وارش گیلانی: علیرضا قزوه از شاعران شاخص و برجسته انقلاب است که در حوزههای شعر انقلاب، شعر دفاعمقدس، شعر مذهبی، دینی و آیینی و نیز شعر بیداری، دستی توانا و زبانی گویا دارد.
قزوه در سرودن غزل، صاحب سبک و زبانی مستقل است اما در شعر سپید، این استقلال در سبک و زبان به پررنگی آن در غزل نیست، اگر چه آنقدر ویژه و شاخص هست که حتی بدون امضای شاعر بتوان سرایندهاش را شناخت.
با این همه، بسیاری از شاعران و منتقدان و مخاطبان معتقدند قزوه در سرودن غزل استاد است اما در شعر سپید به سمت نثر و نثرزدگی میرود. حال آنکه به نظر من، نوع شعر سپید قزوه در کل و نوع زبانی که برای سرودن آن انتخاب کرده، از نوع شعر سپید شاملویی نیست که زبانش آرکائیک است و موسیقی برآمده از آن زبان، چنان با شعر میجوشد و آن را گرم نگه میدارد که مخاطب آن عریانی و خلأ برآمده از بیوزنی را احساس نمیکند اما اشعار سپید قزوه وامدار زبان گفتاری فروغ است در شعر «فاتح شدم» و در ردیف بخشی از اشعار سپید سلمان هراتی و موسویگرمارودی قرار میگیرد که جوهره شعری دارند و به لحاظ زبانی به نثر نزدیکترند. البته اشعار سپید بلند قزوه که سخت تحت تاثیر محتوا و مضمون سیاسی- اجتماعی آن است اینگونهاند، نه اشعار سپید کوتاه و غیربلندش که بسیار زیبا هستند و هر کدامشان دارای کشف و شهودی شاعرانه و عارفانه.
عارفانه گفتم، یاد غزلهای قزوه افتادم که گاه شور عصیان و کفر مؤمنانهاش سبب اوج و تازگی شعرش میشود. او که یک روز غزلش دچار شریعت شعری بود، امروز به طریقت شعری رسیده و همچنان در حال تکوین است. بیشک کسی را به ساحت حقیقت دسترسی نیست و اگر هست، رسیدن به سایههای آن است و نشستن زیر نور درخشان آن که از دور میتابد و میرسد. نماهایی از این حقیقت را تا حدی در چند غزل اخیر قزوه میتوان احساس کرد. نگاه حقیقت از بالاست و این نگاه همچون نگاه عارفان که در بعضی از گفتارهایشان جلوهگر است، نگاهی است قابل تأویل و نه قابل تفسیر. شعری که در سایه حقیقت قرار بگیرد، معنایش را به تعویق میاندازد و دسترسی به آن و دریافت آن ممکن نیست، الا پرتو آن.
«شکستند این جماعت قدر ساغی را، دل خُم را
ز شیطان میخرند این روزها با سیب، گندم را
کبوترها که میافتند در خون، گریهشان تلخ است
کبوترها که گم کردند آفاق تبسم را
چه فرقی میکند این روضه زهرای مرضیهست
علی مرتضی! دریاب محسنهای مردم را»
غزلهای قزوه از درونمایه دینی و عرفانی برخوردار است که اغلب با هم یگانه شدهاند؛ آنگونه که زبان سنتی و نو قزوه در هم تلفیق شده و به یگانگی رسیدهاند.
روی دیگر قزوه، روی سیاسی- اجتماعی معترض او است که برای بیانش، میدان فراخ شعر سپید را برگزیده است؛ میدانی که در آن سنگ را راحتتر از گُل میتوان پرتاب کرد. قزوه به عنوان دوست و دوستدار واقعی انقلاب، به سیاهکاریهای پس از جنگ معترض است و نیز به سرمایهداری داخلی و خارجی یا استعمار مدرن. شعرهایی که او برای مردم فلسطین، لبنان، یمن، بحرین، میانمار و دیگر مردم مظلوم دنیا یا در خطاب به امثال گونترگراس یا در اعتراض به فلان معاهده و قرارداد بینالمللی مربوط به داخل یا خارج سروده، صراحتش آشکار است و بازتاب و کاربرد دارد؛ در صورتی که غزلهای اجتماعی او بیشتر درونی است و بالطبع عملکردش غیرمستقیمتر خواهد بود. این هم ۲ نمونه از نمونههای بسیار او:
«دستهگلها دستهدسته میروند از یادها
گریه کن ای آسمان در مرگ توفانزادها
سخت گمنامند اما ای شقایقسیرتان
کیسه میدوزند با نام شما شیادها»
***
«اینها که ایستادهاند در والاستریت/ و داد میزنند 99 درصد ما/ اینها همه از سپاه قدساند؟!...»
علیرضا قزوه اول بهمن 42 در گرمسار به دنیا آمد و پس از گرفتن دیپلم تجربی به سال 1361، برای تحصیل علوم دینی به حوزه علمیه قم رفت. سال 64 وارد دانشگاه حقوق قضایی قم شد و سال 69 در این رشته، کارشناسی گرفت. سال 76 از دانشگاه آزاد اسلامی تهران، مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی اخذ کرد و سال 91 از آکادمی روسیه، دانشنامه دکترای خود را در رشته فیلولوژی دریافت کرد.
قزوه سرودن را از سال 60 آغاز کرد و از سال 63 به بعد با بسیاری از نشریات و روزنامههای آن زمان همکاری داشت، تا اینکه مسؤول صفحه ادبی روزنامه «اطلاعات» شد؛ صفحهای که نامش «بشنو از نِی» بود و در دهههای 60 و 70 از جمله صفحات ادبی بسیار تأثیرگذار بر شعر امروز بوده است. قزوه در طول مدت فعالیت شعری و ادبی خود، همواره از مسؤولیتهایی نیز برخوردار بوده است که از آن جملهاند: دبیری چهاردمین کنگره سراسری شعر دفاعمقدس، مسؤولیت صفحه ادبی روزنامه اطلاعات به نام بشنو از نی، وابسته فرهنگی ایران در تاجیکستان از سال 76 تا 78، مسؤول کانونهای ادبی فرهنگسراهای تهران از سال 80 تا 82، مسؤول دفتر شعر و موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، وابسته فرهنگی و مدیر مرکز تحقیقات فارسی ایرانیان در هندوستان از سال 86 تا 91، دبیر نخستین جشنواره بینالمللی شعر فجر و اینک نیز از سال 92 مسؤول مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری است.
اغلب کتابهای شعر قزوه، کتابهای مشهوری هستند؛ کتابهایی که جوایز زیادی را نصیب خود کردهاند؛ کتابهایی نظیر: «از نخلستان تا خیابان»، «شبلی آتش»، «دو رکعت عشق»، «عشق علیهالسلام»، «صبح بنارس» و دفترهای شعر دیگر و نیز دفترهایی که آنتولوژی است. قزوه کموبیش دستی در کار تحقیق و پژوهش نیز دارد و نثر ادبی خوب مینویسد و همچنین از نوشتن داستان و رمان نیز غافل نیست؛ کتابهایی نظیر «سفرنامه حج»، «من میگویم، شما بگریید»، «برادر انگلستان» و... نیز از آن جملهاند.
اغراق نیست اگر گفته شود شعر انقلاب، شعر دفاع مقدس، شعر آیینی، شعر بیداری و در یک کلام، شعر امروز اگر علیرضا قزوه را نداشت، به یقین، چیزی کم میداشت؛ نه تنها یک فرد یا یک شاعر را، بلکه یک نوع حرکت آشکار و ناپیدا در سطح و لایههای درونی شعر امروز را.
قزوه به تنهایی یک فرد نیست؛ او از همان زمان که صفحه «بشنو از نی» را راه انداخت، قابلیت جمعیت در خود را بروز داد. قزوه در عین محتاط بودن و رعایت امور و حتی گاه محافظهکاری، در زمان مقتضی، چنان یک شاعر عاصی انقلابی میشود که تماشایی است. قزوه یک شاعر راستی چپگراست و اهل هر جریان و تفکری که باشی، محال است که با تو از در تعامل در نیاید و با تو ارتباط برقرار نکند یا لااقل با تو به گونهای مرتبط نباشد.
قزوه فردی معتقد، متعهد و باایمان است اما مقام هنری شعر را نیز بخوبی میشناسد و صرفا به عنوان وسیله از آن بهره نمیبرد:
«دلم را چون اناری کاش یک شب دانه میکردم
به دریا میزدم در باد و آتش خانه میکردم
چه میشد آه ای موسای من، من هم شبان بودم
تمام روز و شب زلف خدا را شانه میکردم
نه از ترس خدا، از ترس این مردم به محرابم
اگر میشد همه محراب را میخانه میکردم
سرم را مثل سیبی سرخ صبحی چیده بودم کاش
دلم را چون اناری کاش یک شب دانه میکردم»
روحیه قزوه آنگونه نیست که در پی جایزه باشد، با این حال در بیستوچهارمین دوره کتاب سال جمهوری اسلامی ایران، به خاطر کتاب شعر «با کاروان نیزه» جایزه تشویقی گرفت. در مراسم پایانی هفتمین جشنواره بینالمللی شعر فجر به عنوان نخستین شاعران منتخب مردم معرفی شد. دفتر شعر «صبح بنارس» وی نیز برگزیده یازدهمین دوره جایزه قلم زرین و منتخب بیستویکمین جایزه کتاب فصل شد.
اشعار قزوه به چند زبان دنیا ترجمه شده است؛ از جمله: مجموعهشعر مستقلی با نام «قصاید بتوقیت بیروت» به زبان عربی با ترجمه موسی بیدج توسط انتشارات «مرکزالحضاره لتنمیه الفکر الاسلامی» بیروت در سال ۲۰۰۸ میلادی و مجموعهشعر مستقلی با نام Compassionate Deat با ترجمه محسن کریمیراهجردی توسط انتشارات «اسلامیک گهر دهلی» در سال ۲۰۱۲ میلادی در دهلینو. همچنین مجموعهاشعاری از قزوه به زبان اردو توسط شاعر پارسیسرای پاکستان، سیداحمد حسینی شهریار، به زبان روسی توسط دکتر آنا برزینا و به زبان کردی توسط مختار شکریپور ترجمه و منتشر شده است.
پایان سخن را میآراییم به شعر سپید کوتاه زیبایی از علیرضا قزوه؛ شعری که مرز عاطفه را طی میکند و به کشفی بسیط و فانتزیگونه میرسد و مثل نقاشیهای آبستره در خلأ و بیمعنایی شاعرانه خود معنا میآفریند؛ معنایی برای حقیقت موضوع که در اینجا موضوع «مادر» است:
«تنها تو میتوانی مادر!/ در این زمستانها/ کلاه ببافی برای کوه/ دستکش برای درخت/ و شالگردنی/ برای رودخانههای جهان».