printlogo


کد خبر: 239049تاریخ: 1400/7/21 00:00
یادداشتی بر مجموعه‌شعر «نام دیگر دریا»ی عباس باقری
غزل‌قصیده‌های توفانی و تکراری

 الف.م.نیساری: عباس باقری نامی است که سال‌ها با زابل و شعر سپید و شعر نیمایی مترادف شده است. یعنی ممکن است حتی بسیاری از او شعر کلاسیک ندیده و نشنیده باشند؛ بویژه در پیش از انقلاب. بعد از انقلاب به واسطه‌ اینکه سرودن شعر انقلاب و دفاع‌مقدس و شعر آیینی میل و خواسته و تعهد شاعران انقلاب بود و علاوه بر این، شعر کلاسیک در حوزه‌های برشمرده بهتر و بیشتر جواب می‌داد، از این رو شاعرانی نظیر عباس باقری نیز که شاعران شعر نیمایی و شعر سپید بودند، بیشتر به سمت سرودن شعر کلاسیک رو آوردند؛ خاصه اینکه شعر کلاسیک بنا به دلایل برشمرده و دلایل دیگر، پس از انقلاب احیا شده و رواج چشمگیری نیز یافته بود. 

مجموعه‌شعر «نام دیگر دریا» را ناشر تخصصی شعر، «فصل پنجم» به چاپ رسانده؛ دفتری در 95 صفحه، شامل غزل‌ها و قصاید کوتاه و رباعیات، با مضامین عاشورایی که بیشتر بر مدار شأن و مقام و شخصیت حضرت ابوالفضل(ع) می‌چرخد. 
۲ دلیل عمده و اصلی وجود دارد که می‌تواند یک شاعر سپیدسرا و نیمایی‌سرا را بیشتر از سایر عوامل و دلایل به سمت سرودن اشعار کلاسیک و سنتی سوق دهد؛ یکی اینکه عموم مردم شعر را، بویژه شعر آیینی را در قالب‌های کلاسیک و سنتی بهتر و بیشتر می‌پسندند، چرا که از این طریق با آنها ارتباط بهتر و بیشتری پیدا می‌کنند. دوم، احیای دوباره‌ قالب‌های سنتی و رواج بسیار آن و گرایش 90 درصد از شاعران انقلاب به سمت قالب‌هایی همچون غزل، رباعی و بعد آن مثنوی و دوبیتی. مجموعه‌شعر «نام دیگر دریا»ی عباس باقری نیز دارای غزل و رباعی است؛ غزل‌هایی که به لحاظ شکل، طول و موضوع تا حدی شبیه قصیده‌اند یا برعکس، قصاید عاطفی و کوتاهی که تا حدی شبیه غزلند!
  کسانی که عباس باقری را می‌شناسند، می‌دانند او یک شاعر حرفه‌ای، پیگیر و پرکار است اما آرام و بی‌سر و صداست؛ شاعری با کارنامه‌ای که حدود 90 درصد از اشعارش را اشعار سپید و نیمایی تشکیل می‌دهد؛ شاعری با اشعاری که به ندرت ساده و روشن‌ هستند و بیشتر پرابهام، پرایهام و گاه نیز گنگ و نامفهومند. از این رو، اشعار او را در دسته‌ اشعار سخت یا سخت‌یاب می‌توان قرار داد. البته اگر کلید دروازه‌های شعر او را پیدا کنید، ارتباط با اشعار باقری شیرین و دلنشین خواهد بود، اگرچه کلیدهای او نیز بیشتر رمزدارند! 
حال می‌رسیم به اشعار کلاسیک و سنتی عباس باقری در مجموعه‌شعر «نام دیگر دریا» که علاوه بر کلاسیک‌بودن، آیینی و عاشورایی و در یک کلام، ابوالفضلی است. 
  باقری زبان دیگر، کلام دیگر، فضای دیگر و حتی کلمات دیگری را که پیش از این اصلا یا کمتر از آنها استفاده می‌کرده، در این اشعار گرد آورده‌ و به نوعی به شعر کلاسیکی که نو و تازه است رسیده؛ شعری که می‌توان نامش را شعر نئوکلاسیک یا نوکلاسیک گذاشت:
«که بود آنکه تو را مثل پیرهن پوشید
تو را چو مصحف گل آیه آیه زیبا دید
نگاه زنبقی‌ات را در آب آینه ساخت
کبود حنجره‌ات چون بر آب تشنه وزید
دو دست سبز تو را سرخ از زمین برداشت»
  و غزل کاملی که روح مرثیه را در حماسه می‌توفد و در لایه‌های پنهان خود با نمی‌ از اشک عاطفه‌های جوشان، آن را می‌آراید:
«این کیست که از علقمه یک جرعه نچیده‌ست
بانک غزل‌آلود فراتی نچشیده‌ست
این کیست که بیعت ز لب تیغ گرفته‌ست 
در تیغ به جز زخم تن خویش ندیده‌ست
این کیست که تا رسته به راهش صفی از بید
با جلوه‌ توفانی خود سرخ وزیده‌ست                
در ساحل شمشیر چنان شعله‌نما شد
کز غمزه‌ تیرش نفس ناله بریده‌ست
در فصل تگرگ آینه در دست گرفته‌ست
در ظهر عطش ساقی طفلان سپیده‌ست
این کیست که با دستخط خون شهیدان
تا مَنصَب فرماندهی عشق رسیده‌ست...؟
ـ«عباس رشید است». یکی بانگ برآورد:
ـ این اوست که گرداب به گردش نرسیده‌ست»
  در واقع زبان حماسی- عاطفی غزل‌ها و شبه‌قصاید غزل‌مانند عباس باقری نشان می‌دهد او دست بسیار توانایی در سرودن شعر کلاسیک دارد؛ بویژه در سرودن اشعار آیینی و عاشورایی. این بلندا و زیبایی بسیار قابل تحسین است اما بخش عظیمی از زبان و نوع بیانی که عباس باقری در این گونه اشعارش برگزیده، زبان و بیان عاریه‌ای است. اگرچه از آن شاعر خاصی نیست اما نماینگر زبان و بیان گروهی از شاعران نوکلاسیک پیش از انقلاب و بعد از انقلاب است که بهترین شاعرانش از این گروه، شاید تنها حدود 20 درصد در آن استقلال زبانی داشته باشند؛ همان‌گونه که عباس باقری با همه‌ برجستگی‌هایش در اینگونه سرودن، اینگونه و چنین است: 
«بوی بهشت می‌وزد از نای تشنه‌ات
ای جان فدای عطر نفس‌های تشنه‌ات
می‌آید آنکه زلف تو را بو کند چو گل
ریزد نگاه بر رخ زیبای تشنه‌ات
می‌آید از کرانه‌ زیتون و تیغ سرخ
گلگون‌سوار معرکه: مولای تشنه‌ات...»
  شما در ابیات بالا و بسیاری دیگر از اشعار و ابیات مجموعه‌شعر «نام دیگر دریا» عباس باقری، رد پای نوع لحن و بیان و در کل، نوع شعر و زبان علیرضا قزوه و حسین اسرافیلی را براحتی می‌توانید مشاهده کنید؛ ردپایی که آن ۲ شاعر نیز پیش از خود از دیگر شاعران یا بهتر است بگوییم از کلیت شعر نوگرای کلاسیک دهه‌های 50 تا امروز، اخذ کرده است. اگرچه شعرهای این دفتر باقری دست‌کمی از غزل‌ها و اشعار کلاسیک قزوه و اسرافیلی ندارد اما لازم به یادآوری است که اساسا در حوزه‌ شعر کلاسیک، شاعر هر چقدر هم مستقل باشد در زبان و کلیت شعر خود، باز حداقل 51 درصد وابسته و وامدار شعر سنتی گذشته و شعر کلاسیک معاصر است. بی‌شک بسیاری از ما حسین منزوی و محمدعلی بهمنی و سیمین بهبهانی را غزلسرایانی نوگرا می‌دانیم اما همین 3 تن نیز در بهترین و نوترین حالت شعر خود به لحاظ نوگرایی، باز 51 درصد وامدار شعر کلاسیک و معاصر پیش از خودند و مابقی را تحت تاثیر جریان شعری نیمایی و نو. 
  البته چند درصد از غزلیات سیمین بهبهانی و چند تن از جوانانی که امروز از مرز 40 سالگی گذشته و به 50 سالگی خود نزدیک شده‌اند، به لحاظ زبانی و فرم و ساختار، از مرز شعر نوکلاسیک گذشته‌اند اما از آنجا که در قالب اوزان مساوی قرار دارند، فرم‌گرایی، یعنی چگونگی شکل‌گیری شعرشان، دستخوش همان چارچوب و قالب است و چندان میدان جولانی برای پرداخت فرم ندارد؛ میدانی که از منظر فرمالیست‌ها، بزرگ‌ترین و اصلی‌ترین و تعیین‌کننده‌ترین میدان تغییر، تحول، تکامل و نو شدن شعر است. با این همه، این چند درصد از غزل که پایش را فراتر از غزل نوکلاسیک گذاشته، جای بحث دارد و باید دید این نوع شعر یا غزل، چقدر غزل است و چقدر به آگاهانه‌سرودن نزدیک است. 
بهتر است برگردیم به مجموعه‌شعر «نام دیگر دریا» عباس باقری که عاشورایی و ابوالفضلی است. 
  باقری در بخشی از اشعار این دفتر که قصیده‌اند یا قصیده‌ غزل‌مانندند یا برعکس، غزل‌قصیده‌اند، زبان فخیم قصاید شعر گذشته را به زبان غزل امروز درمی‌آمیزد و گاهی نیز همان سنت قصیده را تا حدی که می‌شود و لازم است حفظ می‌کند؛ مانند: 
«بوی خدا گرفته‌ای ‌ای سرخ مستطاب
ای مرز دست‌های تو از سبز تا خضاب
ای در غلاف خشم تو ترجیح ذوالفقار
ای مهر گرم‌تاب تو خورشید را مجاب
در غیرت از قبیله‌ مردان شعله‌ور
در عاطفت به نام تو آهو به ناز خواب...»
  بعضی از اشعار این مجموعه نیز تا حد زیادی به لحن و نوع بیان و زبان مرثیه نزدیک شده‌اند تا آنجا که مداحان روشن‌اندیش بخوبی می‌توانند از آنها در هیئات و در مراسم زنجیرزنی و سینه‌زنی و روضه و این ‌گونه مراسم استفاده کنند، چرا که در عین شعربودن، با آنها هم‌خانوادگی دارند: 
«این اباالفضل علمدار حسین کیست، بگو!
روح آیینه اگر نیست دلش، چیست بگو
ماه زیبای بنی هاشمی است این اخگر
با چنان جلوه اگر بدر دجا نیست بگو...»
  و اشعاری که چونان اشعار بالایند اما مصراع‌های کوتاهی دارند و درست به واسطه‌ کوتاهی مصراع‌ها، بیشتر به مراثی نزدیک‌ترند:
«ای لاله‌ آشنا اباالفضل
آیینه‌ مرتضی اباالفضل
ای نغمه‌ ناسروده‌ عشق
ای کشته‌ سر جدا اباالفضل
لب‌تشنه‌ترین امیر دریا
در چنبر اشقیا اباالفضل
سقای پرنده‌های بی‌پر
آب‌آور خیمه‌ها اباالفضل...»
  در پایان، بحث و بررسی رباعیات این دفتر را به وقتی دیگر وامی‌گذاریم و با آوردن یک نمونه از آن، دامان این یادداشت را برمی‌چینیم:
«تا می‌وزی از کرانه‌ توفانی
در ظهر عطش علقمه را می‌مانی
زیرا که به دشت کربلا بی‌سر و دست
گردونه‌ عشق را تو می‌گردانی».

Page Generated in 0/0068 sec