوانی برای این ماجرا وجود دارد. مثلا تیم ملی فوتبال؛ تیم فعلی گرانقیمتترین تیم تاریخ فوتبال ایران است.
هر کدام از لژیونرهای این تیم و حتی بازیکنان داخلی، ستارگان و حرفهایهای تیمهای باشگاهی خودشان هستند؛ موفقیتهای پیاپی این بازیکنان، و ضریبدادن به این توفیقها و بازیهای خوب، کاری است که مجموعه جریانهای رسانهای باید نسبت به آن خود را متعهد بدانند، چرا که موفقیت طارمی در پورتو، یا جهانبخش در فاینورد، بیش از هر چیز موفقیت یک ایرانی به حساب میآید و این باید به رخ کشیده شود اما باز با عادیانگاری مواجهیم. بهانه این نوشته، سوپرگل مهدی طارمی در بازی اخیر بود و اقدام باشگاه پورتو که در صفحه اینستاگرامیاش با انتشار گل طارمی به فارسی نوشت: اووووف چه گلی!