حمیدرضا شکارسری: متن زنانه از دیدگاهی زنانه به جهان و آنچه در جهان است مینگرد. هیچ لازم نیست شاعر شعر زنانه الزاما یک زن باشد اما موضوعات و حتی نوع بیان چنین متنی زنانه به نظر میرسد. به عبارت دیگر اگر تجربیات صرفا زنانه، توسط هر شاعری در شعر منعکس شود، حاصل کار شعری زنانه است.
علاوه بر موضوعات زنانه، ویژگیهایی را برای بیان زنانه مطرح کردهاند که حاصل نوع تماشای خاص زنانه به جهان است و البته در جغرافیاهای مختلف متغیر است. تکرار مکرر مضامین و تاکید پرشمار بر موضوعات، برقراری دیالوگ حتی در قالب تکگویی با خود، لحن خطابی و استفهامی برای کسب موافقت یا اقناع مخاطب، جزءنگری و ریزنگاری، حسنویسی تا مرز احساسینویسی و سانتیمانتالیسم و... از جمله این ویژگیهاست.
«ضمیر متصل» سروده «وحیده احمدی» حاوی غزلهایی است که به تمام زنانهاند و مخاطب را با حال و هوا و دیدگاههای خاص یک زن روبهرو میکند؛ زنی در سن ازدواج و در آستانه تشکیل خانواده که به طور مداوم با حادثهای کاملا سنتی به نام مراسم خواستگاری روبهرو میشود. شوقها، دلهرهها، توقعات، انتقادها، یأسها و امیدها، نگرانیها و دلشورهها، حوادث و تبعات... و کلا هر چه در حول و حوش این مراسم میگذرد، درونمایه اصلی غزلهای این مجموعه را تشکیل میدهد. درونمایهای بشدت تازه و بکر، حداقل در هیات یک مجموعه غزل که به دلیل تشکلی واحد و منسجم با تعریف یک کتاب منطبق شده است. درونمایه واحد غزلها باعث نمیشود شعرها رونوشت یکدیگر باشند، بلکه تنوع موضوعی در عین وجود درونمایه واحد، آثار را متنوع میکند و نمایی کامل از زندگی یک قهرمان زن را که راوی شعرهاست ارائه میدهد؛ تکههایی که پازلوار، حالات و آنات این شخصیت را کنار هم میچیند و چهره او را در انتهای مجموعه کامل میکند؛ چهرهای بشدت ملموس، عینی، واقعی و باورپذیر. گاهی خشمگین به خواستگارش میگوید:
«از خدا ممنونم به دلت ننشستم
چون شما هم اصلا به دلم ننشستید!»
*
«درمان بکن چشم و دل لامذهبت را
دکتر برو آری! شما بیمار هستی»
گاهی مشتاق آمدن اوست و چه عجلهای هم دارد!
«بیا تا مثل عاشقهای پاک واقعی یک عمر
کنار هم زن و شوهر، کنار هم بیا باشیم»
*
«من دیر کردهام دیر از موعدم گذشته
از بس به قول مادر با ناز و با ادایم
دیر آنقدر که دیگر تا سه نمیشمارند
من گل نچیده باید از باغها بیایم»
و گاه در تردید دست و پا میزند و دلشورههایش را این گونه ترسیم میکند:
«باید کمی فرصت دهم شاید که یک هفته کم است
خیلی مسائل هست که در پیش چشمم مبهم است
باید که بشناسم تو را باید به من فرصت دهی
فعلا که تنها سایهام با سایه سارت محرم است»
این همه عینیگرایی، جزءنگری و واقعگرایی از سویی غزلها را دلنشین و شیرین و ملموس و صمیمی میکند اما از سوی دیگر جایگاه تخیل و بازآفرینی جهان واقعی را بشدت به خطر میاندازد و حتی گاهی متن را به نظمی کامل تبدیل میکند. انگار کار شعر انعکاس واقعیتهاست و نه خلق فراواقعیت و واگذاری خوانش و تأویل به مخاطب. در همین ارتباط باید به ۲ فرم رایج در این مجموعه غزل اشاره کرد: یکی فرم روایی و دیگر فرم گفتوگو. در هر ۲ فرم، فضای شعر، نمایشی و دراماتیک است و همین امر خطر نزدیکی و بلکه انطباق متن بر نظم را تشدید میکند. در واقع احمدی چیزی را از غزل میخواهد که کار غزل سنتی ما نیست و در غزل نو قابل جستوجو است. غزل نو هم رئالیستی و روایتگونه است و به جای شاهبیتسازی در پی کلیتی واحد و قطعهوار است.
«مادر! پذیراییِ چندین و چنان کافیست
دیگر «بفرمایید، لطفا، نوش جان» کافیست
دیگر نمیخواهم که خیل خواستگارانم
میهمان ما باشند و ما هم میزبان، کافیست
شیرینی و چای و بساط میوه را بردار
یک پارچ آب شیر با چند استکان کافیست»
متنهایی پر از گزارههای خبری و خطابی که بیش و پیش از شعر به بیان رویدادهای داستانی میپردازند ولی خوشبختانه در بعضی غزلها نیز بهرغم کلیت داستانی، فرازهای شاعرانهای به نجات متن میآید:
«عاقبت این چراغ قرمزها پیش روی تو سبز خواهد شد
زنگ در میزنی و میگویی: این منم خواستگار آیینه!»
خدا آخر و عاقبت این رفتوآمدها(!) و آخر و عاقبت این غزلهای شیرین، طنزآمیز و دوست داشتنی را به خیر کند!