محمدحسین مهدویزادگان: سرانجام انتخابات سراسری آلمان برگزار شد و احزاب مسیحی (۲ حزب
دموکرات ـ مسیحی و سوسیال - دموکرات) یکی از سختترین شکستهای ۳ دهه اخیر خود را در آن تجربه کردند. در مقابل، ۲ حزب سوسیال ـ دموکرات و سبز توانستند نمایش خوبی در انتخابات داشته باشند و پیروز انتخابات لقب گیرند. اکنون، مذاکرات ۳ حزب سوسیال ـ دموکرات، دموکراتهای آزاد و حزب سبز بر سر تشکیل ائتلاف موسوم به چراغ راهنما (به دلیل تلفیق سه رنگ سبز، قرمز و زرد که نمادهای این سه حزب محسوب میشود) ادامه دارد.
آنچه برای بسیاری از مخاطبان اخبار آلمان تعجببرانگیز بود، رویگردانی شهروندان آلمانی از حزب آنگلا مرکل (حزب دموکرات ـ مسیحی) بود. این در حالی بود که برخی تحلیلگران داخلی در آلمان معتقد بودند مرکل بهرغم کنارهگیری خودخواسته از قدرت، به اندازهای قدرتمند است که جانشین خود در مسند صدر اعظمی آلمان را خود تعیین خواهد کرد! اما اکنون ماجرا به گونه دیگری رقم خورده و «اولاف شولتز» رهبر حزب سوسیال ـ دموکرات خود را برای حضور در مسند صدارت اعظمی آماده میکند. آخرین نظرسنجی تلویزیون (ARD) در آلمان نیز نشان میدهد اولاف شولتز از حمایت 62 درصد شهروندان آلمانی برخوردار است و در مقابل، «آرمین لاشت» رهبر حزب متبوع مرکل تنها 16 درصد در میان ژرمنها طرفدار دارد.
طی ماههای گذشته و اخیر، رسانههای غربی از مرکل به عنوان یک اسطوره سیاسی در سرزمین ژرمنها یاد میکردند. حتی برخی رسانهها به وی لقب بانوی آهنین برلین را میدادند و او را فردی بیرقیب میدانستند. مرکل در 4 دوره صدراعظمی خود، توانست بر رقبای سوسیال ـ دموکراتی مانند فرانک والتر اشتاین مایر، مارتین شولتز و اشتاین بروک غلبه کند و در راس معادلات سیاسی و اجرایی کشورش قرار گیرد اما به نظر میرسد در محاسبه وزن سیاسی مرکل، آن هم از سوی رسانههایی که خود را صدای واقعی شهروندان آلمانی و غربی میدانند اغراق زیادی صورت گرفته است! اگر مرکل نزد شهروندان آلمانی دارای اعتبار سیاسی مطلق بود، قطعا امروز شاهد شکست سنگین حزب
دموکرات ـ مسیحی و عدم اقبال افکار عمومی این کشور به آرمین لاشت، رهبر این حزب نبودیم. همگان میدانند صدر اعظم سرزمین ژرمنها، به هیچ عنوان از نتایج انتخابات سراسری کشورش رضایت ندارد و آن را فاجعهای برای خود و حزب متبوعش میداند. این بدترین بدرقهای بود که شهروندان آلمانی میتوانستند از مرکل صورت دهند.
یکی از اصلیترین دلایل رویگردانی ژرمنها از حزب متبوع مرکل، چندگانگیها و پارادوکسهایی بود که بر این حزب سایه افکنده بود. دموکرات ـ مسیحیها در حوزه سیاست خارجی و امنیت بینالمللی، مواضع شفافی اتخاذ نمیکردند و میان رویکرد اعلامی و عملیاتی آنها تفاوت آشکاری وجود داشت! به عنوان مثال، مرکل در جریان وقوع قتل جمال خاشقجی منتقد سعودی توسط بنسلمان، دستور داد صدور تسلیحات آلمانی به ریاض متوقف شود. لازم به ذکر است در دوران حضور مرکل در مسند صدارت اعظمی، برلین از اصلیترین حامیان کشتار کودکان یمنی توسط آلسعود محسوب میشد. در هر حال، پس از اعلام ممنوعیت صادرات تسلیحات آلمانی به عربستان، دولت آلمان به شرکتهای تسلیحاتی این کشور اجازه داد سلاحهای مدنظر (جهت صادرات به ریاض) را به کشورهای دیگری مانند مصر و امارات منتقل کنند تا از این طریق، به دست سعودیها برسد! در موضوع تشکیل ارتش واحد اروپایی نیز بسیاری از تحلیلگران، مواضع ضد و نقیض ژرمنها را منبعث از سردرگمی مرکل در قبال این ماجرا میدانستند. صدر اعظم آلمان در دوران ریاستجمهوری اوباما، ترامپ و اکنون، در دوران ریاستجمهوری بایدن باجهای زیادی به واشنگتن در ناتو داد و در ابتدا، مخالف تشکیل ارتش واحد اروپایی (به عنوان آلترناتیوی بالقوه در برابر ناتو) بود اما در ادامه، یک بار تشکیل این ساختار را تایید و بار دیگر نفی میکرد! این دوگانگی تا همین امروز ادامه دارد. با وجود اینکه مواضع دولت فرانسه درباره تشکیل ارتش واحد اروپایی مشخص است اما ژرمنها هنوز تکلیف رسمی و واقعی خود را با این موضوع مشخص نکردهاند! داخل آلمان نیز مرکل در 2 دوره پایانی صدر اعظمی خود، ناچار شد با رقبای سوسیال ـ دموکرات خود ائتلاف کند تا بتواند دولت را تشکیل دهد. همین مساله منجر به تشکیل دولتی آسیبپذیر و غیریکدست در طول 10 سال اخیر در برلین شد؛ دولتی که مطابق نظرسنجیها، محبوبیت آن در بهترین وضعیت ممکن از 50 درصد فراتر نرفت و البته در مواردی نیز به زیر 25 درصد رسید.
در هر حال، مروری بر آنچه طی سالهای گذشته در حوزه داخلی و خارجی برلین گذشته و فراتر از آن، خروجی نتایج انتخابات سراسری اخیر در آلمان، به وضوح نشان میدهد میان «واقعیت قدرت مرکل» و «آنچه از قدرت او القا میشود»، فاصلهای معنادار وجود دارد. بهتر است رسانههای غربی با این تصویرسازی خوش باشند.